گفتوگو با عوامل تئاتر «چهارمین شنبه»
الهه حاجی زاده
سیدمهدی احمدپناه
اگر درختان انجیر آن طرف بسوزد، بلوطهای این طرف هم خواهد سوخت. جنگ هر جایی که باشد، گریبان دیگران را هم میگیرد و نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت بود! این جملات کارگردان نمایش «چهارمین شنبه» است که تلاش کرده با ترکیب موسیقی بیشتر در یک اثر نمایشی، مخاطب را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد. تلاشی که با همراهی یکی از خوانندههای روز امروزی هم همراه شده. آنچه میخوانید، چکیدهای است از گفتوگو با مهرداد کوروشنیا، کارگردان و گامنو.
شما داستان نمایش را چگونه تعریف کنید؟
مهرداد کوروشنیا: نمایش «چهارمین شنبه» در مورد شخصی است که فراخوانی میدهد برای تشکیل گروه و اجرا در خارج از کشور. گروه در منطقهای که به نظرشان عجیب است، دور هم جمع میشوند و شروع به پرسش میکنند و درنهایت متوجه میشوند که حقیقت آن چیزی که فکر میکردند، نیست. در این روایت یک خطی ما متوجه میشویم که نمایش بیشتر از داستانی رئالیستی است و نشانه و تمثیلهایی داریم که ما را به جای دیگری میبرد و نمیدانیم اصلا شخصیتها زنده هستند، یا در ذهن حضور دارند.
گامنو: این اثر درباره گروهی است که میخواهند در خارج از کشور اجرا داشته باشند و در یک کمپی لب مرز ساکن میشوند و داستانهایی شکل میگیرد که پیرامون آن اتفاقات دیگری هم رخ میدهد.
به چه دلیل تصمیم گرفتید کنسرت تئاتر به صحنه ببرید؟
مهرداد کوروشنیا: به نظر من این اثر کنسرت تئاتر نیست. وقتی فیلم «فرار به سوی پیروزی» را تماشا میکنیم، درست است که در آن فیلم ما فوتبال میبینیم و فوتبالیستها هم حضور دارند، اما ما شاهد فیلم- فوتبال نیستیم! فقط فیلمی میبینیم که اتفاقا در مورد آشتی ملتها به واسطه فوتبال است. در مورد نمایش «چهارمین شنبه» هم همین شرایط وجود دارد. ما تئاتری به صحنه بردهایم که موضوعش موسیقی است، پس موسیقی بخشی از اثر را دربر خواهد گرفت. فرض کنید ما تئاتری کار کنیم که موضوعش نقاشی یا هر هنر دیگری باشد، مسلم است که چون موضوع اصلی آن هنر است، بخش زیادی از نمایش را دربر میگیرد. ما قصد داشتیم تئاترمان طولانی نشود و ریاضیوار تقسیمبندی کردیم که چه بخشهایی موسیقی و چه بخشهایی درام باشد. ما میخواستیم علاوه اینکه موسیقی و جذابیتهایش را نمایش دهیم، داستانی را تعریف کنیم، اما این نوع داستانگویی شکل کلاسیک، خطی، لاینر و هوریزنتال نیست. این مدل نوع دیگری شبیه به ادبیات کهن ماست. قرارگیری هنر موسیقی و هنر نمایش از وجوه مختلفی جذابیت دارد. اول اینکه تبادل چند رشته همیشه اتفاق میمون و مبارکی است. خیلی سال است که این نوع تبادلات شکل میگیرد. ما میخواستیم تقابل بین جنگ را که سردمدار بدبختی و مرگ است، با موسیقی که سردمدار شادکامی و شادخواهی و زندگی است، نشان دهیم. وقتی این دو نقطه مخالف هم را روبهروی هم قرار میدهیم، چه اتفاقی میافتد؟ ما مرگ را انتخاب میکنیم، یا زندگی را؟ به همین دلیل داستانی را انتخاب کردیم که هر دو را با هم داشته باشد تا مخاطب ببیند کدامیک بهتر است؟!
به نظر شما موسیقی در دل جنگ و در نقاط بحرانزده چه نقشی میتواند بازی کند؟
مهرداد کوروشنیا: حسین علیزاده جواب بسیار خوبی به این پرسش داده است. او میگوید موسیقی در دل جنگ برای لحظاتی به ما یادآوری میکند که از خشونت و سردی دست بکشیم و به زندگی فکر کنیم و یادمان بیاید که ما عشق داریم، کسانی منتظرمان هستند و… دقیقا به نظرم موسیقی همین کار را میکند. ما تلاش کردیم چنین منظوری را برسانیم. ۳۰ سال است که از جنگ ایران و عراق گذشته است و سالی ۴۰۰ تا۵۰۰ نمایشنامه به واسطه جشنوارههای گوناگون در مورد جنگ تولید میکنند. شما این رقم را در ۳۰ سال ضرب کنید تا ببینید به چه عددی میرسید! ما تابهحال نمایشنامهای نداشتیم که به جنگ از منظر موسیقی نگاه کند. اصلا درصد موفقیتمان برایم مهم نیست. همینقدر که ما از دریچهای جدید به جنگ نگاه میکنیم، برایم کافی است. در نمایشهای قبلی من تلاش کردم از منظرهای جدیدی به جنگ نگاه کنم.
در مورد انتخاب سازهای نمایش «چهارمین شنبه» که از مناطق مختلف هستند و تلفیق آنها برای تولید یک موسیقی خوب، توضیح دهید؟
مهرداد کوروشنیا: ما تلاش میکردیم همه عناصر نمایش تعمیمپذیر باشد. همانطور که در جنگ آدمها از همه نقاط کشور آمده بودند، مثل اعزام سربازی که از اقلیمهای مختلف برای دفاع از کشور میآیند. ما میخواستیم در مورد سازها هم همین اتفاق بیفتد، به این دلیل که سازها هم هرکدام رنگوبوی بومی خودشان را دارند. داستان ما به شکلی است که بهشدت به هویتهای بومی و ملی ایران تاکید دارد و نشانهها در کتب کهن ما و در شاهنامه و هفت پیکر و… دیده میشود و در آنها شیوه روایتی و نشانهها و اسامی نمایش را میتوان یافت. در موسیقی هم همین کار را کردیم و در کنار موسیقیهای سنتی، آن بخشی را هم که مدرنتر است، به همین صورت انتخاب کردیم و شعرها و غزلهای کلاسیک را مثلا به شیوه رپخوانی در نمایش استفاده کردیم. در طراحی صحنه هم همین نکات را در نظر داشتیم. یعنی انگار درختی کهنه افتاده و درختانی جوانتر بالای سر آن زنده ایستادهاند. کسی که ذهن جستوجوگری داشته باشد و کمی در جزئیات نمایش دقت کند، هر المانی را که میبیند، میتواند دریافت و تفسیر کند. ما عادت کردهایم همه چیز را جویده در دهانمان بگذارند. فقط کافی است که ما کمی جستوجوگر باشیم و مثلا فکر کنیم چرا داستان نمایش باید در جنگلهای بلوط دامنه زاگرس اتفاق بیفتد؟ مرزهای زاگرس مرزهایی است که بیش از سههزار سال است که مورد هجوم است! با رجوع به تاریخ این را میفهمید. از آشوریان و آکدیان و… همین بوده و حتی یونانیان هم از همین مرز وارد کشور ما شدند و باز دوباره جنگ ایران و عراق هم در همین مرزها رخ داد. پس واقعیت است که ما هزاران سال است در حال حفظ این مرزهاییم.
سالهای زیادی است که مردم شما را بهعنوان هنرمندی فعال در زمینه موسیقی میشناسند که سبک خاص خودش را هم دارد. چه چیزی شما را متقاعد کرد که تئاتر بازی کنید؟
گامنو: درحقیقت من خیلی تئاتر میدیدم و هنوز هم میبینم. به نظرم این کار بسیار سخت است؛ اینکه یک نفر دو ماه تمرین کند و بعد از آن دو ماه هر شب اجرا برود و در این حین نه میتوان مریض شد و نه صدمه جسمی دید، یا مسافرت رفت و… این سختیها برایم جالب شد و رغبت پیدا کردم که تئاتر بازی کنم و در این سختیها شریک شوم و تجربهاش کنم. وقتی بازی را شروع کردم، حس نزدیکی با تماشاگر و… خیلی خوب بود و زود با بازیگری ارتباط برقرار کردم.
چقدر از شخصیت گامنویی که در موسیقی میبینیم، در تئاتری که بازی کردهاید، حضور دارد؟
گامنو: در این اثر فکر میکنم ۹۵درصد، اما در تجربه قبلیام، نمایش «شرقی غمگین»، میتوانم بگویم هیچ ارتباطی بین من واقعی با نقشم وجود نداشت. «نمایش شرقی غمگین» خیلی خوب مورد استقبال قرار گرفت و نمایش «چهارمین شنبه» هم همینطور. هر شبی که اجرا میکنم، از شبهای قبل بیشتر استقبال میشود.
در نمایش «چهارمین شنبه» در زمینه موسیقی اثر کاری کردید؟
گامنو: بهتنهایی نه و همه چیز کار گروهی بوده و همه با هم تمرین کردیم. بخشهایی از موسیقی کار سروش قهرمانلو است که با هم مجددا تنظیمش کردیم.
با توجه به اینکه شما تاثیرات موسیقی بر مخاطب را میشناسید، فکر میکنید تلفیق موسیقی و تئاتر چه تاثیری بر تماشاگر دارد؟
گامنو: در نمایش «چهارمین شنبه» تلفیق این دو هنر تاثیر دوچندانی دارد. به این دلیل که وقتی فرد تئاتر تماشا میکند، به دیالوگها دقت میکند، وقتی اثر با موسیقی همراه شود، فرد به موسیقی هم توجه میکند و به این خاطر که نگاهش به اثر دوچندان میشود، لذت بیشتری هم میبرد و کل اثر تاثیر بیشتری بر مخاطب میگذارد. به همین دلیل در پایان وقتی اثر تمام میشود، ذهن مخاطبی که از سالن خارج میشود، همچنان دنبال اثر مانده است.
در نمایش شخصیتی وجود داشت که شما را جمع کرده بود تا گروهی بسازد و بروید در نقاط مختلف به اجرای موسیقی بپردازید. فکر میکنید اگر واقعا کسی گروهی بسازد و آنها را برای اجرا به نقاط جنگزده دنیا ببرد، موسیقی روی آن آدمهای جنگزده چه تاثیری دارد؟
گامنو: امروز در مملکت خودمان هم گویی جنگ است. در همین شرایط بد کشورمان من بسیار دوست دارم مجانی کنسرت خیابانی اجرا کنم! موسیقی تاثیر لحظهای بر انسانها میگذارد، ولی بهطور کل نمیتواند حال بد کسی را خوب کند. ممکن است بیایند کنسرت را گوش کنند، اما همه چیز که درست نشده است و باید بروند برای مطالباتشان تلاش کنند!
هر کدام از شخصیتها در نمایش «چهارمین شنبه» نماینده یک قشر از اجتماع بود. نقشی که شما بازی میکنید، از کدام قشر اجتماعی آمده است؟
گامنو: فکر میکنم نماینده جماعت بیخیالها باشد. برای او فرقی ندارد در جنگل اجرا کند، به مناطق جنگزده برود و… فقط میخواهد موسیقی باشد. همین شخصیت یک جایی به حرکت درمیآید، اما به این شرط که بتواند واقعا با حرکتش چیزی را عوض کند.
دوست دارید درنهایت چه تاثیری بر تماشاگر نمایش «چهارمین شنبه» بگذارید؟
گامنو: همین که با ما همراه شوند، خیلی خوب است و بعد از بیرون رفتن مخاطبان، نمایش در ذهن آنها جریان داشته باشد.
مهرداد کوروشنیا: میخواهم کمی عمیقتر به مفاهیم فکر کنند و تاریخ را بهتر بخوانند. به همین دلیل است که شاید عدهای در مورد نمایش میگویند چرا مبهم است؟ به این دلیل که نمایش ما در مورد مفاهیم تاریخی حرف میزند و عمقی نگاه میکند. واقعا باید ببینیم فریدون کیست و سیاوش کجا کشته شد؟ درختان بلوط ما کجاست؟ چرا فکر میکنیم وقتی در مورد جنگ حرف میزنیم، منظور ما همین دوران معاصر است؟ چرا فکر نمیکنیم به گذشته و اتفاقاتی که تاریخ برای ما رقم زده؟ تلاش ما حرف زدن در مورد این موضوعات و انتقال به مخاطب بود. سههزار سال است که درگیر جنگیم و باید فکری اساسی کرد و جهانشمول به ماجرا نگاه کنیم. در نمایش هم میگوید اگر درختان انجیر آن طرف بسوزد، بلوطهای این طرف هم خواهد سوخت. جنگ هر جایی که باشد، گریبان دیگران را هم میگیرد و نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت بود!