کامبیز حضرتی
داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و… پدیدههایی وارداتی هستند که در ادبیات و فرهنگ کلاسیک ایران سابقه نداشتهاند. آشنایی ایرانیان با این قالبهای ادبی جدید همزمان با مدرن شدن جامعه از دوران مشروطه به بعد و به همت مترجمان خلاق شکل گرفته است. در دوره معاصر مترجمان بیش از دیگران در معرفی و آشنایی این قالبهای ادبی جدید به مخاطبان ایرانی سهم داشتهاند.
از آنجایی که مترجمان جلوداران فرهنگ بوده و غالبا با زبانهای بینالمللی و جدید آشنایی داشتهاند، بیش از سایرین در معرض وسوسه و اشتیاق به خلق آثار ادبی مدرن قرار گرفته و در صورت داشتن ذوق و قریحه به تولید آثار ادبی در فضایی بومی همت کردهاند. رویهای که تا به امروز در بین مترجمان ما قابل پیگیری است. در ادبیات دنیا معمولا منتقدان در حسرت نوشتن آثار ادبی بوده و هستند، اما در کشور ما به دلیل وابستگی ادبی و فرهنگی به کشورهای پیشرفته و ترجمه آثار آنها این منتقدان جای خود را به مترجمان نویسنده و شاعر دادهاند.
شاید بتوانیم در بین مترجمانی که ادبیات نوین ایران را رقم زدهاند، دو گروه را از همدیگر تفکیک کنیم. از یک طرف نویسندگانی داریم که خلاقیت برجسته و بارزشان در داستاننویسی، ترجمه را به فعالیتی ثانوی در کارنامه آنها تبدیل کرده و از طرف دیگر با مترجمهایی مواجه هستیم که دستی در خلق ادبیات داشتهاند.
تا پیش از آنکه ادبیات داستانی و جدید ایران شکل بگیرد، مترجمانی چون محمدطاهرمیرزا (مترجم آثار دوما) یا محمدحسین فروغی و میرزا حبیب اصفهانی (مترجم حاجی بابای اصفهانی و ژیل بلاس) بیش از دیگران مورد تقلید و استقبال قرار داشتند و حتی رمانهایی مانند «شمس و طغرا» از محمدباقر خسروی و رمان «عشق و سلطنت» از شیخ موسی نثری از نمونههای قدیم چنین تقلیدی است. اما پس از این دوره نسلی شکل گرفتند که آشنایی مستقیم و بیواسطهای با فرهنگ غرب داشتند و بیش از آنکه مترجم باشند، نویسندگان خلاقی به حساب میآمدند.
سه تفنگدار ادبیات داستانی
محمدعلی جمالزاده را همراه با صادق هدایت و بزرگ علوی سه بنیانگذار اصلی ادبیات داستانی معاصر فارسی میدانند. این سه نویسنده که تقریبا تمام ادبیات و ادیبان پس از خود را تحت تاثیر قرار دادند، دستی در ترجمه آثار ادبی و فرهنگی داشتهاند. اما از آنجایی که این سه تفنگدار ادبیات نوین نویسندگانی خلاق بودند، فعالیت آنها در ترجمه تحتالشعاع خلاقیت نوشتاری و داستانی آنها قرار گرفته است.
محمدعلی جمالزاده که او را پدر داستان کوتاه و واقعگرایی در ادبیات فارسی نیز خواندهاند، علاوه بر ترجمه مقالات مختلف، بیش از ۱۰ کتاب به زبان فارسی ترجمه کرده است. «قهوهخانه سورات یا جنگ ۷۲ ملت» (برناردن دو سن پیر)، «ویلهلم تل و دون کارلوس» (شیللر)، «داستان بشر» (هندریک وان لون)، «خسیس» (مولیر)، «دشمن ملت» (ایبسن)، «قنبرعلی، جوانمرد شیراز» (آرتور کنت دو گوبینو) و… ازجمله ترجمههای اوست. بدین ترتیب جمالزاده در کنار نوشتن داستانهایی که چشمانداز اوضاع و احوال زمانه و زندگی طبقات بعد از مشروطه را نشان میداد، توانست با ترجمههای خود دریچه نوجویی ادبی و طلیعه داستاننویسی غربی را به روی خوانندگان فارسی بگشاید.
ترجمههای صادق هدایت، نویسنده خلاق و تاثیرگذار فارسی، به دو دسته ترجمههای غربی از فرانسه و ترجمه متون پهلوی به زبان فارسی تقسیم میشود. او از یک طرف با معرفی و ترجمه کافکا، سارتر، چخوف، شنیتسلر و… داستان مدرن دنیا را به فارسی معرفی و از طرف دیگر با ترجمههای پهلوی توجه به ریشههای فرهنگ باستانی را تقویت میکرد. این برخورد و توجه همزمان به غرب و فرهنگ باستان ایران در آثار غیرداستانی بزرگ علوی نیز نمود داشت.
بزرگ علوی کتاب «حماسه ملی ایران» نوشته تئودور نولدکه، «دوشیزه اورلئان» از فریدریش شیلر؛ «در باغ آلبانو» از آنتون چخوف و «کسبوکار میسیز وارن» از جورج برنارد شاو را ترجمه کرد. همچنین برخی از آثار هدایت و آثار کلاسیک ایرانی را به آلمانی برگرداند و کتاب «تاریخ و توسعه ادبیات معاصر فارسی» را به آلمانی نوشت. در کنار اینها صادق چوبک نیز که سه کتاب «آدمک چوبی»، «غراب» و «مهپاره» را به فارسی برگردانده بود، نویسندهای خلاق و مترجمی خوب بود.
بدین ترتیب نسل اول نویسندگان علاوه بر آنکه موازین تازهای در داستاننویسی ایران بنا گذاشتند که منجر به غلبه همیشگی ادبیات رئالیستی شد، توانستند وظیفه آشنایی خواننده ایرانی با نویسندگان برجسته دنیا را به انجام برسانند.
با ظهور این چهرههای ادبی و فرهنگی نهضت اخیر ترجمه ادبی در ایران که در عهد قاجار و به شکل یک تفنن درباری آغاز شده بود، با بازگشت محصلان اعزامی به فرنگ شکل و شمایل دیگری به خود گرفت. اگرچه در بین این محصلان طبقه متوسط و روشنفکران نوپا هنوز ترجمه بهصورت حرفهای جدی گرفته نمیشد، اما آثار نویسندگان اروپایی کمکم به ایرانیان شناسانده میشدند. در بین این نسل فرنگرفته اگر کسانی هم به ترجمه بهطور تخصصی میپرداختند، یا به دلایل شخصی و افزایش آگاهی عمومی بود یا به قصد معرفی یک جریان و مبارزه با جهل و استبداد.
جاده دوطرفه ادبیات و ترجمه
کمابیش از حدود دهه ۳۰ مترجمان جریانساز و حرفهای ادبیات در فضای فرهنگی کشور پیدا شدند. محمد قاضی و همنسلانش مانند عبدالله توکل، ابوالحسن نجفی، کاظم انصاری، رضا سیدحسینی، محمود اعتمادزاده، کریم کشاورز، نجف دریابندری و… نخستین نسل از مترجمان ادبی ما بودند که به بالاترین رده نخبگان ادبی در ایران راه یافتند و نامشان بر جلد هر کتابی تضمینی شد برای فروش و تجدید چاپ مکرر آن کتاب.
همزمان با این مترجمان دو گروه از اهالی ادبیات سرگرم کار ترجمه ادبی بودند. از یک سو کسانی مانند ابراهیم گلستان، جلال آلاحمد، سیمین دانشور، رضا براهنی، احمد شاملو، محمدعلی سپانلو، نادر ابراهیمی و… نویسنده و شاعران موفقی بودند که هرچند به کار ترجمه اشتغال داشتند، اما از آنجایی که وجه بارز تخیل خلاق ادبی در کارشان برجسته بود، ترجمههایشان زیر نام و اعتبار خلاقیت هنرمندانهشان قرار میگرفت. از طرف دیگر اما مترجمانی مانند حسینقلی مستعان، محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین)، ابراهیم یونسی، بهمن شعلهور و… دیگران بودند که وجه بارز ترجمه بر خلاقیتهای ادبیشان سایه سنگینی انداخته بود.
ماجرای توجه مترجمان به داستاننویسی و ترجمه کردن برخی از نویسندگان مربوط به آغاز مشروطه و آشنایی ایرانیان با دستاوردهای فرهنگی و ادبی غرب نیست. در روزگار ما نویسندگانی چون عباس پژمان، احمد پوری، کاوه میرعباسی، سیامک گلشیری، شیوا مقانلو، پیام یزدانجو و… در کنار کار ترجمه، داستان و رمان نوشتهاند و در دورانی که چهرههای شاخص ادبی غالبا از میان ما رفته یا خاموشی پیشه کردهاند، حضور آنها کانون داستاننویسی ایرانی را زنده نگه میدارد. تجربههایی که میزان موفقیت آنها باید به محک تاریخ ادبیات ایران سنجیده شوند.
شماره ۶۹۷