راهنمای خوشگذرانی فقط با ۱۰هزار تومان!
پانیذ میلانی
حتما شما هم شنیدهاید هر وقت به کسی بیشتر خوش میگذرد، کمتر سراغ گوشی موبایل و فضای مجازی میرود. اما آیا تابهحال فکر کردهاید ما جوانان ایرانی چطوری خوش میگذرانیم؟ وسایل خوشگذرانیمان چیست و یک روز که دور هم جمع میشویم، چه کار میکنیم؟ در این گزارش یک روز چند جوان ایرانی را که میخواهند بروند تفریح کنند، به تصویر کشیدهایم و بعد پای صحبت چند جوان ایرانی نشستهایم تا ببینیم چطور تفریح میکنند.
روزهای روشن خداحافظ…
یک روزهایی در زندگی همه ما هست که روزهای خوبی هستند و یک روزهایی هم هست که روزهای بدی هستند. آن روز هم یکی از روزهای بد برای ما بود. روزی که با دوستانمان به توافق رسیدیم و بالاخره بعد مدتها توانسته بودیم جوری که به تایم کار و دانشگاه و کلاس زبان و باشگاه و قرارهای عاطفی و زمان افسردگی قبل از پاییز هیچکدام از ما پنج نفر بر نخورد، یک روز را مشخص کنیم که همدیگر را ببینیم. آن روز کذایی ما خیلی سعی کردیم به جایی برویم که تفریح کنیم. واقعا هم سعی کردیم، اما درنهایت تصمیم بر این شد که از خانه یکی از بچههایی که در آنجا جمع شده بودیم تا ببینیم کجا برویم، بیرون نرویم و یکی برود بقالی سر کوچه و با اندک مبلغی که هر کدام گذاشته بودیم، نیم کیلو تخمه و یک بسته آبمیوه بخرد و برگردد و بنشینیم در خانه فیلم ببینیم.
سینما با پففیل!
اول سعی کردیم به سینما برویم، به خاطر همین به یک سایت خرید بلیت سینما رفتیم تا ببینیم چه فیلمهایی در سینماهای نزدیک ما روی پرده است. خداراشکر ما در منطقهای بودیم که سینماهای خوبی دور و اطرافمان بود، طوری که بدون اینکه از صندلیاش کمردرد بگیریم، رویش بنشینیم و بتوانیم بفهمیم بازیگرها چه میگویند. قیمت بلیت حدودا ۲۰هزار تومان بود. یعنی پنج نفر برای یک ساعت و ۴۵ دقیقه تماشای فیلم باید تقریبا ۱۰۰هزار تومان بپردازند. البته این فقط هزینه خود سینماست. هزینه رفتوآمد و تنقلات و بنزین و… جداست. درست است که در سالن سینما نباید تنقلات خورد، ولی خیلیها از غرفههای واقع در چند قدمی سالن در پردیسهای سینمایی این تنقلات را میخرند و برایش هزینه میکنند. مثلا ۱۰هزار تومان یا بیشتر فقط برای یک بسته پفک، پف فیل یا ذرت بوداده و بعد به داخل سالنی که درست روبهروی غرفه پفکفروشی است و سردر آن نوشته شده «از آوردن هر گونه خوراکی و تنقلات به داخل سالن سینما خودداری کنید» میروند.
اولش از قیمت ناراحت نشدیم، اما وقتی نظرات پایین فیلمها را خواندیم و دیدیم یکی درباره یک فیلم که کلی هم سروصدا کرده بود، نوشته همه تماشاچیان هنوز ۴۰ دقیقه از فیلم نگذشته بود، از جای خود بلند شدند و رفتند و این نظر را ۱۰۰نفر پسندیدهاند و باقی نظرات این فیلم و دو، سه فیلم دیگر روی پرده که خیلی روشنفکری نیستند و همه مردم میتوانستند تماشایش کنند هم دستکمی از این ندارند، دیدیم ۲۰هزار تومان مبلغ کمی نیست که دست آخر ناراضی باشیم.
کافه بدون بشقاب آلفردو!
تصمیم گرفتیم به جایش به کافه برویم، اما یادمان افتاد الان دیگر دوران دانشجوییمان و آن روزهای روشن نیست که با ۵۰۰ هزار تومان حاصل از کار نیمهوقت بشود از پس خرج همه چیز برآمد. یادمان آمد آخرین باری که به یک کافه معمولی در مرکز شهر رفتیم، قیمت هر بشقاب پاستا آلفردو تقریبا ۴۰ هزار تومان بود و برای خوردن یک لیوان چای نبات بدون هیچگونه مخلفاتی در کافه باید ۹هزار تومان خرج کرد. ما هم که چای در خانه داشتیم، به خاطر همین تصمیم گرفتیم سری به سایتهای تخفیف بزنیم تا ببینیم قیمت بلیت اتاق فرار یا شهربازی، سیرک و…چقدر است.
اتاق فرار، شهر بازی یا گذر فرهنگ و هنر؟
جدا از اینکه همه اینها در دورترین نقطه ممکن در شهر تهران نسبت به ما قرار داشت و تا میخواستیم برویم، باید سریع برمیگشتیم تا خانوادههایمان نگرانمان نشوند و خیابانها ناامن نشود، قیمت بلیت برای هر کدام از این نقاط تفریحی در کمترین حالت ممکن و با کمترین میزان تفریح ۳۵هزار تومان است. این قیمت فقط برای سوار شدن به یکی از وسایل بازی بود. برای باقی چیزها باید جداگانه پول خرج کرد. بعد تصمیم گرفتیم به یکی از گذرهای فرهنگ و هنر که در آنها چیزی جز دکههای چایفروشی و فستفودی که پشت سر هم ردیف شدهاند نیست و بهتازگی تبلیغش را میکنند، برویم. اما من و یکی دیگر از دوستانمان خاطره دو ماه پیش را برای بقیه تعریف کردیم که مجبور شدیم در یکی از همین گذرهای فرهنگ و هنر برای یک لیوان تخمشربتی، یعنی مقداری آب، تخمشربتی و شکر ۱۰ هزار تومان ناقابل پیاده شویم. بقیه هم از رفتن به گذر فرهنگ و هنر منصرف شدند. بعد حسرت خوردیم که کاش کمی زودتر سر قرار میآمدیم تا میتوانستیم به استخر برویم. اما دیری نپایید که این حسرتمان هم رفع شد…
خانمها همه خانهدارند، مگر خلافش ثابت شود!
وقتی یکی از بچهها بهسختی توانست چند استخر را پیدا کند که سانس زنانه داشته باشند، دیدیم اکثر استخرها زمانی را به خانمها اختصاص دادهاند که همه ما سرکار یا دانشگاه بودیم. مثلا ساعت هشت صبح تا ۱۲ظهر. که البته قیمت بلیت همین سانس هم در استخرهایی که طبق نظرات کاربران بهداشت نمره نسبتا قابل قبولی داشتند، از ۵۰ هزار تومان شروع میشد. پارک هم یکی از گزینههای پیش رویمان بود، اما ما نه غذایی داشتیم که پیکنیک کنیم، نه زیرانداز درست و حسابی که پنج نفرمان جا شویم، نه چادر، نه منقل، نه هیچ امکانات دیگری برای پیکنیک. پارک بدون پیکنیک هم برای کسانی لذتبخش خواهد بود که بیشتر دنبال آرامش و قدم زدن و برخی مسائل متفرقه باشند تا هیجان و شادی. به اینجا که رسیدیم، تصمیم گرفتیم در همان خانه بمانیم. ما آن شب فیلم دیدیم و کمی هم در اینستاگرام گشتیم و کلیپ طنز دیدیم و بالاخره قبول کردیم که باید با روزهای روشن دانشجویی خداحافظی کرد، چون الان دیگر زمانی نیست که بشود با نفری ۱۰هزار تومان تفریح کرد.
جانشینی برای شبهای سرد خیابان و دیازپام
همان شب برای همه ما یک سوال پیش آمد؛ آن هم اینکه آیا این وضعیت، وضعیت همه جوانان ایرانی است، یا فقط ما هستیم که اینطوری تفریح میکنیم؟ آیا همه مجبور شدهاند به هزارویک دلیل مثل دوری راه، گرانی، وجود نداشتن و در دسترس نبودن مرکز تفریحی، ترس از شب دیر به خانه رسیدن و… به اینستاگرام روی بیاورند؟
اینستاگرام هم مثل خیلی چیزهای دیگر معایب و مزایای خودش را دارد. از طرفی هر آنچه بخواهی، از آموزش و اخبار و درس و خرید و کلیپ طنز و غیره را میتوانی در آنجا یافت کنی و نیازت را رفع کنی و از طرفی نمیتوانی بفهمی چه کسی دروغ میگوید، چه کسی حقیقت، چه کسی واقعی است و چه کسی تقلبی و… اما پشت همه این معایب و مزایا، آیا جوان ایرانی میتواند نیاز خود به تفریح را با اینستاگرام ارضا کند؟
به همین خاطر گوشی موبایلم را برداشتم و به بعضی از دوستانم زنگ زدم و به بعضی دیگر پیام دادم که: آهای فلانی! شما چطوری تفریح میکنید؟ کجا میروید؟ آیا شما هم وقتی حوصلهتان سر میرود و جایی ندارید که بروید، سراغ فضای مجازی میروید و موبایلتان برایتان تبدیل به تفریح شده؟ یا هنوز کورسوی امیدی هست؟
هر کدام از این آدمها به من جواب متفاوت و متنوعی دادند که میبینید.