پلاسکو فرو نریخت، این بحران مدیریت شهری بود که هر لحظه در آتش میسوخت تا آنکه فرو ریخت
محمد مخبری
همیشه غروبهای جمعه غمگین بودهاند، انگار یک چیزی دل آدم را از جا میکند. اما میخواهم از یک پنجشنبه غم«بار» بنویسم؛ باری که کمر همهمان را شکست! از مردمی که از همان ساعت هشت صبح، هرچه در توان داشتند، بهکار گرفتند تا مبادا نیروهای امداد منظره سلفیشان با پلاسکوی غرق در آتش را برهم بزنند. اگر دروغ نگویم، بخش زیادی از باورهای اجتماعیام را از دست دادم وقتی مردمی را به چشم دیدم که در قبال نابودی جان و مال هموطنانشان به پهنای صورت میخندیدند، انگار نه انگار زیر بار سنگین پلاسکو مردانی ماندهاند که تمام وجودشان را گذاشتند تا کمترین خسارت به مال و جان هموطنانشان وارد شود. واقعا دردناکتر از این نمیشود که انسانها عدم مسئولیتپذیری خود را زیر بار چند صد تنی و حرارت وحشتناک پلاسکو مدفون کنند و تنها به چند تذکر و کاغذپاره استناد کنند. شاید اگر آقایان به جای روز حادثه، کلاه عملیاتیشان را پیش از فروریختن زندگی هزاران نفر به سر میکردند، شاهد چنین پنجشنبه تلخی نبودیم.
هرگز عوض نمیشویم
اگر کاسبان پلاسکو به جای دویدن در پی اجناس، چکها و مدارک چند صد میلیونیشان کمی به فکر حق بیمه و بازسازی پلاسکو بودند، نه مغازه و سرمایهشان را از دست داده بودند، و نه ما جوانانمان را. کاسبانی که در حاشیه خیابان جمهوری، در کنار بدهکاران خود ناظر سقوط پلاسکو بودند، بدهکارانی که آمدند تا مطمئن شوند تمام بدهیشان صاف شده است. پلاسکو فرو نریخت، این بحران مدیریت شهری بود که هر لحظه در آتش میسوخت تا آنکه فرو ریخت. حالا همه به دنبال مدیریت بحران شهری میگشتند!
نه ایمنی، نه کار
بیلبوردهای شهرداری با عنوان «اول ایمنی، بعد کار» کورمان کردند؛ اما پس از سوختن و فروریختن اولین برج تهران، تنها کار شهرداری آواربرداری و تنها صدا از وزارت کار، اعلام بیکاری بیش از چهار هزار نفر بود. در سالهای گذشته پلاسکو به یک کارخانه عمودی لباسدوزی تبدیل شده بود، بهعبارتی بخش عظیمی از البسه شب عید در خیابان جمهوری به گل نشست. حالا نه بیمه کارساز است، و نه دلسوزی مسئولانی که سقوط پلاسکو را موقعیتی برای در صحنه ماندن یا نشان دادن خود دیدهاند. کاش یک نفر برای فروریختن وجدانمان گریه کند، پیش از آنکه آن را ازدسترفته بیابیم.
لایک داری!
هر آتشنشانی میداند که تنها هشت دقیقه فرصت دارد تا خودش را به آتش برساند، وگرنه چیزی کموبیش نزدیک به حادثه پلاسکو انتظارش را میکشد. اما تجربه پلاسکو بهخوبی ثابت کرد که آتشنشانها اگر از ترافیک و بیتوجهی رانندگان عبور کنند، باید در مقابل مردمی بمانند که گوشی به دست ایستادهاند تا فالوئرهای اینستاگرامشان را زیاد کنند. مردمی که از ماشین آتشنشانی بالا رفتهاند تا نمای بهتری از پلاسکو داشته باشند. درد کمی نیست این حجم از بیخردی. البته در این میان نمیتوان از کوتاهی در تجهیز سازمان آتشنشانی چشم پوشی کرد. شاید یک هلیکوپتر اطفای حریق یا یک نردبان الکتریکی وضعیت را به گونه دیگری پیش میبرد.
آقایان! بعدا تسویه حساب کنید
از همان روز برخورد قطارها در سمنان، بهخوبی میشد زوال اتاق فکر جناحهای سیاسی کشور را بهوضوح دید که در میان انبوهی از اتفاقات ناگوار و تکاندهنده، به دنبال برداشتهای سیاسی به نفع جناح خود یا جهتدهی به افکار عمومی علیه رقیب بودند. اتفاقی که در سقوط پلاسکو نیز رخ داد و از همان ساعات اولیه همه به جان هم افتادند. هیچکس منکر مشکلات نبوده و نیست، حتی نقد بر اشخاص نیز وارد است، اما برداشت دانههای پلاسکو برای مزرعه خود به هیچ عنوان حرکت شایسته و مناسبی نیست.
مردم به هیچ رسانهای اعتماد نکنند،
تنها به تکذیبیههای ما توجه کنند!
حادثه پلاسکو حادثه اول بود، اما عمق فاجعه ضعف خبررسانی و عدم هماهنگی در ارائه گزارشی دقیق از اتفاقاتی بود که در قلب خیابان جمهوری در حال رخ دادن بود. عدم مرجع پیامرسانی و تکذیبیههای پیدرپی شبکه خبر از یک سو و سخنان ضد و نقیض سخنگوی آتشنشانی، بر شایعهسازان شبکههای مجازی و کانالهای تلگرامی این فرصت را میداد تا از آب گلآلود ماهی خود را بگیرند. کاش یک کارشناس روابط عمومی و یکی از اهالی رسانه به دوستانمان در رسانه ملی وقتشناسی را گوشزد میکردند، نه اینکه هر موقع دلشان خواست بر روح و روان آتشنشانهای فعال در محل حادثه رژه بروند.
از همین امروز شروع کنیم
اگر مسئولان آموزشی کشور یا رسانههای جمعی و دولتی بیدار شده باشند، از همین فردا باید به فکر آموزش جمعی و فرهنگسازی درست در قبال بروز حوادث باشند؛ چراکه ابرشهر تهران مستعد هرگونه حادثهای از جمله زلزله است. باید دریابند که چگونه در قبال حوادث باید به مردم پاسخگو باشند و به جای توجیه، به دنبال راهکاری باشند که از تکرار حوادث جلوگیری کند. آتشنشانهای پلاسکو در قلب تاریخ فداکاری این کشور جاودانه شدند و تمام ما کلاهمان را به احترامشان از سر بر میداریم. به امید آنکه روزی به پاس همکاری و بسیج همگانی در بروز حوادث، جهانیان را به تحسین خود واداریم.
شماره ۶۹۵