حکیم سنایی غزنوی، قرون پنجم و ششم هجری قمری
مهرو ملالی
اینکه در منظومه زبان فارسی، ادبیات مطبوعاتی ما چه نسبتی با ادبیات کهن دارد چیزی نیست که به این راحتی بشود دربارهاش نظر داد. اما قدر مسلم اینکه جای خالی ادبیات کهن آنقدر توی ذوق میزند که هوشنگ ابتهاج، سایه عزیز ادبیات ایران، در دیدار کوتاهی که با چند تن از تحریریه چلچراغ داشت سفارش کرد چنین صفحهای به مجله اضافه شود. این صفحه را به سفارش سایه ایجاد کردیم تا فراموش نکنیم که ادبیات کهن چه سهمی در امروز ما دارد.
بود بقراط(۱) را خُمی مسکن
بودش آن خُم به جای پیراهن
روزی از اتفاق سرما یافت
از سوی خم به سوی دشت شتافت
پادشاه زمان برو بگذشت
دیدش او را چنان برهنه به دشت
شد برِ او فراز و گفت ای تن
گر بخواهی سبک سه حاجه(۲) ز من
هر سه حالی روا کنم تو بخواه
که منم بر زمانه شاهنشاه
گفت بقراط حاجت اول
عملم هست یک به یک به خلل
گنهم محو کن بیامرزم
کز گرانی چو کوه البرزم
گفت ویحک خدای بتواند
مزد بدهد گناه بستاند
گفت برگوی حاجت دومین
که منم پادشاه روی زمین
گفت پیرم مرا جوان گردان
عجز و ضعف از نهاد من بستان
گفت این از خدای باید خواست
از من این خواستن نیاید راست
زود پیش آر حاجت سومین
از من این آرزو مخواه چنین
گفت روزی من فزون گردان
جانم از چنگ مرگ باز رهان
گفت این نیز کرد نتوانم
مَلِکم بر جهان نه یزدانم
گفت برتر شو از برِ خورشید
که رطب خیره(۳) بار نارد بید
حاجت از کردگار خواهم من
وز تو حالی بدو پناهم من!
تو چو من عاجزی و مجبوری
وز بزرگی و برتری دوری
برتری مر خدای را زیباست
که به ملکت همیشه بیهمتاست
۱. بزرگترین طبیب جهان باستان (تولد ۴۶۰ ق.م-وفات۳۷۵). شاعران و دانشمندان ما چون دیوژن را نمیشناختهاند، خمنشینی را گاهی به افلاطون و گاهی به سقراط و دیگران نسبت دادهاند. این خمنشین دیوجانس کلبی (وفات ۳۳۲ق.م) بوده، نه بقراط.
۲. حاجت، نیاز
۳. بیهوده، بیجهت