نگاهی به موسیقی فیلم «لاک قرمز»
نازنین شادپی
کمانچه، تار، تاربم و گیتار الکترونیک سازهای گلچینشده فردین خلعتبری است که به داستان پرتعلیق فیلم «لاک قرمز» رنگوبویی خاص از جنس ناب موسیقی داده است. البته این جنس ناب موسیقی از اواسط فیلم پا به صحنه میگذارد، چراکه پیش از آن مخاطب شنونده یک موسیقی با خلأهای بسیار است. بهعنوان مثال در نمایی که ارسلان (با بازی بهنام تشکر) برای تعمیر آنتن تلویزیون به پشت بام میرود و از بالا میافتد و میمیرد، موسیقی مانند مخاطب و لاله (با بازی پانتهآ پناهیها) همسرش، بهتزده است. درحالیکه کمانچه میتوانست صدای فقر و بیسرپرست شدن خانوادهای را فریاد بزند، اما خلعتبری تشخیص داد موسیقی خیلی کوتاه و کمرنگ با حس صحنه شنیده شود. این اولین اتفاق مهم داستان فیلم بود که در نوعی سکوت موسیقایی گذشت. موسیقی در این سکانس آنقدر زودگذر بود، که ای کاش کلا حذف میشد.
داستان کلی فیلم «لاک قرمز» از داستانکهایی با اتفاقهای غیرقابل پیشبینی که مدام مخاطب را غافلگیر میکند، سود میبرد، و خلعتبری نیز برای به وجود آوردن فضاهای احساسی اثرگذار از سازهای ایرانی استفاده کرده. اما ای کاش سکانسهای حساس فیلم مانند مردن پدر را کمی پررنگتر با موسیقی بیان میکرد تا به این شکل فقر و اتفاقهای جامعه را باورپذیرتر نشان دهد. موسیقی حتی در صحنهای که اکرم (با بازی پردیس احمدیه) عروسکهای چوبی نیمهتمام پدر را برای فروش تعمیر میکند تا برای خرج زندگی بفروشد، کمرنگ است و فقط کمانچهای از دور میرقصد تا گاهی چنگی به دل مخاطب بزند. اما متاسفانه این موسیقی ناب تداوم چندانی ندارد و خیلی زود جای خود را به سکوتهای طولانیمدت میدهد و همین نوع نگاه موسیقایی سبب میشود مخاطب ارتباط احساسی با کاراکترهای زخمخورده فیلم را از دست بدهد. موسیقی حتی در صحنهای که اکرم بعد از تلاش بسیار اولین عروسک را میفروشد و شادی میکند، کمرنگ است. انگار موسیقی خیلی تمایل ندارد شنیده شود تا اینکه اتفاق تازهتری در داستان فیلم مخاطب را غافلگیر کند و آن وقت است که روی دیگر خود را نشان میدهد.
موسیقی درست بعد از لو رفتن اولین عروسک که در آن مواد مخدر جاسازی شده و اکرم و خانواده از آن بیخبر بودند، جان میگیرد و به خود میآید. ارسلان، پدر خانواده، از این طریق مواد مخدر را به مشتریهایش میفروخته است و حالا موسیقی فضایی به دست آورده تا خودنمایی کند. از اینجا به بعد فیلم، موسیقی دیگر آن موسیقی قبل نیست، جان گرفته و جانانه مینوازد تا تلاش دختری ۱۶ ساله را برای دور هم جمع کردن خانواده از هم پاشیدهشده به دلیل فقر مالی، نشان دهد. با گریههایش گریه میکند و مخاطب را منقلب. موسیقی در نمای پایانی فیلم و شادی اکرم از ساخت عروسکهای چوبی سالم بهشدت متفات است؛ آنقدر که علیرضا قربانی و کمانچه وظیفه انتقال احساس سکانس را برعهده میگیرند. قربانی میخواند و دختر لاک قرمز را به لب عروسک میزند، از موی خود میچیند تا به عروسک جنیست دهد و لباس به تنش میکند. خلعتبری تیتراژ پایانی فیلم را همچون ابتدای فیلم، با تار و کمانچه و صدای پرقدرت علیرضا قربانی بدرقه میکند تا سکسکههای موسیقایی ابتدایی فیلم را جبران کرده باشد.
شماره ۶۹۴