گفتوگو با عوامل نمایش «نیمه تاریک ماه»
سید مهدی احمد پناه
یک ضیافت شام دوستانه با همراهی دوستان قدیمی در شبی که ماه دچار گرفتگی میشود.
این یک خط ظاهر نمایش «نیمه تاریک ماه» است، ولی در درون نمایش که با یک بازی ساده شروع میشود، رازهایی برملا میشود که تا پایان مخاطب را مدام غافلگیر میکند. این نمایش که برگرفته از یک فیلم ایتالیایی است، این روزها به کارگردانی داوود بنی اردلان، در تماشاخانه ملک به روی صحنه است و آنچه میخوانید، چکیدهای است از گفتوگو با این گروه جوان و پرانرژی در دفتر مجله.
این نمایش بر مبنای فیلم ایتالیایی perfect strangers تهیه شده است که فیلمی پرطرفدار است و روابطی را در بین زوجهای ایتالیایی بررسی میکند. به نظر شما وقتی این کار در کشور ما اجرا میشود، آیا فضای نمایش باید مطابق فرهنگ بومی کشور ما باشد، یا اصل کار باید حفظ شود تا مخاطب خودش آنچه را باید، دریافت کند؟
داوود بنیاردلان: از این متن اقتباسهای دیگری هم شده که آن را ایرانیزه کردهاند، اما به نظر من عوض کردن واقعیت جغرافیایی لزومی ندارد. واقعیت جغرافیایی در نمایشنامه کارکرد دارد. برای فهم بهتر این موضوع میخواهم صحنهای معروف از «مکبث» را مثال بزنم. مکبث میگوید من شاه را نمیکشم، مهمان را نمیکشم. وقتی شاه میخواهد به خانهاش برود، فضا عوض میشود و آقا و خانم مکبث به اتاق خواب میروند. وقتی آقای مکبث از اتاق خواب بیرون میآید، میگوید من میخواهم امیر شوم، شاه شوم، قدرت میخواهم. چرا نباید شاه را بکشم؟ نمایشنامهنویس یک واقعیت جغرافیایی را تغییر میدهد و کنش و خصلت کاراکتر تغییر میکند. چه لزومی دارد ما واقعیت جغرافیایی نمایشنامه را تغییر دهیم؟ مگر تاثیری در خصلت کاراکتر دارد؟ مگر تاثیری در کنش دارد؟ تاثیری ندارد. پس وقتی تاثیری ندارد، چه لزومی دارد ما این نمایشنامه را ایرانی کنیم؟ ایتالیاییاش کنیم؟ فرانسویاش کنیم؟ این کار خیلی کارکرد مفیدی ندارد. به خاطر همین هم به نظرم درستتر این است که تغییری در آن ندهیم.
آنچه متن نمایش روی آن تاکید میکند، بحث حضور تلفن همراه به عنوان جعبه سیاهی است که تمام اطلاعات ما را دارد. شاید ۱۰ یا ۱۵ سال پیش تلفنهای همراه مثل الان در زندگی ما نفوذ نکرده بود. این فضای مجازی و تکنولوژی چقدر روی روابط شما با دوستانتان تاثیر گذاشته است؟ آیا جنس دوستیهایی را که اینگونه آغاز میشود، می-پسندید؟ فکر میکنید نسبت به دوستیهای ۱۰ سال پیش بهتر هستند؟
بهزاد عمرانی: نمیشود بین دوستی در این دو دوره یکی را به عنوان بهتر و یکی را به عنوان بدتر انتخاب کرد. دوستی در هر دورهای ویژگیهای خاص خودش را دارد. مثلا من دوستانی دارم که تابهحال آنها را ندیدهام. دوستانی هم دارم که هم آنها را میبینم و هم در دنیای مجازی با آنها در ارتباط هستم. خوبی-هایی هم دارد. مثلا لازم نیست صبح که بیدار میشوی، پشت پنجره بروی تا ببینی برف آمده است یا نه. همین که موبایلت را برداری، میفهمی برف آمده است. دوستیها در هر دورهای شکل همان دوره هستند. من اصلا این را که میگویند ما الان غرق در دنیای مجازی شدهایم، قبول ندارم. تاثیر تکنولوژی بر روابط دوستی این است که سرعت روابط بالاتر رفته در واقع یعنی سرعت آشنا شدن با یکدیگر و شناخت بالاتر رفته. علاوه بر این، فضای مجازی مثل یک دفتر خاطرات است. زمانی آدمها خاطراتشان را از یکدیگر مخفی میکردند و دفتر خاطرات قفل داشت، اما الان همه کار میکنند تا این خاطرات در فضاهای مختلف مثل توییتر تا اینستاگرام و فیسبوک دیده شود، یا مثلا یک شاعر دیگر نیازی به مجوز ندارد تا اشعارش را منتشر کند، کافی است همان اشعار را در اینستاگرام پست کند.
همه ما موافق هستیم که فضای مجازی مزایایی دارد، اما تکنولوژی روی روابط شما با افراد نزدیکتان مثل خانواده یا دوستان نزدیکتان چه تاثیری گذاشته است؟
بهزاد عمرانی: قدیمتر ما نمیدانستیم دوستانمان زنده هستند یا مرده، اما الان میدانیم آنها زنده هستند و به آنها زنگ نمیزنیم.
روزبه حصاری: الان نهتنها میدانیم زنده است، بلکه میدانیم کجاست و دقیقا دارد چه کار میکند.
المیرا دهقانی: نمیتوان فقط اینطور به قضیه نگاه کرد که ما به خاطر تنبلی با دوستانمان تماس نمی-گیریم. آنقدر مسائل مختلف ذهن ما را درگیر کرده و اطراف ما را شلوغ کرده که ما به مینیمالترین شکل ممکن اطلاعات را از اطرافیانمان میگیریم. اما در کل فکر میکنم آدمها از این طریق توانستند حتی در یک مدت زمان کوتاه، با خودشان صادق باشند. این صداقت میتواند از سر ترس یا اعتمادبهنفس کم باشد، اما همان فرد میتواند در این فضا کسی باشد که هست. ترس افراد از نشان دادن خود واقعیشان در این فضا تقریبا صفر است. بحث من بیشتر روابط نزدیک است. در گذشته نهایتا افراد در سنین کم مثلا ۱۱سالگی در اتاقشان را میبستند، یک رژ میزدند. اما الان با دوربین جلوی گوشی موبایلشان از همین کارشان عکس میگیرند و همین کار تمرینی میشود برای اینکه آرام آرام به خودشان نزدیک شوند. البته این فضا یک سوادی را هم لازم دارد. نمیتوان این گوشی موبایل را بدون هیچ اطلاعاتی دست گرفت. حتی وقتی یک ماشین حساب مهندسی هم دست میگیریم، قبل از استفاده دفترچه راهنمای آن را میخوانیم. من فکر میکنم این فضای مجازی به شناخت خودمان کمک کرده.
یعنی در این جمع جوان تکنولوزی برای روابط همه مثبت بوده و تاثیر منفی نداشته؟
سام کبودوند: من فکر میکنم یکی از تاثیراتی که گذاشته، این است که عمق روابط خیلی کمتر شده است. روابط سطحی شدهاند و افراد دیگر با یکدیگر خاطره ندارند، چون فقط در همین فضا با همدیگر احوالپرسی میکنند. به نظر من دروغ گفتن راحت میشود. اگر این فضا نباشد، هر کسی اجازه اظهار نظر راجع به هر چیزی را به خودش نمیدهد. افراد برای اظهار نظر باید حداقل سوادی داشته باشند، اما الان هر کسی به خودش اجازه میدهد هر آن چیزی را که دلش میخواهد، بگوید و با این گفتهها تاثیر بگذارد.
المیرا دهقانی: البته این یک دلیل دیگری هم دارد و اینکه جامعه کمتلاشی برای ارتقای سطح سواد داریم. خیلی راحت تحت تاثیر قرار میگیریم. اینستاگرام خود وسیلهای است که بسنجیم تا متوجه شویم چقدر راحت تحت تاثیر قرار میگیریم؛ امروز با یک اتفاق فردا با اتفاقی دیگر. ولی این دلیل نمیشود که جلوی این تریبون را بگیریم. راهحلش این است که کسانی را که اظهارنظر میکنند، تقویت کنیم و این فرصت را به افراد بدهیم که در یک تریبون درست حرفی را که به نظرشان درست میآید، بگویند، و همان فرد بتواند یک مسئله را از نظرهای دیگری بررسی کند تا به یک نتیجه کلی برسد. این میتواند یک راهی در جهت رشد سواد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، عاطفی و هر زمینه دیگری باشد. یعنی میتواند یک کلاس باشد. البته این فرصت وقتی به وجود میآید که تو تلاش کنی این عادت را جزو زندگی روزمره خودت بکنی و از حالت فیزیکی و دمدستی دربیاوری.
ما پارک نداریم، سیرک نداریم، جاهای تفریحی نداریم و حتی تفریحمان یک زمانی این بود که در ماشین بنشینیم و موزیک گوش بدهیم که الان همین کار را هم به خاطر بنزین و ترافیک و آلودگی هوا و هزار مشغله دیگر نمیتوانیم انجام دهیم. اگر هم میتوانیم انجام دهیم، در حدی نیست که بتوانیم هیجان خود را تخلیه کنیم. فضای مجازی نباید برای تو همان سیرک نداشتهات باشد. باید بتواند یک اتفاق دیگر را هم رقم بزند.
داوود بنیاردلان: مشکل دیگر این است که ما الان درگیر یک بحران عاطفه یا یک خلأ عاطفی بزرگ هستیم که تکنولوژی در واقع جای آن را پر میکند. همان چیزی که سام میگوید. آدمها از این طریق از حال یکدیگر خبردار میشوند. انگار عشقورزی هم همین شکل شده است. دیگر افراد ریسک نزدیک شدن به یکدیگر را نمیکنند. وقتی تو راحت میتوانی با کسی که میخواهی، چت بکنی و در عین حال فضای شخصی خودت را هم داشته باشی، این ریسک را نمیکنی که کسی را وارد زندگیات بکنی که ۲۴ ساعته کنار تو باشد و عملا تکنولوژی جای رفیقها و روابط را پر کرده است. شما داری با موبایلت شبانهروزت را سر میکنی. موزیکت را میشنوی، حالت را خوب میکند، فیلمت را میبینی، همه کارهایت را با همین گوشی موبایلت انجام میدهی. دیگر نیازی به رفیق یا شریک عاطفی نداری، نیازی به هیچچیزی نداری. همه چیز در این گوشی خلاصه میشود و این گوشی به پارتنر اصلی تبدیل میشود. در درازمدت متوجه نمیشوی این موبایل چه بلایی به سرت میآورد. تنهاتر و تنهاتر میشوی. فرد نمیتواند این خلأ را پر کند و اعتیاد به موبایل هم این خلأ را بیشتر میکند و درنتیجه باعث مشکلات عاطفی و روحی میشود. تکنولوژی آمده به ما خدمت کند، ولی درعوض ما به او خدمت میکنیم.
سام کبودوند: یک مسئله دیگر این است که ارتباط برقرار کردن بهشدت راحت شده، ولی فرهنگ آن وجود ندارد و این به بنیان خانوادهها ضربه میزند. یک جنبه سادهاش این است که قدیمتر وقتی زن و شوهری دعوا میکردند، یا آقا روی کاناپه میخوابید، یا خانم قهر میکرد و به خانه پدرش میرفت و فردا صبح آقا دنبالش میرفت. الان اما اگر زن و شوهر دعوا کنند، آقا با تلفن همراهش با چند نفر چت میکند و خانم هم با چهار نفر دیگر چت میکند. دیگر پایبندی وجود ندارد. کسی برای بهبود رابطه تلاش نمیکند. مثلا میگویند الان تو سر من داد زدی، پس من میروم پیش آن دوستم که از تو بهتر است.
روزبه حصاری: یک چیز آزاردهنده در فضای مجازی این است که آدمها در فضای مجازی از کاراکتر تبدیل به تیپ میشوند. به عنوان مثال، تعدادی آدم در اینستاگرام اسمشان سلبریتی است. اصلا تعریفی از این دستهبندی وجود ندارد تا بشود افراد خاصی را در آن گنجاند. تعداد دیگری تئاتری و بچههنری هستند. یکسری تیپها تعریف شدهاند که فاقد ارزش انسانی هستند. احتمالا دارای ارزش حقوقی و شأن اجتماعی هستند، اما ابدا در آن روح، شخصیت، کردار و عواطفی که بچهها به آن اشاره کردند، وجود ندارد. این کاری است که فضای مجازی با ما کرده است. منهای اینکه دیگر تعریف دقیقی از فاصله فیزیکی نداریم، یعنی من دوستی دارم که ۱۵سال است از نزدیک ندیدمش، ولی احساس نمیکنم ندیدمش، انگار یک جای کار میلنگد. من شخصا به جای اینکه از فضای مجازی چیز مثبتی بگویم، ایراد میگیرم، چون متاسفانه یا خوشبختانه من نسل میانه هستم. پشت سرم را که نگاه میکنم، پدر و برادران بزرگتر خود را میبینم که خیلی سفت و سخت روی یک اصولی ایستادهاند و جلوی رویم خواهران و دوستان و برادران کوچکترم را میبینم که روی هیچ اصلی نیستند. بزرگترها روی یکسری اصولی ایستادهاند که من در کودکی و نوجوانی از روی دست آنها خیلی مسائل را یاد گرفتم و پیش خودم گفتم پس اصولگرایی خوب است. در فلسفه اخلاق هم شخصا اصولگرایی را به شریعتگرایی یا مکتبگرایی ترجیح میدهم و در عین حال هدفگرا هستم و روبهرو را نگاه میکنم تا ببینم هدفم کجاست. به خاطر همین کسی مثل من در برخورد با فضای مجازی مثل ترشی هفتبیجار است. نسلی که در اواخر دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ به دنیا آمده است و الان در دوره جوانی و نوجوانی قرار دارد، از ابتدا با این فضا روبهرو بوده. نطفهاش وقتی شکل گرفته که این فضا هم رو به رشد بوده و متناسب با سن او این فضا هم شکل گرفته. اما من اینطوری نیستم. من در ۱۵سالگی پتو روی کیس میانداختم تا صدایش کسی را اذیت نکند و بتوانم از اینترنت استفاده کنم. بنابراین فضای مجازی برای من هنوز یک پدیده نوظهور است و تا آخر هم همینطور باقی خواهد ماند.
حسین کاشفی: به نظر من اسمش رویش است. مجازی است، اما هیچکاریاش هم نمیشود کرد. باید باشد، چون یکسری محسناتی دارد. مثلا من از طریق اینستاگرام توانستم یکی از دوستانم را که ۲۰ سال از هم خبر نداشتیم، پیدا کنم. اما برای اتفاقی که باعث میشود در خانوادههای حقیقی ما بیفتد، نگران هستم و به نظرم یک نقطه منفی است. در زندگی خود من بعضی وقتها تاثیرگذار بوده است. من مجبورم در فضای مجازی کارم را تبلیغ کنم. مجبورم در فضای مجازی جواب افراد را بدهم. مجبورم حضور داشته باشم، اما مثلا میبینم من رسیدهام خانه و سه ساعت هم گذشته و الان باید بروم بخوابم، ولی هیچکاری نکردهام.
رامونا شاه: به نظر من مثل هر شرایطی خوبیها و بدیهای خودش را دارد. اصلا نمیتوان مقایسه کرد خوبیهایش بیشتر است یا بدیهایش، اما چیزی را که میتوان مقایسه کرد، این است که برای همه ما آدمها، چه داخل و چه خارج ایران، سخت است که با طرز فکر و زندگی یکدیگر کنار بیاییم. مثلا در یک جمعی نشستید و میفهمید دوستتان بچهدار شد. دوستان دیگری گفتند بله! بچه چقدر چیز عجیبی است. مغز ما یک روند کارکرد رندوم دارد. به این ترتیب که ما در یک جمع نشستهایم و صحبت میکنیم. یک کلمه آن را میگیریم و یک قصه دربارهاش باز میکنیم. یک لحظه به خودمان میآییم و میبینیم افتادیم در وادی صحبت کردن درباره خاطرهها. این میتواند خوب باشد و لابهلای این نوع صحبت کردن اطلاعاتی بین افراد ردوبدل شود، اما خوب نیست از آن جهت که آگاهی پشت آن وجود ندارد. این مسئله کجا به دنیای مجازی ارتباط پیدا میکند؟ آنجایی که ما در ارتباط با فضای مجازی قانونی را تعریف نمی-کنیم و ناآگاهانه سراغ آن میرویم. من میروم اینستاگرامم را باز میکنم و بیهدف چندین پست را پشت سر هم میبینم. خیلیها حتی کپشن عکسها را هم نمیخوانند. به خاطر رودربایستی چند پست را هم لایک میکنم. اینطور میشود که میبینم سه ساعت بدون هیچ هدفی در فضای مجازی پرسه زدهام و هیچ اطلاعات جدیدی به من اضافه نشده است.
آیا تابهحال نسبت به اطلاعاتی که از شما در این تکنولوزیها ذخیره میشود، حس ناامنی پیدا کردهاید؟
داوود بنیاردلان: چند وقت پیش لینکی برای خیلیها ارسال شد که اگر به آدرس آن لینک میرفتید، میتوانستید تمام اطلاعاتی را که گوگل در این سالها از شما ذخیره کرده است، ببینید. مثلا اینکه چه چیزهایی را سرچ کردهاید، به چه سایتهایی رفتهاید، به چه چیزهایی علاقه داشتهاید… از طرفی، این مسائل هم نگرانکننده هست، هم نیست. از یک طرف، من رئیسجمهور آمریکا نیستم که برای کسی مهم باشد من چه کار کردهام، اما ممکن است بعضی مواقع این اتفاق افتاده باشد مثلا در جریان رأیگیری در آمریکا که شایعه دخالت روسیه وجود دارد، ممکن است این سرویس اطلاعاتی در جریان انتخابات به روسیه اطلاعات فروخته باشد تا روسیه بداند در هر منطقه مردم به چه چیزهایی علاقه دارند و نمایندهها در آن منطقه باید چه کار کنند تا رأی بیاورند. این اطلاعات اگر فقط در دست همان سرویس اطلاعات باشد، خطرناک نیست، چون مثلا میتواند بر اساس علایق من کمکم کند تا هدفم را راحتتر پیدا کنم. زمانی این اطلاعات میتواند خطرناک باشد که پای حکومتها وسط بیاید. آن موقع است که مردم برایشان تبدیل به جماعت گاو و گوسفند میشوند و میدانند چطوری باید آنها را کنترل کنند. همه حکومتها از سرمایهدار تا کمونیست از این ابزارها سوءاستفاده میکنند. همه حکومتها مثل حکومت سوییس و سوئد نیستند که برای رفاه حال شهروندانشان هم فکر کنند. حتی ممکن است آن حکومتها هم از این اطلاعات استفاده کنند. وقتی این اطلاعات خطرناک میشود که دست حکومتها بیفتد و آنها بدانند که چطور میتوانند به وسیله این اطلاعات ما را کنترل کنند.
روزبه حصاری: من هم همیشه این ترس را دارم. من اصولا آدمی هستم که با همه چیز شوخی میکنم و اگر روزی این کار را نکردم، باید به من شک کرد. بعد از هر بحرانی که پیش میآید و دارم تلفنی با دوستانم صحبت میکنم، پشت تلفن میگویم: سلام به دوست عزیزمان که آنور خط گوش میدهد. حتی با این مسئله هم شوخی میکنم. من فیلم مورد علاقهام در تاریخ سینما فیلم lives of others است. این فیلم زمانی را نشان میدهد که ما دائما در حال رصد شدن هستیم و حتی حال آن رصدکننده را هم بازگو میکند. وقتی از راننده تاکسی تا کاسب یکسری جملات کلیشهای مثل «کار خودشونه» میگویند، ما این فضا را حس میکنیم. اما من یک اعتقادی دارم، آن هم اینکه آن بالاییها اگر چیزی را بخواهند بدانند، میدانند و من هم اگر نخواهم کسی چیزی را بفهمد، به هیچکس در هیچ فضایی آن را نمیگویم. راز تا وقتی راز است که هیچکس آن را نداند. وقتی من به دوست صمیمیام بگویم، آن دیگر راز نیست.
اگر قرار باشد بعد از مرگتان تنها به یک نفر رمز گوشی موبایلتان را بدهید و فقط همان یک نفر بتواند به محتویات گوشی موبایل شما دسترسی داشته باشد، آن یک نفر کیست؟
المیرا دهقانی: از نزدیکان من هر کسی که بخواهد، میتواند به گوشی موبایل من دسترسی داشته باشد، چون در زندگیام هرکاری که کردم، بهترین کاری بوده که در آن لحظه میتوانستم انجام دهم. به خاطر همین کسانی که مرا از نزدیک میشناسند و زندگی من برایشان جذاب است، میدانند که برای مثال در چه شرایطی فلان متن را نوشتهام، یا مثلا لایک کردهام.
داوود بنیاردلان: کسی که سواد استفاده از گوشی را نداشته باشد.
حسین کاشفی: خانواده درجه یکم.
بهزاد عمرانی: جهان، دوست همگروهیام که گیتار میزند. یک لیستی هم از کسانی که از آنها متنفر هستم، تهیه میکنم و به او میدهم تا به آنها پیامهای نفرتآمیز با فحشهای رکیک بنویسد و در پایین متن هم بنویسد از طرف بهزاد بعد از مرگ.
سام کبودوند: وقتی مردم، دیگر مهم نیست. فکر میکنم همان خانواده، چون آنها نمیگذارند گوشی آدم بعد از مرگ دست کس دیگری بیفتد.
رامونا شاه: خانوادهام. چیزهایی را هم که دوست دارند، نگه دارند و چیزهایی را هم که دوست ندارند، پاک کنند. چون من هر چند وقت یک بار گوشیام را پاکسازی میکنم و چیزهایی که در گوشی من است، چکیده چند سال کارها و خاطرات من است. بعضی موقعها حتی چکیدهها را هم پاکسازی میکنم.
روزبه حصاری: اگر بمیرم، خیلی برایم مهم نیست بعد از من چه اتفاقی برای گوشیام میافتد، ولی اگر قرار باشد دو سال حبس شوم و در این دو سال قرار باشد تلفن همراه من دست کسی بیفتد و بعد از آن باید از تلفن همراهم استفاده کنم، برایم خیلی ترسناک است.
بخشی از نمایش به ترجیح قاتلین سریالی که اتفاقا بدشان هم نمیآید که رازشان فاش شود، اشاره دارد. آیا در زندگی شما هم رازی وجود داشته که شما دوست داشته باشید کسی این راز را بفهمد و بدانند که این کار را شما انجام دادهاید؟ البته منظورم از راز چیزی شبیه قاتل سریالی که رفتاری ضداجتماع دارد، نیست.
سام کبودوند: جنایتکاران و قاتلان سریالی به خاطر این دوست دارند که بقیه از راز جنایتشان باخبر شوند که هوش بالای خودشان را نشان دهند. در واقع یک نوع ضعف شخصیتی است. اکثر ما هم اگر بخواهیم یک کار مخفی داشته باشیم که بقیه بدانند، برای این است که بگوییم چقدر به فلان آدم خوبی کردهام، نه به خاطر هوش بالایمان.
المیرا دهقانی: بعضی موقعها هم مثل یک خوره است که آدمها دوست دارند بگویند فلان فرد را اذیت کردهاند. مثلا یک بازی را شروع کنی تا به نتیجهای که میخواهی، برسی.
رامونا شاه: اکثر ما به صورت ناخودآگاه بدون اینکه متوجه باشیم، در اینستاگرام این کار را میکنیم. مثلا عکسی را منتشر میکنیم که با فضا، لباس، آدمهای داخل عکس و هزار و یک جزئیات عکس دیگر عکس میخواهیم چیزی را به کسی برسانیم یا اطلاعاتی را فاش کنیم.
داوود بنیاردلان: برای من هم پیش آمده است که بخواهم فاش شوم، اما نه به خاطر هوش. بیشتر به خاطر اینکه قضیه تمام شود و سنگینی روی دوش من سبک شود و دیگران هم مطلع شوند، بدون اینکه من چیزی گفته باشم. چون حوصله توضیح نداشتهام و نمیدانستم دقیقا چه چیزی را باید توضیح دهم.
روزبه حصاری: من حتی میدانم تعدادش چند بار بوده است. یک بار هم قبل از اینکه من افشا کنم، افشاگران آن را افشا کردند و یک بار هم با نگرانی مسئلهای را لو دادم که بعد از آن فهمیدم کار خارقالعادهای هم انجام نداده بودم. یک موقعهایی هم پیش میآید اینطور میشویم و میفهمیم در جامعهای که ما زندگی میکنیم، با این افشاگریها به چشم نمیآید. مثل اینکه یک کلاهبردار را به بند قاتلان بفرستند و قاتلان کلاهبردار را دست بیندازند. این افشاگریها دقیقا عین همین است. خیلی مواقع بوده حتی برای مسائل پیشپا افتاده افشاگری کردم و خودم را راحت کردم.
در این نمایش آرام آرام از دوستان نزدیک رازهایی را متوجه میشویم که نمیدانستیم. آیا مشابه این اتفاق در زندگی حقیقیتان رخ داده است؟ اینکه بهتازگی رازی را درباره دوست نزدیکتان متوجه شده باشید که قبل از آن نمیدانستید؟
المیرا دهقانی: من یک تصویر ذهنی از خانواده یا دوستان نزدیکم داشتم که با ورود اینستاگرام و گذشت یک دوره زمانی که در اینستاگرام آنها را دنبال میکردم، متوجه تفاوت ذهنیت خودم با واقعیت شدم و فهمیدم خانواده یا دوستانم چه چیزهایی را واقعا دوست داشتند که قبل از آن نمیگفتند.
سام کبودوند: تو نمیتوانی مطمئن باشی چیزی که در اینستاگرام گذاشته میشود، واقعی است.
المیرا دهقانی: منظور من مثلا خواهرم است، چون وقتی یک فرد بدون محدودیت در یک فضا قرار گیرد و کاری را انجام دهد، میتوان نتیجه گرفت که دوست داشته آن کار را انجام دهد. وقتی میبینم فضای کلی صفحه اینستاگرام یک نفر به یک سمتی نزدیک میشود، حتی اگر این کار خودنمایی باشد، میفهمم به لحاظ ذهنی این فرد دوست داشته این اتفاق بیفتد. ممکن است این اتفاق در واقعیت انجام شده باشد، یا انجام نشده باشد، اما رویای او این است. وقتی فضای مجازی پایش به زندگی ما باز شد، من متوجه شدم که کسی را که ۲۰ سال با او زندگی میکردم و باید مطابق قوانین خانهای که در آن زندگی میکردیم، رفتار کنیم و با یکدیگر به تعامل برسیم، چقدر مجبور بوده از خود واقعیاش فاصله بگیرد. این اتفاق برای خود من هم اتفاق افتاد.
بهزاد عمرانی: هر روز این اتفاق برای من میافتد. من هر روز چیز جدیدی کشف میکنم، چون آدمها هر روز دچار تغییر میشوند و ما تغییرات آنها را میبینیم و آنها تغییرات ما را میبینند. رمز و رازهای درون آدمها هیچوقت تمام نمیشود و همیشه آدمها دلشان میخواهد یکدیگر را کشف کنند و این کار خیلی هم لذتبخش و جالب است.
کسی هست که در زندگیتان فکر کنید بیشتر از باقی آدمها او را میشناسید؟
داوود بنیاردلان: این کار شدنی نیست، چون خود آدمها هم یکدیگر را نمیشناسند. یکی از چیزهایی که روی آن کار میکردم، مربوط به بورخس بود که میگفت آدمها سه جنس رابطه دارند. من با شما در اجتماع یا محیط کار یک جنس رابطه دارم، با شریک عاطفیام رابطهای از یک جنس متفاوت با محیط کار و اجتماع دارم و خلوت خودم با خودم نوعی متفاوت از دو نوع قبلی رابطه دارم. هرازگاهی با خودم مواجه میشوم و حتی آن موقع هم چیزی درون خودم میبینم که تعجب میکنم.
سام کبودوند: حتی میگویند پنج نوع رابطه داریم. رابطه در خانواده، رابطه در محیط کار، رابطه در اجتماع، رابطه با شریک عاطفی و وقتی تنها به اتاق میروی و با خودت مواجه میشوی.
داوود بنیاردلان: در مواجهه با خود با چیزهایی روبهرو میشویم و به شناخت جدیدتری میرسیم که آن-موقع خودت را کشف میکنی. برای همین نمیتوانیم بگوییم خودمان را خوب میشناسیم. در موقعیت-های مختلف واکنشهایی نشان میدهیم که برای خودمان هم غیرطبیعی است. جذابیت روابط هم به همین نکته است، چون اگر اینطور نبود، بعد از یک مدت آدمها یکدیگر را میشناختند و همه چیز رنگ باخته بود.
حسین کاشفی: برای من پدر و مادرم. چون آنها برای نسلی هستند که با خودشان صادقتر هستند و خودشان را بهتر میشناسند و قابل لمستر هستند.
المیرا دهقانی: من در شرایط بحرانی نمیتوانم حتی خودم را پیشبینی کنم، ولی به جز شرایط بحرانی فکر میکنم میتوانم خانواده درجه یکم را بشناسم و میتوانم واکنشهایشان را پیشبینی کنم.
رامونا شاه: من یک نفر را در زندگیام خیلی خوب میشناسم و از این مسئله اصلا خوشحال نیستم، چون برایم آدم عزیزی است. ترجیح میدادم بخش بد شخصیتش را ندانم، چون این برای من خیلی آزاردهنده است.
Muchas gracias. ?Como puedo iniciar sesion?