ندا شاهنوری
توهینهای سیاسی همیشه وجود داشتهاند. آنها در نمایشنامههای یونان باستان بودهاند و حالا هم در توییتر و باقی شبکههای اجتماعی به فراوانی پیدا میشوند. تفاوتشان با قبل در این است که دیگر سیاستمداران مجبور نیستند از رسانههای رسمی برای بد و بیراه گفتن به هم استفاده کنند و کارشان با یک گوشی موبایل متصل به اینترنت هم راه میافتد. آش این روزها به قدری شور شده که خیلی از تحلیلگران و مشاوران سیاسی آرزو میکنند که ای کاش بعضی از این مشاهیر عالم سیاست اصلا موبایل نداشتند و یا میشد گوشی را یکجوری از دستشان بیرون کشید تا بلکه عالم و آدم چند روزی راحت نفس بکشند. به بحران بین عربستان و قطر نگاه کنید! کاری با ریشههای واقعی و چندگانهاش ندارم. دعوا از آنجایی شروع شد که ریاض به دوحه گفت: «شما یه چیزایی روی اینترنت گذاشته بودین که ما دیدیم و پاک کردن و حاشا کردنش هم دیگه فایدهای نداره!»
در ادامه قصد دارم که چند خطی درباره تاریخچه توهینهای سیاسی برای شما بنویسم گرچه ادب اجازه نمیدهد که همه چیزهایی را برایتان تعریف کنم که خوانده و شنیدهام.
ایتالیا
ایتالیاییها به ترامپ میگویند «برلوسکونی آمریکایی»، خیلی هم بیراه نمیگویند. آنها شباهتهای زیادی به هم دارند. هر دوی آنها تاجرند، ساختوساز میکنند، نگاه ویژهای به مقوله ازدواج دارند و از همه مهمتر طوری حرف میزنند که انگار پشت موتور نشستهاند و باد توی فکلهای تابدارشان میپیچد، از یقهشان میرود تو و از پاچهشان میزند بیرون! برلوسکونی از منشیهای ایتالیا گرفته تا غذاهای فنلاند را از دم تیغ زبانش گذراند و تنها جایی که شمشیرش به سنگ خورد و لبپر شد، دیوار کوچه خانم مرکل بود که اتفاقا یکی دو باری سر ترامپ را هم شکسته است. با اینحال کاری که ایتالیاییهای معاصر میکنند در مقایسه با دعواهای سیاسی پدرانشان بیشتر شبیه بازی یهقل دوقل جلوی پیاسفور است. زمین بازی سیاست در رم باستان یک رینگ گلآلود بود که کسی از آن تمیز بیرون نمیآمد. رمیها تقریبا سالی یکبار انتخابات داشتند و حسابی از خجالت هم درمیآمدند. در فصل گرم انتخابات، هر رمی میتوانست یک وَر قبایش را روی دوشش بیاندازد، روی یک تکه سنگ بایستد و درحالیکه بقیه مشتاقانه دور و برش نشسته بودند و تریکتریک تخمه گل آفتابگردان میشکستند، رقیبش را با ادویه فحش، طعمدار کند و روی آتش تهمت، تفت بدهد! گرچه توی چنین مناظراتی گفتن انواع بد و بیراه آزاد بود اما رمیها بدشان نمیآمد که به اخلاق و ادب شناخته شوند و به همین خاطر روشهای زیرکانهای را برای زدن محترمانه زیرآب هم به کار میبردند. برای مثال بعد از ترور سزار، سیسرو جلوی دوربین نشست و خطاب به ملت رم گفت که مارک آنتونی زندگی خوابگاهی چندان موجهی نداشته و معلوم نیست با رفقا پشت درهای بسته چهکار میکرده که یکی درمیان از پنجرهشان کفتر پرشکسته بیرون میپریده و بوی اسپند و عنبرنسارا طبقه را برداشته بوده است. سیسرو همه این حرفها را با ژست یک معلم اخلاق زده و گفته که: «جوان! من بهعنوان نجیبترین دشمنت حاضر نیستم چیزهایی را به تو نسبت بدهم که تو خودت در حق خودت مرتکب شدهای!»
انگلیس
اگر بدوبیراه گفتن سیاسی یک رشته المپیکی بود، قطعا رکوددارش وینستون چرچیل میشد. چرچیل روی تخته سیاه در دسته خوبها یا بدها جا نمیگرفت او رسما بیادب بود و دسته خودش را داشت و ظاهرا از این خلق و خویش هم کیف میکرد. نمونههای تاریخی زیادی برای این ادعا وجود دارد. ۱۷۰ تا جزیره کوچک را تصور کنید که یک گوشه در اقیانوس آرام دسته به دسته با نظم و ترتیب یکجا نشستهاند. این نقطهچین، پادشاهی تونگاست و پایتختش هم تونگاتاپوست. حالا کاری نداریم که همین الان احتمالا در دانشگاه سلطنتی تونگاتاپو چندتایی ایرانی دارند دوره دکترایشان را میگذرانند، ولی در سال ۱۹۵۳ ملکه تونگا یعنی سلوته توپوی سوم در مراسم تاجگذاری ملکه الیزابت دوم حاضر شده بود و داشت از جلوی چرچیل رد میشد، درحالیکه پسربچهای هم همراهش بود. بغل دستی چرچیل با آرنج بهش زد و گفت: «این بچه کیه دنبال خودش راه انداخته؟» و چرچیل هم جواب داد: «ناهارشه» نه اشتباه نکنید! این قطعا هتتریک چرچیل نبوده است. «بسی برادوک» نماینده سوسیالیست پارلمان انگلیس بود. بنده خدا قیافه خیلی بدی هم نداشت. شبیه نانی، پیشخدمت کنت ایگور توی کارتون قلعه هزار اردک بود. برادوک یک بار به چرچیل گفت: «آقا شما حال طبیعی ندارین!» چرچیل هم جواب داد: «بسی تو زشتی. فردا که من از این حال دربیام تو زشتترم به نظر میای!»
سنت توهینهای سیاسی در انگلستان با چرچیل تمام نمیشود بلکه عملا شروع میشود و بعد از آن خیلیها به همدیگر و حتی به خودشان تکههای سنگین سیاسی انداختهاند. یکی از پرچمداران این سنت، بوریسجانسون شهردار سابق لندن و وزیر امور خارجه فعلی انگلستان است که دست برقضا یکی از معماران جدایی این کشور از اتحادیه اروپا هم بوده و کمک کرده تا سنگ بزرگ را توی چاه بیندازند. جانسون درباره خودش گفته: «مردم از من میپرسن که بوریس تو یه مرد خیلی خیلی باهوشی که فقط ادای احمقها رو درمیاره، نه؟ و منم بهشون جواب میدم که نه!» جانسون با بقیه هم به اندازه خودش مهربان بوده است مثلا در مورد هیلاری کلینتون گفته: «اون یه پرستار سادیستی تو یه بیمارستان روانیه» یا در مورد جرمی کوربن اصطلاحی را به کار برده که کلی آدم برای فهمیدنش دست به دیکشنری شدهاند و من فقط با رسم شکل میتوانم برای شما توضیحش بدهم؛ چیزی که در قرن نوزدهم به معنی آدم غیرسیاسی بوده و الان یادآور یکی از جانوران مجموعه هریپاتر است. اوضاع برای مارگارت تاچر هم آسان نبوده است. بعضیها بانوی آهنین خطابش میکردند و بعضیها هم ترجیح میدادند که آتیلا مرغه، صدایش کنند. درست است که بعد از به قدرت رسیدن ترامپ، آمریکاییها هستن که از این نظر سر زبان افتادند ولی استاد بزرگ این فن، بدون شک انگلیسیها هستند و توهینهای سیاسی آمریکاییها در مقابل متلکهای سیاسی متحد قدیمیشان در آن طرف اقیانوس اطلس به نظر آبکی و دم دستی میآید.
فرانسه
ناپلئون وقتی که شنید انگلیسیها دنبال اشغال مستعمرههای آنها در آمریکا هستند برای اینکه نشان بدهد، عددی نیستند و عرضه این کارها را ندارند، صدایشان کرد: «مملکت دکاندارها!» منظورش هم این بود که یک مشت مغازهدار خردهپا از پس ارتش امپراطوریش برنمیآیند. بناپارت، چراغ اول را روشن کرد و بعد از آن هم سیاستمداران فرانسوی این راه را ادامه دادند. یکی از ستارههای این میدان نیکلاس سارکوزی است که گرچه به نظر میآید باید در دسته مگس وزن بازی کند اما دیده شده که در یک حرکت، سه حریف سنگین وزن را زده! سارکوزی در یک مهمانی نهار رسمی (سال ۲۰۰۹) درباره اوباما گفت: «خیلی کارایی نداره و تصمیمگیریهایش درست و درمان نیست.» درباره همتای اسپانیاییاش خوزه لوییس زاپاترو هم گفت که «احتمالا خیلی باهوش نیست» و ادامه داد که «مرکل هم فهم درستی از بحران مالی دنیا ندارد.» اگر فکر میکنید که سارکوزی را آن روز چیزخور کرده بودند کاملا در اشتباهید. نیکلاس قبل و بعد از آن واقعه هم ابایی از جنگ لفظی و گرفتن تیربار زبانش سمت رقبا نداشته است. آخرین انتخابات فرانسه هم که همین چند وقت پیش بین لوپن و ماکرون برگزار شد، پر بود از توهینها و متلکهایی که بین رقبا رد و بد میشد به خصوص در آخرین مناظره که دو طرف برای هم سنگ تمام گذاشتند. خلاصه کنم، ماکرون به لوپن گفت که حرفهای بیمعنی میزند، یک مشت دروغ تحویل ملت میدهد و ترس میفروشد، لوپن هم جواب داد: «گستاخ!»
فیلیپین
فیلیپین تا قبل از اینکه رودریگو دوئرته در آن به قدرت برسد، در بین دولتهایی که توهینهای سیاسی در آنها باب است، جایی نداشت و دیده نمیشد. اما دوئرته مثل یک ابرقهرمان دست کشورش را گرفت، در صدر فهرست نشاند و مرزهای توهین سیاسی را طوری جابهجا کرد که بعید میدانم تا ۱۰۰ سال دیگر هم کسی رکوردش را بزند. شما تا به حال کسی را دیدهاید که در یک کشور کاتولیک به پاپ، آن هم به این پاپ که مدام در حال شستن پای نیازمندان دنیاست فحش خیلی ناجور داده باشد؟ خب دوئرته داده است. دوئرته حقوق خوانده و قبل از اینکه با شعار انتخاباتی بکش تا زندهبمانی، رئیسجمهور فیلیپین بشود، وکیل و دادستان بوده است. همین شعار انتخاباتی باعث شد تا دو سه هزار نفر از قاچاقچیان و مواد فروشان خردهپای فیلیپینی در همان سه ماه اول ریاستجمهوریش در یک جنگ خیابانی تمام عیار کشته بشوند. مردمی که به او رای دادند معتقدند که دوئرته خاکی است و خودمانی حرف میزند. رودیگو هم انصافا طوری با رهبران دنیا پسرخاله شده که به بانکیمون گفت شیطان و با دستش حرکات زشتی برای اتحادیه اروپا درآورد که باعث سه جلسه محرومیت در فوتبال میشود و به اوباما هم چیز خیلی بدی گفت که چون خانواده نشسته، ابدا نمیشود تکرارش کرد.
آمریکا
وله سوینکا، نویسنده نیجریایی برنده جایزه نوبل ادبیات گفته بود که اگر ترامپ، رئیس جمهور آمریکا بشود، گرینکارتش را پاره میکند. اعتراض سوینکا به صحبتهای نژادپرستانه ترامپ بود، اما اگر ترامپ نژادپرست هم نبود، جا داشت که سوینکا و چندتای دیگر از برندگان نوبل ادبیات بهخاطر لحن حرف زدن و جملات بیسروتهش جایزههایشان را توی دیوار بکوبند و نوبلشان را پس بدهند. ترامپ فقط توهین نمیکند، «کُنفِهفِه» میکند. میبینید آدم ناچار میشود برای توضیح دادن حرفهای این بابا، پانوشتهای درون متنی بدهد و کلی حاشیه بنویسد. چند وقت پیش ترامپ نصف شب جملهای را توییت کرده بود که معنی کلمه آخرش یعنی همین کنفهفه را هیچکس نفهمید و به یک شوخی سیاسی در توییتر تبدیل شد. ترامپ از این کنفهفهها زیاد دارد. مثلا مترجمان روزنامه ژاپنی جاپانتایمز چند وقت پیش دستهجمعی تحصن کرده بودند، چون حرفهای ترامپ را اصلا نمیفهمیدند، چه برسد به اینکه بخواهند به ژاپنی هم ترجمهاش کنند و تهدید کرده بودند که اگر دونالد باز هم از این جملات به هیلاری کلینتون بگوید، ممکن است کار بههاراگیری بکشد. جمله مزبور این بود «شاید او، شاید او اجازه نداشته تا چیزی برای گفتن داشته باشد، شما به من بگویید، اما خیلی از مردم آن را نوشتهاند.»
اوباما از نظر حرف زدن درست در نقطه مقابل ترامپ ایستاده است. او یک خطیب است، اما خطیبی که در طول هشت سال ریاست جمهوریش یک سیب روی کلهاش گذاشته بودند تا جمهوریخواهها بهعنوان هدف تکهپرانیهای سیاسیشان از آن استفاده کنند. مثلا کارل پالادینو، مشاور ترامپ و کاندیدای جمهوریخواه فرمانداری نیویورک گفته بود که ای کاش اوباما جنون گاوی میگرفت و میمرد و میشل اوباما هم یک جایی در افریقا گموگور میشد! خود ترامپ هم در جریان مبارزات انتخاباتیش و بعد از آن هرچه میتوانست نثار اوباما کرد. مثلا گفت که جاهلتر از اوباما در تاریخ آمریکا ندیده است. او افتضاح است و من خیلی بیشتر از این یارو، سیاست خارجی سرم میشود. لازم به ذکر است که مرغهای کنتاکی آمریکا توی روغن در حال جوش با شنیدن این جمله آخر از شدت خنده دوباره پرهایشان ریخته است!
بدزبانی، توهین و تهمت از همان اولین مبارزات انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا وجود داشته است. در جریان انتخابات سال ۱۸۲۸ میلادی بین جکسون و آدامز، طرفداران آدامز آنقدر در توهین به خانواده رقیب پیش رفتند که همسر جکسون گفت: «ترجیح میدهم که دربان یک کلیسا باشم تا در کاخ سفید زندگی کنم» و سه ماه قبل از مراسم تحلیف شوهرش هم سکته کرد و مرد. دزد، دروغگو، متقلب، متعصب، بزدل، بیعاطفه و کثیف فقط چند نمونه از توهینهایی است که سیاسیون وقت، نثار آبراهام لینکلن یا به قول خودشان آبراهام آفریقایی اول میکردند.
در پایان باید بنویسم که بعضی از رهبران سیاسی به عمد از ادبیات توهینآمیز استفاده میکنند تا با این کار رقبایشان را مجبور به دادن پاسخ و بازی در زمین کثیف خودشان کنند. به خاطر همین است که آنور آبیها میگویند که هیچ وقت با یک خوک، کشتی نگیرید چون شما گلی میشوید، اما او از این کار لذت میبرد. جدالهای لفظی توهینآمیز بین دو سیاستمدار به آسانی میتواند به یک مناقشه سیاسی و حتی یک جنگ تبدیل شود. این چیزی است که همسایگان کره شمالی بهخوبی از آن اطلاع دارند و برای همین بیشتر وقتها در مقابل حرفهایی که میشنوند، سکوت میکنند. بددهنیهای سیاستمداران میتواند فضای کشور را به قدری آشفته و ناامن نشان بدهد که مانع جذب سرمایهگذاریهای خارجی بشود، این اتفاقی است که در جریان انتخابات کشور غنا افتاده و یا طرفداران دوآتشه افراد را وادار کند تا در پاسخ به آنچه نسبت به شخصیت محبوبشان میشنوند دست به اسلحه شوند. زبان سیاستمدارها میتواند آتشهایی را روشن کند که خود آنها هم از پس خاموشکردنش برنمیآیند. حرفها و حدیثهایی که در صفحات روزنامهها باقی نمیماند و کدورتهایی را پدید میآورد که به شکل مستقیم روی سیاستها و سیاستگذاریها تاثیر میگذارند.
شماره ۷۱۲