فیلمهایی که دیدن آنها شاید ناامیدتان کند
الهام مشعوف
بسیاری از ما زندگی پرمشغله و یکنواختی را تجربه میکنیم. این درگیریها تمام وقت ما را پر کرده، و کمتر این فرصت را خواهیم داشت که یک جا بنشینیم و درباره سرنوشت اجتنابناپذیر خود فکر کنیم، یا حتی به دنبال معنایی برای آن بگردیم.
به گفته شوپنهاور: «با گذشت زمان، رفته رفته، همه چیز از بین میرود، و درنتیجه، ارزش واقعی آنها نیز نابود میشود.» خوشبختانه برخی از فیلمسازان، سعی داشتهاند در فیلمهایشان به این قبیل سوالها پاسخ دهند. درواقع پوچگرایی و درک مفهوم زندگی، ازجمله موضوعاتی است که کمتر مورد تاکید و توجه قرار گرفته. در ادامه، فیلمهایی را معرفی خواهیم کرد که بازتابی از تفکر پوچگرایی و ماهیت وجودی انسان را مورد بررسی قرار میدهند.
Synecdoche, New York
۲۰۰۸
نیویورک، جزء به کل
این فیلم زیبا و شاعرانه از ذهن خلاق چارلی کافمن سرچشمه گرفته که البته اولین کار این فیلمساز نیز هست. داستان فیلم حول زندگی و درگیریهای کاری کارگردان تئاتری به نام کیدن کوتارد، که نقش آن را فیلیپ سیمور هافمن ایفا میکند، میچرخد. کیدن دائما در مورد مرگ حرف میزند و درواقع، نام فامیل او نیز بهعمد از بیماری نادری به نام سندرم کوتارد گرفته شده، که فرد مبتلا به آن، تصور میکند مرده است. کیدن مشکلات درونی و جسمانی فراوانی دارد و روابط ناموفقی را نیز تجربه کرده. او درونگراست و بهطور مداوم با خودش صحبت میکند که در طول فیلم، در نمایشنامههایش نمود پیدا میکند. نمایشنامه او کل زندگیاش را تحت تاثیر قرار میدهد و هدف نهایی یک هنرمند هم همین است. لحظه حساس فیلم زمانی است که کیدن از کارگردانی نمایشنامه دست میکشد و آن را بهعهده فرد دیگری قرار میدهد. اینجاست که او با سرنوشت خود کنار میآید. در ادامه فیلم انفجاری رخ داده و در نتیجه آن، تلی از اجساد بیجان در نقاط مختلف پراکنده میشود. اینجاست که به پایان فیلم نزدیک میشویم، جایی که کارگردان صراحتا در مورد هرآنچه کیدن سعی داشته در زندگی خود نادیده بگیرد، با او صحبت میکند: «هنگامیکه بیاموزی کسی مراقبت تو نیست و هیچوقت هم نبوده، ذهنت تنها به رانندگی متمرکز خواهد شد… هیچ مبدا و مقصدی نخواهی داشت… تنها رانندگی خواهی کرد… بدون توجه به گذر زمان.» و به این نکته اشاره دارد که زندگی بدون هیچ مفهوم خاصی، میگذرد و تمام میشود. این موضوع نشان میدهد که تجارب زندگی و هر مفهومی که برای زندگی متصور میشویم، در طول زمان از بین میرود، و تنها چیزی که باقی میماند، مرگ است. او سعی میکند با بیان ایدهای تازه، معنایی برای انتهای نمایش ارائه کند، ولی ناگهان کارگردان از کیدن میخواهد که بمیرد.
«نیویورک، جزء به کل» به ما میفهماند که ما موجودات خاصی نیستیم و تلاش ما برای پیدا کردن مفعوم و علت زندگی، به هیج نتیجهای نخواهد رسید و در آخر نیز به مرگ ختم خواهد شد. این اثر تاریک و در عین حال شاعرانه، اعماق زندگی را کندوکاو میکند.
Wiener-Dog
۲۰۱۶
وینر-داگ
این فیلم پر است از سکانسها و دیالوگهای ناشیانه، که هیچ معنای خاصی ندارند، و درواقع، تشبیهی است از زندگی واقعی و روزمره ما انسانها. از سوی دیگر، حضور سگ در این فیلم، نماد امید، آرزو و رویاهای هر یک از انسانها است.
این واقعیت که هریک از شخصیتهای فیلم، به جای معاشرت با یکدیگر، بهطور فردی با این سگ ارتباط دوستانهای برقرار میکنند، به شکل مستقیم روشی است که فیلمساز سعی دارد به کمک آن این موضوع را بیان کند که هر یک از ما، عمیقا نسبت به دنیای واقعی احساس بیگانگی و ناآشنایی داریم. این مسئله باعث میشود که ذهن به شکل ناخودآگاه بخواهد با ساخت موهوماتی، خود را با واقعیت تطبیق دهد.
کارگردان، سگ را در جایگاه یک انسان قرار میدهد و به این شکل، بُعد دیگر وجود انسان را که معصومیت و خلوص است، نمایش میدهد. مثال جالب در رابطه با این مضمون جایی است که یکی از شخصیتهای فیلم به نام آنا، درحالیکه وینر داگ روی پاهایش نشسته، با خود فکر میکند چه میشد اگر به زندگی با دید مثبتتری نگاه میکرد. اما زمانیکه از خواب بیدار میشود، باخبر میشود که خودرویی وینر داگ را زیر گرفته، و اینجاست که زندگی برایش پوچ و بیمعنا میشود.
Gummo
۱۹۹۷
گومو
«گومو» بهترین فیلم هارمونی کورین است که همزمان بخشی از سینمای پوچگرای آمریکا را نیز در خود جا داده. این اثر، تلفیق نامتعارفی از فیلمهای مستند، سورئال و مستقل است. «گومو» در زادگاه فیلمساز ساخته شده و تقریبا بیشتر بازیگران این فیلم را نابازیگران تشکیل دادهاند و ما را به سفری عجیب و بهشدت منزجرکننده میبرد.
فیلم، روایتگر زندگی پوچ و بیمعنای شخصیتهای ساکن یک شهر کوچک واقع در آمریکاست، که از گردبادی ویرانگر، جان سالم به در بردهاند. هر کدام از کاراکترها به نوعی با خشم طبیعت روبهرو شدهاند و همین موضوع، آنها را به جنون رسانده است. دیدگاه مشرکانه فیلم، زندگیهای هرجومرجگونهای را به تصویر میکشد که با ویرانی، فقر و مرگ، دستوپنجه نرم میکنند. شخصیت اصلی داستان، سالمون، کسی که راوی فیلم نیز هست، داستان زندگی سایر شخصیتها را بازگو میکند. سالمون همراه با دوستش تامر، بیهدف در خیابانها پرسه میزنند و جان گربهها را میگیرند. آنها تجسم معصومیت و امیدی هستند که دیگر وجود ندارد. دیدن این فیلم، حس بودن در یک فضای سورئال را به بیننده منتقل میکند و در این میان، شاهد گردبادی است که همچنان جان ساکنان را تهدید کرده و ترس از مرگ، خوی حیوانی آنها را برانگیختهتر میکند. «گومو» فیلم دوستداشتنیای نیست، اما بیشک مسحورکننده است.
Holy Motors
۲۰۱۲
موتورهای مقدس
لئو کاراکس با فیلم «موتورهای مقدس»، هم تحسینبرانگیز است و هم در بطن خود، معنای وجودی انسان را مورد بررسی قرار میدهد. داستان فیلم دررابطه با مرد میانسالی است که بهعنوان یک بازیگر، برای کمپانی ناشناختهای مشغول به کار است و نقشهای مختلفی ایفا میکند. او به این ترتیب، کار در صنعت سینما و درگیریهای حرفه بازیگری را نشان میدهد.
فضای نمادین فیلم، ما را به فرای ساختار داستانسرایانه آن سوق میدهد. میتوان گفت که اَسکار یا شخصیت اصلی فیلم، نماینده تکتک انسانهاست و کارگردان افکار خود را در آن گنجانده است. اسکار بهعنوان یک بازیگر، فاقد شخصیتی ثابت بوده و هنگام اجرا، کسی به تماشای او نمینشیند، درست مانند ما که معنی واقعی زندگی و زنده بودن را درک نکردهایم و تنها وقت میگذرانیم.
فیلم با یک ترانه به پایان میرسد: ما علاقهمندیم دوباره زندگی کردن را تجربه کنیم، اما دوباره همان روند گذشته را در پیش خواهیم گرفت، ما باز هم سفری طولانی را در پیش خواهیم گرفت و به نقطهای میرسیم که بازگشتی در آن نیست و اینجاست که حس میکنیم که از کودکی خود بسیار دور شدهایم.»
اگرچه ممکن است فیلم نامفهوم و گیجکننده به نظر برسد، اما یک حس رهایی به بیننده منتقل میکند، چون در پایان به این نتیجه خواهیم رسید که همه ما، سرنوشت یکسانی خواهیم داشت.
The Turin Horse
۲۰۱۱
اسب تورین
«اسب تورین»، آخرین شاهکار بلا تار بوده و شامل نماهای تکراری است. این فیلم زندگی را همانطوری به تصویر میکشد که همه ما آن را تجربه میکنیم؛ خاکستری، کُند، نامعلوم و سخت. کلام از بیان این پوچی ناتوان است. این فیلم ماهیت وجودی انسان و درک نیچه از این مفهوم را دربر گرفته است و برای درک آن باید سکوت کرد و منتظر پایان فیلم ماند.
شماره ۶۹۷
[…] هفته نامه چلچراغ – الهام مشعوف: بسیاری از ما زندگی پرمشغله و یکنواختی را تجربه میکنیم. این درگیریها تمام وقت ما را پر کرده، و کمتر این فرصت را خواهیم داشت که یک جا بنشینیم و درباره سرنوشت اجتنابناپذیر خود فکر کنیم، یا حتی به دنبال معنایی برای آن بگردیم. به گفته شوپنهاور: «با گذشت زمان، رفته رفته، همه چیز از بین میرود، و درنتیجه، ارزش واقعی آنها نیز نابود میشود.» خوشبختانه برخی از فیلمسازان، سعی داشتهاند در فیلمهایشان به این قبیل سوالها پاسخ دهند. درواقع پوچگرایی و درک مفهوم زندگی، ازجمله موضوعاتی است که کمتر مورد تاکید و توجه قرار گرفته. در ادامه، فیلمهایی را معرفی خواهیم کرد که بازتابی از تفکر پوچگرایی و ماهیت وجودی انسان را مورد بررسی قرار میدهند. […]