همزمان با اکران «لیلاج» در سینماهای کشور
فاطمه رستمی
زندگی را هر لحظه قمار میکنیم، تا کمر در گل فرو میرویم و این سیر تسلسل ساکنان جامعه متزلزلی است که در فیلم سینمایی «لیلاج» میتوان به تماشای آن نشست. داریوش یاری «لیلاج» را با روایت قصهای از بازگشت آدمهایی که حرف زدن با یکدیگر را فراموش کردهاند، به نقطه اول روایت میکند؛ آدمهایی که نه خیلی دور هستند و نه خیلی سینمایی، آدمهایی که از کنار گوش ما میگذرند و ما از کنار گوششان میگذریم و خیلی چیزهایی که باید بگوییم و وقتی که باید بگوییم، نمیگوییم و اینگونه باتلاقی میسازیم به اسم جامعه و سقوط دستهجمعی صورت میگیرد. باتلاقی که یک دستی از بالا و از زاویه قدرت اگر خوب عمل کند، میتواند موجبات نجاتش را فراهم کند، البته اگر عمل کند که تجربه نشان داده، نمیکند. در این شماره همزمان با اکران «لیلاج» با داریوش یاری از این تجربه تازهاش گفتیم و شنیدیم.
کلمه «لیلاج» به معنای قمارباز حرفهای است. فکر میکنید بزرگترین قماری که کاراکترهای فیلم در زندگیشان میکنند، چیست؟ در این قمار آنها چه چیزی را از دست دادهاند؟
بزرگترین قماری که کاراکترهای فیلم با هم و در زندگیشان میکنند، قمار روی سرنوشت آدمهاست. جایی از فیلم شخصیت رعنا در مرداب به شهباز میگوید: تو اگه آدم بودی، گند نمیزدی به سرنوشت اونها! شخصیتها در این قمار، زندگی خودشان و دیگران را جهنم میکنند و آن چیزی که از دست میدهند، عشق است و چیزی که به دست میآورند، توهم! در پایان هم این جملهای است که رعنا به دخترش میگوید.
لوکیشنهای فیلم بیشتر در بستر خارجی و فضای مرداب و… است. به نظر میرسد مرداب نقشی بیشتر از یک لوکیشن دارد و حتی میتوان آن را به عنوان یکی از کاراکترهای فیلم شناخت. در مورد این ایده بگویید.
این توصیف مشخص است که فیلم را درست و دقیق دیدهاید. مرداب در فیلم «لیلاج» از یک لوکیشن به یک کاراکتر تبدیل میشود. من فکر میکنم جامعه سه ضلع دارد؛ اول عامه مردم، دوم افراد خاص و فرهیخته جامعه و سوم دولت. وقتی عامه مردم یک جامعه مدام سر در زندگی همدیگر داشته باشند و از هر ابزار و امکانی برای سرک کشیدن در زندگی دیگران استفاده میکنند و افراد خاص جامعه در حال مهاجرت و فرار از آن هستند و در ضلع سومش دولتها با تصمیمات غلطشان کشتی آرزوهای مردمانش را به گل مینشانند، آن جامعه تبدیل به مرداب و جهنمی خیس میشود! در آن جامعه دیگر جوانمردها هم رحم نمی کنند، پس حکمت و اخلاق هم درون چنین جامعهای کشته شده و تبدیل به مرداب میشود.
فکر میکنید بزرگترین مردابی که جامعه امروز ما گرفتار آن شده، چه چیزی است؟ آیا میتوان راه نجاتی از این مرداب متصور شد؟ اگر مرداب را به مثابه شرایط اجتماع تصور کنیم، یک جامعه چه زمانی ممکن است تبدیل به مرداب شود؟ یعنی از دست دادن چه ارزشهایی جامعه را از هویت حقیقی خودش دور میکند و به عنصری راکد و شبیه مرداب درمیآورد؟
بزرگترین مردابی که جامعه امروز ما گرفتار آن شده، گفتوگو نکردن است. ما با هم دیالوگ نمیکنیم و فرصت گفتوگو کردن را هم از همدیگر میگیریم. ما هیچ راه دیگری برای خودمان نمیتوانیم متصور شویم الا گفتوگو کردن. اگر از گفتوگو بترسیم، مجبوریم فریاد بزنیم و فرار کنیم. جامعه اخته و جامعهای که مردانش نم کشیده باشند و زنانش لکنت گرفته باشند، جامعهای است که گفتوگو کردن بلد نیست.
این روزها فروش فیلم به یکی از مهمترین نکات مورد توجه سینماگران تبدیل شده است، تا جایی که جای خیلی موارد دیگر را گرفته است. فکر میکنید «لیلاج» چه شاخصههایی برای برد تجاری در این شرایط دارد؟
شاخصههای فیلم «لیلاج» برای برد تجاری در شرایط موجود و حاکم این است که خوشبختانه شبیه فیلمهای دیگری که در حال اکران هستند، نیست. فیلم تلاش میکند موضوعات و آسیبهای اجتماعی را مطرح کند که جامعه امروز ما گرفتار آن شده است. تماشاگر به لحاظ بصری با محیطی خاص و جذاب روبهرو میشود که شاید کمتر دیده و در کنار اینها حضور بازیگران شناختهشده و دوستداشتنی و کاربلد را داریم.
لوکیشن غیرآپارتمانی و رفتن به بیرون از فضاهای بسته به عنوان فیلمساز چه وجه مثبت و منفیای برای شما داشت؟
لوکیشن غیرآپارتمانی و رفتن به محیط طبیعی مثل مرداب و تالاب کار را بسیار سخت میکند، مخصوصا که بخواهید تمام فیلم در مه و باران باشد. اما ما میخواستیم برای جاری شدن قصه در بستر ناتورالیسم مناسب و شکلگیری و درک زیرمتنها در مکانهایی فیلمبرداری کنیم که خانههایشان بین زمین و هوا ساخته شده باشد، قهوهخانهاش روی رودخانه و کشتیهایش کج و معلق رها شده باشد و آدمهایش روی گل و شل گامهای معلقشان را بردارند.
آیا قبول دارید که فیلمهای کمدی در سینمای ما اصولا در گیشه موفقتر هستند؟ اگر این مسئله را قبول دارید، فکر میکنید فیلم «لیلاج» در این شرایط چطور میتواند از نظر تجاری موفق شود؟
باید خاطرمان باشد که اصولا جوامعی که دچار درد، مشقت، خشونت و… هستند و تراژدیهای مختلف را تجربه میکنند، معمولا به سمت آثار کمدی میروند و اتفاقا آن جوامعی که سرخوش هستند و حال خوبی دارند و اوضاعشان مساعد است، بیشتر به آثار اجتماعی توجه میکنند. جامعه ما خسته و ازنفسافتاده است و گرفتار کینهها و خشمهای بیرونی نسبت به خودش و جهالت وحشتناک سیاسهای زمانه است و مدیریتهای غلط و ناشایست آن را احاطه کرده است، در کنار تاثری که از جنگ گرفته است. بااینحال، نیاز دارد به تماشای فیلمهایی بنشیند تا درد و رنج خودش را فراموش کند، پس به سمت کمدی میرود. باید به فیلمسازهایی که میخواهند بدون سوءاستفاده در راستای شاد کردن مردم فیلم بسازند، فضا داد و این نیاز را نمیتوان نادیده گرفت. اگر ابعاد مختلف هنری وجود داشته باشد، سینما فرصت گفتوگو بین خودش و مخاطب را ایجاد کرده است. اگر سینما صرفا به سمت کمدی یا اجتماعی برود، فضای مردابگونهای ایجاد میشود، به این دلیل که فرصت گفتوگو را از مخاطب میگیرد و متکلم وحده میشود. فیلمها با ژانرها و ساختارهای مختلف باید ساخته شود تا گفتمان شکل بگیرد.
دوست دارید مخاطبان «لیلاج» بعد از تماشای این اثر وقتی به یاد فیلم میافتند، چه چیزی از آن در خاطرشان ماندگار شود، یا به عنوان شاخص اصلی «لیلاج» از آن یاد کنند؟
دوست دارم به خاطرشان بماند جایی که زیر پای آدمهایش سفت نباشد، آنجا آدمها مجبورند برای ایستادن یکدیگر را هل بدهند!