هر شهروند یک حامی
داود حشمتی
آنچه در روز قدس امسال بر حسن روحانی رفت، از جهات مختلف قابل بحث و بررسی است. خصوصا از این جهت که «در حمایت از رئیس جمهور چه باید کرد؟» در واقع میشود که در این مواقع حمایت از رئیس جمهور، حمایت از «جمهور»، و خود «مردم» است. اما پیش از آنکه به این موضوع وارد شویم، باید ببینیم در این رابطه دقیقا چه اتفاقی افتاد. سوال این است: رفتاری که با حسن روحانی در روز قدس شد نامش چیست، اعتراض، اهانت یا هجوم؟
اهمیت موضوع هم در این است که مخالفان روحانی بر این باورند که رفتار حمله کنندگان تنها یک «اعتراض» بود و شامل قواعد اهانت نمیشود. این تحلیل در واقع متعلق به افراطیترین منتقدان دولت است. یک طرف دیگر این رفتار را کاملا اهانت آمیز و توهین به رأی مردم تلقی میکند.
در روز راهپیمایی علیه اشغالگران قدس، جمیت اندکی به سمت روحانی رفتند و با سر دادن شعارهایی او را مخاطب قرار دادند. به فاصله اندکی قبل از آن ما شاهد همین رفتار از سوی جمعی اندک نسبت به محمود احمدینژاد در مراسم تشییع شهدای ترور تهران هم بودیم. این برخوردها از جهاتی با هم شباهت و از جهاتی اختلاف دارند.
اعتراض، اهانت و تهاجم
برای مخالفت با هر امری در ابتدا اعراض درونی صورت میگیرد. به این معنا که فرد نسبت به دیگری دارای احساس ناخوشایند است. این احساس تا وقتی که در درون فرد است قلبی محسوب میشود و هیچ بروز و ظهور بیرونی ندارد. وقتی اعراض درونی به رفتاری بیرونی منجر میشود حالت اعتراض گونه به خود میگیرد. اعتراض میتواند از نظر تاکتیکی مدلهای مختلفی را برای خود برگزیند. اعتراض میتواند با سکوت همراه باشد، با بلند کردن پلاکارد صورت بگیرد. و یا میتواند با سردادن شعارهای که محتوای توهین آمیز نداشته باشد همراه شود. وقتی اعتراض با الفاظ توهین آمیز همراه شد، وارد مرحله اهانت شده و بهطور طبیعی در اکثر موارد به سمت «هجوم» پیش خواهد رفت. از همین روست که اصحاب قدرت تلاش میکنند اعتراضات را با هر روشن ممکن (دادن آزادی و یا گرفتن بعضی از آزادیها) مهار کنند، تا ناچار نشود در آینده «مهاجمان» را سرکوب کنند. مصداق عینی آن شعر حضرت سعدی است که گفت: سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل، یکی از مهمترین راههای برخورد با اعتراضات، باز گذاشتن راههای اعتراضی (رسانهای و تظاهرات عمومی) است. تجربه دولتها نشان داده که هر چقدر اعتراضات سرکوب شوند، راه برای اهانت و تهاجم در آیندهای نزدیک بازتر خواهد شد. قطعا هم به همین خاطر بود که شهید بزرگوار بهشتی مظلوم حاضر شد خودش را در معرض اعتراضات مخالفانش قرار دهند و روحانی نیز خود را با او مقایسه کرد. نقل است که روزی به ایشان خبر میدهند که: «عدهای از اعضای منافقین در مقابل محل سخنرانی وی تجمع کردند تا در هنگام خروج علیه وی شعار دهند»، دوستان از او میخواهد از در دیگری خارج شود، اما شهید بهشتی قبول نمیکند و میگوید: «آنها آمدند تا من را ببینند و علیه من شعار بدهند بگذارید در مقابل خودم شعار دهند.» توجه کنیم که شهید بهشتی این رفتار را با کسانی داشت که به فاصلهای کمتر از شش ماه او و بسیاری دیگر را به شهادت رساندند. اما اتفاقی که در مورد حسن روحانی در روز قدس افتاد از مرحله اعتراض گذشت، به اهانت (در قالب شعار بنی صدرسازی از وی) و در مرحلهای بالاتر به تهاجم تبدیل شد.
شباهتها و اختلافات روحانی و احمدینژاد
اگر قرار باشد منصفانه قضاوت کنیم در ماجرای اعتراض به احمدینژاد (در مراسم تشییع پیکر شهدای ترور) کار اعتراض به اهانت کشیده شد. معترضان با سردادن شعارهای مرگ بر ضدولایت فقیه درواقع برای او آرزو و طلب مرگ کردند. در ماجرای حمله به روحانی اما اهانت علاوه بر شعارهای تند مرگ خواهی، به زیرسوال بردن رای مردم نیز کشیده شد. از همین جهت است که معتقدم امروز «حمایت از روحانی» حمایت از رأی مردم است.
در هر دو واقعه جمع محدودی به سراغ احمدینژاد و روحانی رفتند. درهر دو واقعه برخی با هماهنگی حضور داشتند و برخی دیگر با هماهنگی فیلمها را ضبط و برای انتشار به مراکزی که تعیین شده بود، فرستادند. شعارها علیه احمدینژاد در رجانیوز منتشر شد. این رفتار تیم دولت قبل را به شدت عصبانی کرد. تا آنجا که حتی جوانفکر دست به قلم شد و این افراد را با «داعش و تروریستها» همتراز کرد و نوشت: «باید مشخص شود که این افراد چه نسبتی با تروریستهای داعشی، شیمون پرز و ابوبکر بغدادی به عنوان دشمنان شناخته شده انسانهای عدالت طلب و آزادی خواه از جمله دکتر احمدینژاد دارند؟ بدیهی ترین درخواست آن است که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور مشخص کنند این افراد چه کسانی هستند و چرا از حضور دکتر احمدینژاد در کنار مردم و در مراسمی که شعار آن در محکومیت تروریسم است، به خشم آمده اند؟ چگونه سازماندهی شدهاند و نسبت آنها با ترور و تروریستها چیست؟»
عصبانیت جوانفکر قابل فهم است. چرا که انتشار آن فیلم در سطح عمومی و رسانهای، هیچ حمایتی را در جامعه ایجاد نکرد. پس -عدهای محدود ناچار به پاسخگویی شدند. هیچ کس هم آن رفتار را برخلاف اتفاقی که برای حسن روحانی افتاد محکوم نکرد و بی تفاوت از کنار آن عبور کرد. برای همین جوانفکر برای مسدودکردن راه این اعتراض به شدیدترین اتهامات متوسل شد و مخالفان رئیس دولت قبل را با داعش مقایسه کرد.
هر دو واقعه با شدت و حدت کم و زیاد تا مرحله اهانت همتراز بودند. اگرچه حجم اهانتها به حسن روحانی بیشتر بود، اما ماجرای یک فرق اساسی داشت. آنجا که مخالفان وارد فاز تهاجم شدند و با مشتهای گره کرده بر ماشین او میکوفتند. سوال: اگر روحانی زودتر توسط تیم حفاظت سوار بر اتومبیل نمیشد، آیا مشتها به او برخورد کرده و درگیری فیزیکی را شاهد بودیم؟ هیچ کس نمیتواند بگوید قاطعانه بگوید این اتفاق نمیافتاد. چه اینکه احتمال آن بسیار زیاد بود. یکی از تفاوتهای اساسی میان حمله به روحانی و احمدینژاد در همین نقطه بود. معترضان به احمدینژاد به سمت او هجوم نبردند. در حالی که این اتفاق برای روحانی افتاد.
شعاری که اهانت بود به روحانی و مردم بود
در حمله به روحانی آنها رئیس جمهور را با بنی صدر پیوند زدند. بنی صدری که هیچ کس در خیانت او در برهم ریختن کشور تردیدی ندارد. در تمام این سالها روحانی تلاش کرد تا حملات را تحمل کند. در دوران انتخابات شاهد این بودیم که برخی از همین رسانههایی که امروز پایشان در ماجرا گیرافتاده، حتی فرزند مرده او را نیز برای تخریب دولت از خاک بیرون کشیدند و به او تاختند. اما روحانی تاجایی که ممکن بود سکوت کرد. او زمانی دچار تغییر در رفتار با مخافان شد که دید خواسته عمومی مردم این است که در مقابل حملههای طراحی شده بایستد. برای اثبات این ادعا کافی است به افزایش آرای او توجه کنیم. روحانی دقیقا وقتی پس از بازدید از معدن یورت در گلستان به ارومیه رفت، صراحت بیشتری به خود گرفت. تا آن روز دو مناظره برگزار شده بود. در هر دو مناظره قالیباف هر آنچه در توان داشت، و با صراحتی آمیخته با توهین روانه روحانی کرده بود. مقایسه آراء روحانی و قالیباف در نظرسنجیها (که موجب کنارهگیری قالیباف هم شد نشان میدهد، هرچقدر قالیباف حملاتش را تندتر کرد، مردم از او بیشتر رویگردان شدند. به عکس هرچقدر روحانی صراحت بیشتری به خرج داد، آرای او افزایش پیدا کرد. به همین دلیل است که نمیتوان روحانی رو بنی صدر را باهم مقایسه کرد. روحانی چه در سال ۹۲ و چه سال ۹۶ آمد تا بخش مهمی از مردم را که گلایه داشتند با کلیت نظام پیوند دهد.
تفاوت آشکار مشارکت عمومی مردم در انتخابات را اگر مابین انتخابات ۹۲ و ۹۶، همچنین مجلس نهم و دهم مقایسه کنیم این را بهخوبی درمییابیم. به باور من کلیت نظام و رهبری هم این را میخواهد. برای همین هم بود که رهبری در دیدار اخیر با دانشجویان بدبختی را زمانی معرفی میکند که «۹۰ درصد مردم در انتخابات شرکت نکنند»، نه اینکه مشارکت بالا باشد. اما بنی صدر آمده بود تا بخش مهمی از مردم که به او رای داده بودند را با توهمی که داشت، از امام و نظام جدا کند. از این منظر است که شعار «روحانی، بنی صدر پیوندتان مبارک» یک بیانصافی و توهین و نسبت ناروا تلقی میشود.
چه باید کرد؟
صرفنظر از اهانتهایی که صورت گرفت، در حمایت از رئیس جمهور و بستن راه چنین اعمالی در آینده چند کار باید حتما انجام شود. اول: شناسایی و معرفی کامل دستهای پشت پرده این اتفاق.
مهاجمان به روحانی آنطور که نهادهای مسئول گفتند ۲۵ نفر بودند. ابتدا عنوان شد که دو نفر از آنها بازداشت شدند. بعد مشخص شد که بازداشت در کار نبود و فقط احضار و بازجویی شده اند. روز بعد سخنگوی قوه قضائیه دستور بازداشت را تایید نکرد و فارس اعلام کرد که خبرنگارانش را نمیگذارد دیگر به جلسه بروند. دو روز بعد اما دادستان تهران اعلام کرد نباید طوری وانمود شود که این احضارها بدون هماهنگی دستگاه قضا بوده. اما نکتهای که وجود داشت این بود که دادستان از احضار سه نفر سخن گفت. فرد سومی که در مورد هویتش هیچ کس حرفی نزده است. سوال: نفرات اصلی که دعوت شدند مسیر و زمان عبور روحانی را ازز کجا مطلع شده بودند؟ این سوال؛ فاز امنیتی این اهانت را باز میکند که پاسخ آن را باید به نهادهای امنیتی واگذار کرد.
از طرف دیگر دو فرد معرفی شده دارای هویت رسانهای بودند. بهعبارت روشنتر آنها دارای تریبون مشخص (و کاملا آزاد) در نقد دولت بودند. تعجببرانگیزتر اینکه با وجود داشتن چنین تریبونی چرا به این کار دست زدند؟
دوم: معرفی واضح و روشن افراد و عقبههای فکری و «شناسنامه سیاسی» آنها. معرفی این افراد نه از جهت فردی، بلکه از جنبه وابستگیهای «جریانی» و «شناسنامه سیاسی »آنها دارای اهمیت است. این شفافیت میتواند راه را برای تکرار این وقایع ببندد. همانطور که اگر فردی به یک مسئول دیگر اهانت کند رسانههایی مانند فارس و مشرق، تا عقاید پدری او را نیز واکاوی میکنند، نیاز است عقبههای فکری و سازمانی این افراد مشخص شود تا آنها با نقاب «خودجوش» بودن عقبههای خود را مخفی نکنند.
سوم: حمایت مردمی و رسانهای در شبکههای اجتماعی و رسانههای رسمی. هیچ کس منکر نیست که دولت حسن روحانی از ضعف تیم رسانهای رنج میبرد. اما فارغ از اینکه رسانهها موظف هستند از رای مردم که هنوز جوهر آن خشک نشده و مراسم تحلیف آن برگزار نشده، حمایت کنند، لازم است تا تکتک رأیدهندگان نسبت به این مسائل حساسیتشان را از دست ندهند. درست مانند کاری که این بار انجام شد. اعتراضات مردمی در فضای مجازی موجب شد تا هیچ کس نتواند کار اهانت کنندگان در روز قدس را تایید کند و اکثر اصولگرایان نیز از آن اعلام برائت کردند. این یعنی با فشار افکار عمومی که در فضای مجازی و رسانه ای، میتوان افراطیون را به عقب نشینی وادار کرد. آنها که به روحانی حمله کردند، میدانستند افرادی که در نزدیکی آنها هستند، هیچ مانعی برایشان ایجاد نخواهند کرد. برای همین با خیال آسوده، هرکاری خواستند، انجام دادند. اما اگر جامعه از هر طریق صدای اعتراض (نه اهانت) خود را به گوش برساند، افراطیونی که با نیت برهم زدن فضای سیاسی کشور قصد چنین کارهایی دارند، در اقلیت قرار میگیرند و با انگشتنما شدن مجبور میشوند برای نشان دادن اعتراض (که حق طبیعیشان است) از روشهای دموکراتیک استفاده کنند.
سادهترین کار هم برای آنها این بود که خبرنگاران دیروز و متهممان امروز دست به قلم ببرند و اعتراضشان را بیان کنند. اما از آنجا که میدانستند حرفشان خریدار ندارد، ناچار به مشتهای گره کرده روی آوردند. بازگرداندن آنها به پشت میز و بیان اعتراض به شیوهای مدنی مهمترین کاری است که برای جلوگیری از هرج و مرج و حمایت از رئیس جمهور میتوان انجام داد. این مهم صورت نمیگیرد، مگر با حمایت مداوم از رایی که در ۲۹ تیرماه ۹۶ به صندوق ریخته شد. حالا وقت آن است که «هر شهروند یک حامی» باشد.
شماره ۷۱۲