به بهانه بازگشت علیرضا عصار به صحنه پس از شش سال
مجتبی آقابابایی
هنوز دولت مهرورز و پاکدستی روی کار نیامده بود. موبایلها سایلنت و سالن تاریک بود. تاریکی محض. اوایل دهه۸۰ شمسی. کمکم نورِ آبی ویدئو پروژکتور صفحه سفید انتهای صحنه را پر کرد. تصاویر، گرگ و میشِ یک قبرستان را نشان میداد. سکوت محض، سالن مملو از جمعیت وزارت کشور را پر کرده بود. کمکم و در حین عبور دوربین از روی قبرها، صدای سازها بلند شد. از بالکن طبقه دوم، نور موضعیای که کمکم قسمتهایی از سن را روشن میکرد، با صدای سازها در هم آمیخت؛ و ناگهان، او شروع کرد به خواندن:
تا کی گریزی از اجل، در ارغوان و ارغنون
نه کش کشانت میبرند، «انا الیه راجعون»
تا کی زنی بر خانهها، تو قفل با دندانهها
تا چند چینی دامها، دام اجل کردت زبون
مو به تنمان سیخ شده بود. اولین بار بود که این شعر را میخواند. کسی پلک نمیزد.
این باغ من، آن خوان من، این آن من، آن آن من
ای هر «من»ات هفتاد من، اکنون کهی از تو فزون
کو عشرت شبهای تو، کو شکرین لبهای تو
فرزند و اهل خانهات از خانه کردندت برون
برکن قبا و پیرهن، تسلیم شو اندر کفن
بیرون شو از باغ و چمن، ساکن شو اندر خاک و خون
امروز ضربتها خوری، وز رفته حسرتها خوری
زان اعتقاد سرسری، زان دین سست بیستون
تا کی گریزی از اجل، در ارغوان و ارغنون
نه کش کشانت میبرند، «انا الیه راجعون»
…
چند لحظه پس از اتمام این قطعه، دستها کمکم به هم خوردند. و بعد صدای سوتها تشویقها پایانی نداشت. صحنه روشن شد. او با موهای بسته و تیشرت بلند دست تکان میداد و پشت میکروفون تشکر میکرد. از فواد حجازی میگفت و گروه منسجمش. همه حالشان خوب بود. همه حالمان خوب بود.
***
خاطره بالا اولین برخورد نزدیک من با علیرضا عصار بود. پیش از آن اما، چه شبها و چه روزها که با کاست «کوچ عاشقانه»، «حال من بی تو»، «ای عاشقان»، «عشق الهی» و… به سر نشد. او که هم در صدا و لحن خواندن، هم انتخاب اشعار(از مولانا بگیر تا شاملو) و هم جنس موسیقیاش(از همکاری با فواد حجازی تا شهرداد روحانی) متفاوت از همنسلانش در دوره جدید موسیقی پاپ بعد از انقلاب بود و کاراکتر متفاوتی از خواننده-موزیسین ارائه میداد. اغلب مخاطبانِ او، همانند خودم، متولدین دهه ۶۰اند، همانها که دوران گذار از نوجوانی به جوانی را با او و همنسلانش طی میکردند. از این مسئله نمیتوان بهراحتی گذشت که هر آلبوم یا هر قطعه از عصار، اتفاقی مهم در موسیقی پاپ ایران بود و حواشی زیادی را نیز به همراه داشت. در خاطرم هست زمانی که قطعه «خیابانخوابها» از او منتشر شد، همانند همیشه، دو جبهه موافق و مخالف شکل گرفت و هر کسی از ظن خودش او را به نهاد یا جریانی نسبت میداد. اصلا اینکه او چگونه از ارشاد سختگیر آن سالها مجوز چنین اشعاری را میگیرد، خود حدیثی بود مفصل.
***
این روزها، و در میان این همه اخبار بد، خبرِ خوبی منتشر شده است. گویی دوران غیبت خواننده محبوب ما، خوشبختانه دارد تمام میشود. هفتم و هشتم بهمن ماه ۱۳۹۵، یعنی سه، چهار روز پس از تولد ۴۷ سالگی علیرضا عصار، سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی تهران میزبان اجرای زنده او بعد از حدود شش سال دوری از صحنه است. کنسرتی که آغاز فعالیتهای رسمیِ رکورددار اجراهای زنده پس از پایان دولت محمود احمدینژاد و درحقیقت دوران بیکاری و سکوت او محسوب میشود. به نظر میرسد عصار در تمام این سالها که موسیقی پاپ ایران دستخوش تغییرات و تحولات زیادی شده و سمت و سوی سلیقه مخاطبانِ عمدهاش گرایشی به او و همنسلان و همقطارانش ندارد، باید طرحی نو درانداخته باشد. یکی دو قطعهای که بهتازگی از او منتشر شده، نشان از دوران جدید فعالیتهای او و احترام همیشگیاش به مخاطبان روز موسیقی پاپ دارد؛ احترامی همراه با ارتقای سطح سلیقه مخاطبان همیشگی و پیدا کردن مخاطبان تازه؛ متولدین دهه ۷۰ و ۸۰ که کاملا با نسل دهه ۶۰ متفاوتاند و برایشان ضبط با ارکستر سمفونیک لندن در استودیو آبی رُد یا انتخاب شعر از سهراب سپهری چندان مهم نیست. در اخبار و مصاحبههای منتشرشده به نظر میرسد دیگر خبری از همراهی فواد حجازی نیست و گویی فکرهای تازه و همکاریهای تازهای در ذهن فرزند خیابانِ ری تهران در حال شکلگیری است. به هر طریق، این «حالِ منِ بی تو» گویی دارد تمام میشود و این یعنی حال خوب در راه است…
شماره ۶۸۹