غلامعلی مصدق، نتیجه پسری دکتر مصدق در گفتوگو با «چلچراغ»
بدری مشهدی
شعبان جعفری معروف به «شعبون بی مخ» در محله سنگلج تهران متولد شد. او بهخاطر روحیه جاهلمآبانهای که داشت، از همان ابتدای جوانی به فکر تشکیل دارودسته افتاد و لوطیان محل را دور خود جمع کرد. شعبان کشتیگیر و باستانیکار بود. اولین بار وقتی نمایش «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین را در تئاتر فردوسی برهم زد، کشف شد و با برعهده گرفتن سردمداری اوباش شهر علیه حکومت قانونی دکتر مصدق در کودتای ۲۸ مرداد، به شهرت رسید. شعبان که برای کارگردانی نمایشی خیابانی در قالب تظاهراتی مردمی اجیر شده بود، در شکلگیری این کودتا و سقوط دولت دکتر مصدق نقش مهمی را ایفا کرد. او بعد از کودتای ۲۸ مرداد از سوی دربار به تاجبخش و پهلوان پهلوی ملقب شد تا به نوعی از تلاشهای او برای تحکیم پایههای حکومت پهلوی تقدیر شود. اما لقب «شعبون بیمخ» را بر همه این القاب ترجیح میداد. نام شعبان همواره یادآور لمپنیسم سیاسی در تاریخ ایران است. برای پرداختن بیشتر به موضوع کودتای ۲۸ مرداد، لمپنیسم و نقش شعبان جعفری در اتفاقات سال ۱۳۳۲ با غلامعلی مصدق، نتیجه پسری دکتر مصدق، به گفتوگو نشستیم. غلامعلی مصدق متولد سال ۱۳۵۵ در تهران است و فارغالتحصیل دو رشته حقوق بینالملل و مطالعات خاورمیانه در مقطع کارشناسی ارشد. او در ادامه با چلچراغ همراه شده است.
برخورد دکتر مصدق در ماجرای اسفند ۱۳۳۱ برخوردی قانونی، منصفانه و توام با نجابت بود. گمان میکنید اگر با مجریان سناریوی اسفند ۱۳۳۱ برخورد دیگری میشد، باز هم کودتای ۲۸مرداد اتفاق میافتاد؟ موضعی شبیه آنچه در برابر کودتاچیان، در کودتای اخیر ترکیه اتخاذ شد که حتی بعضی از استادان دانشگاه را هم بازداشت کردند.
دکتر مصدق مرد قانون بود. مهمترین دغدغهاش هم از همان عنفوان جوانی قانون و قانونگذاری بود. آن هم در دورانی که سلطنت مطلقه حاکم بود، دورانی که پادشاه ظلالله فیالارض بود و همه امور تحت فرمان او. طبیعی بود که دغدغه اندیشمند آن ایام برقراری قانون باشد. ایشان هم دائم به دنبال روشی بودند که بشود قانون را برقرار کرد؛ روشی که قدرت مطلق پادشاه را محدودتر و او را ملزم به اجرای قوانین کند تا از هرجومرج در جامعه پیشگیری شود. کل دوران نخست وزیری ایشان هم بر همین اساس گذشت، اینکه برقراری قانون را اجرایی کند. پس منطقی است که در برابر کودتاگران هم موضعی قانونی را اتخاذ کند. به نظرم قیاس بین کودتای اخیر ترکیه با کودتای ۲۸ مرداد قیاسی مع الفارق باشد. به جهت تفاوتی که در نگرش و شخصیت فردی مثل اردوغان و دکتر مصدق وجود دارد، طبعا موضعگیری این دو نفر در دو اتفاق مشابه نمیتواند یکسان باشد. در مورد نتیجه ماجرا هم واقعا نمیشود پیشبینی درستی کرد. اینکه اگر برخورد دیگری میشد، کودتای ۲۸ مرداد اتفاق میافتاد یا نه؟ اما آنچه مسلم و قطعی است، این است که دکتر مصدق نه شخص دیکتاتوری بود و نه به اجرای روشهای دیکتاتوری اعتقاد داشت. اساس مخالفتی هم که با روشهای رضاشاه داشت، در همین اختلاف روش و نگرش بود. رضاشاه معتقد بود حتی مدرنیزاسیون را هم در کشور باید با استبداد اجرا کرد، اما دیدگاه مصدق این بود که هیچ مملکتی با چکمه و سرنیزه مدرن نمیشود. دکتر مصدق در اسفند ۱۳۳۱ دو بار متوالی تجربه رویارویی با اراذل را داشت. وقتی که شاه ایشان را به کاخ احضار کرد تا وظیفه اسکورتش را هنگام خروج از کشور برقرار کند، اراذل قصد ترورش را جلوی کاخ مرمر داشتند که دکتر از در پشتی کاخ خارج شد و ترور ناکام ماند. به دنبال این ناکامی به منزلش حمله کردند، اما دکتر باز هم طبق ضوابط قانونی با خاطیان برخورد کردند، نه مستبدانه! و نکته مهمتر اینکه واقعا اتفاقات ۲۵ تا ۲۸ مرداد کمی پیچیده بود. بعد از فرار شاه در ۲۵ مرداد نارضایتی در بین مردم نسبت به پادشاه به وجود آمد و همچنین ترس؛ ترس مردم از اینکه نکند، مملکت دست تودهایها بیفتد و ترس آمریکاییها از این که نکند ایران هم جزو اقمار شوروی شود. دکتر مصدق برای رفع نگرانی مردم دستور دستگیری عدهای از تودهایها را داد، اما التهابات تا روز ۲۸ مرداد ادامه پیدا کرد و منجر به کودتا شد.
گردانندگان کودتا اذعان داشتند که با توجه به محبوبیتی که دکتر مصدق به واسطه خدماتش در راستای احقاق حقوق مردم داشت، اگر بخواهند آشکارا او را از نخست وزیری برکنار کنند، اقبالی نخواهند داشت، بنابراین تنها برگ برنده برای رسیدن به هدفشان توسل به دسیسهای ماهرانه بود. به نظر شما جای شخصی مثل شعبان جعفری و لمپنها کجای این دسیسه بود؟
طرح این کودتا طوری چیده شده بود که در ظاهر یک تظاهرات مردمی خودجوش جلوه کند. بنابراین باید طبق دستور به اشخاصی مزدور پولی داده میشد که این نمایش را اجرا کنند. بین تظاهرکنندگان از همه طیفی بودند، از اراذل و اوباش و زورگیرها تا زنان معلومالحال. باید این گروه طوری انتخاب میشدند که در ظاهر نمود سطح پایینی از فرهنگ جامعه باشند. این اشخاص قبلا اینقدر سرکوب شده بودند که هر اتفاقی برایشان میافتاد، دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند. گرداننده و سرکردهای بهتر از شعبان جعفری برای این خیل عظیم نبود. هم چهرهای شناخته شده بود و هم صاحبِ دارودسته. شعبان و گروهش درواقع پیادهنظام این کودتا بودند؛ پیاده نظامی که ارتش از پشت سر آنها را حمایت میکرد. حتی موقع حمله به مراکزی که از قبل تعیین شده بود، از جمله دفتر حزب ایران و منزل دکتر مصدق و… تانکهای شرمن هم همراهیشان میکرد. زد و خوردهای جدیای در آن روز اتفاق افتاد و درگیریهای به تمام معنا. ارتشیهایی که برای این کودتا انتخاب شده بودند، بیشتر از طرفداران شاه بودند. به نظر ارتشیهای ناسیونالیست یا تودهای مناسب این کار نبودند. اما مهمتر از هر نکتهای این بود که پیاده نظام این کودتا ارتش نباشد، مردم عادی کوچه و خیابان باشند تا کودتا بیشتر وجهه مردمی پیدا کند. حتی شاه هم از آن بهعنوان قیام ملی نام برد؛ کودتایی که برای سقوط یک دولت مردمی در آن از خود مردم استفاده شود، بهترین مدل کودتا بود. قطعا سیاست بر این بود که از افراد محروم این جامعه برای پیشبرد این کودتا استفاده شود. برخلاف ۲۵ مرداد که برقآسا و نیمهشب عدهای را فرستادند تا ماموریتشان را انجام دهند، در ۲۸ مرداد روز روشن از پیاده نظامی استفاده کردند که چهرهای عادی و مردمی داشت.
شاید بهترین جوامعی که در آن لمپنیسم ظهور میکند و عرصهای برای تاختن مییابد، جوامعی باشد که در آنها دموکراسی و مردمسالاری کمرنگ است. تحلیل شما چیست؟
در ایران فرهنگ ستمگری و ستمپذیری از دیرزمان وجود داشته. مثلا نوع حکومت ایران با سوئد فرق داشته و شاید از یک زمانی به بعد تازه مردم به فواید نظام مردمسالارانه پی بردند. هرچند که شاید هیچ کجا حکومت دموکراسی کامل وجود نداشته باشد، اما وقتی اندیشمندان اروپایی از استبداد آسیایی نام میبرند، لابد این مدل غیردموکرات بیشتر خاص آسیاست. در این ساختار اجتماعی غیردموکراتیک لمپنها نیروهای مفیدی هستند؛ آن هم در یک جامعه شهری. مثلا در کودتای ۲۸ مرداد که نمیتوانستند به ایلات و عشایر اسلحه بدهند، حتی به کارگران کارخانهها هم نمیشد اعتماد کرد، چون در بینشان تودهای زیاد بود. پس بهترین انتخاب همین لمپنها بودند، بهخصوص شعبان و دارودستهاش که تمام ویژگیهای لازم را داشتند؛ هم قشر کاملا شهری و مربوط به قسمتهای خاصی از شهر بودند که با دانشگاه و محیط فرهنگی خیلی فاصله داشتند، هم سنتگرا بودند و هم مورد پذیرش جامعه سنتی، و مهمتر از همه اینکه گرایشات مذهبی آشکاری داشتند که عامه مردم را تحت تاثیر قرار میداد. اما بارزترین خصوصیت این لمپنها فقدان آگاهی از مسائل روز بود. این فقدان آگاهی مزیتی بود که به آنها جرئت انجام هر کاری را میداد، بدون اینکه به عواقب آن بیندیشند. آنها نه تحصیلات دانشگاهی داشتند و نه قدرت تحلیل سیاسی. شاید تنها تحلیل روشنی که از اوضاع جامعه داشتند، این بود که اگر شلوغ نکنند، تودهایها مملکت را میگیرند و عقاید دینیشان بر باد میرود. ترسشان از این بود که شاه برود و اوضاع دست کمونیستها بیفتد. میترسیدند کمونیستها روحانیون دینی را از عرصه بیرون کنند. از طرفی هنوز خاطره تلخ غائله آذربایجان برای مردم زنده بود و ترس از تکرار دوباره این تلخی، ترسی بدیهی و طبیعی بود. اگر از این زاویه به قضیه نگاه کنیم، دیگر دلیل اصلی شرکت این افراد در کودتا نمیتواند فقط پول باشد؛ پول یک انگیزه بود، ولی نه انگیزه نهایی. درواقع این ارزانترین طرح اجرایی سازمان اطلاعات آمریکا برای بهسامان رساندن یک کودتا بود. در برابر ترسی که از سیطره کمونیست بر مملکت ایجاد کرده بود، هزینه چندانی نپرداختند. البته شرایط جامعه آن روز هم مزید بر علت بود. فقدان آگاهی عمومی در جامعه و همهگیر نشدن تکنولوژی ارتباطی از عواملی بود که اتفاق ۲۸ مرداد را رقم زدند. اگر حتی روزنامه کثیرالانتشاری وجود داشت که به مردم درست اطلاعرسانی میکرد، شاید این اتفاق نمیافتاد. شاید مردم میتوانستند تشخیص بدهند که دولتی که خودش تظاهرات تودهایها را تعطیل میکند، چطور ممکن است مملکت را به دست تودهایها بسپارد. اگر دقت کنیم، میبینیم در بین مخالفان و تظاهرکنندگان روزنامهنگار و قشر تحصیلکرده و فرهنگی نبود، عمده بار این تظاهرات را همین لمپنهای اجیرشده ناآگاه میکشیدند.
و اگر قرار باشد بیشتر در مورد دکتر مصدق بدانیم، شما مایلید چه توضیحاتی داشته باشید؟
دکتر مصدق میتوانست در جریان پیش از این کودتا حکومت نظامی اعلام کند، اما این کار را نکرد. اگر بعضی از مخالفان، ایشان را به دیکتاتوری متهم میکردند، شاید بهخاطر اختیارات فوقالعادهای بود که در مجلس برای وضع قوانین داشتند. شاید برای قوانین سازنده حکومتی دموکراتیک بود و شاید بهخاطر کارهای بسیار دیگری که کرد؛ مثل استقلال کانون وکلا، استقلال دانشگاه تهران، ملی کردن شیلات و تلگراف و…. اما واقع امر این است که اگر خوب نگاه کنیم، دکتر مصدق سعی میکرد در همه شرایط در نهایت قانونمداری رفتار کند تا اوضاع را بهخوبی کنترل کند. حتی در زمان حمله به منزلشان مقاومت از سوی گارد محافظ، مقاومتی در حد مقدور و قانونی بود. با وجود اینکه گارد محافظت مسلح بودند، اما کودتاگرها بازی را از اول طوری چیده بودند که همه چیز را پیشبینی کرده بودند. سعی کردند طوری جلوه بدهند که دکتر مصدق قصد دارد با فرستادن شاه به خارج از کشور تمام اوضاع مملکت را به دست بگیرد. به همین بهانه هم کودتا کردند. اما دکتر مصدق نمیخواست شاه را بردارد یا نوع حکومت را عوض کند. تنها هدفش وجود قانون و ضمانت اجرایی برای قانون بود. تنها چیزی که دکتر مصدق درصددش نبود، خروج شاه از ایران بود و تغییر نوع حکومت. حتی برای بهبود اوضاع، تشکیل شورای سلطنت را پیشنهاد داده بود و برای اداره شورای سلطنت، علامه علی اکبر دهخدا را هم انتخاب کرده بود. دکتر ابدا به فکر کار رادیکال نبود. اصلاحطلب بود، نه یک انقلابی. شاید برای ما در زمان خودمان عجیب بیاید، چون در یک جو انقلابی بزرگ شدهایم و زندگی میکنیم. اما دکتر مصدق مصلحی به تمام معنا بود؛ مصلحی که میخواست همه ساختارهای موجود آن روزگار را اصلاح کند.
خنده دار اینه که هرگز اشاره نمیشه اولا شعبان روز به اصطلاح کودتا! اصلا در خیابانها حضور نداشت بلکه در زندان بود و شب وقتی تمام وقایع تموم شده بود آزاد شد، جوری می نویسید انگار شعبان اون روز تو خیابونها گشت نی زده .دوم اینکه شعبان و دار و دسته اش مدتها برای مصدق کار می کردند و ازش حقوق می گرفتند و می رفتند دفاتر روزنامه هایی را که علیه مصدق می نوشتند بهم می زدند اعضای تحریریه رو کتک می زدند. برای همین هم از مصدق در مجلس سوال شد که پاسخی هم نداشت.( البته قبل از اینکه مجلس رو تعطیل کنه!)اسناد زیادی در مذاکرات مجلس هست. چرا به این قسمت تاریخ اشاره نمیکنید که شعبان برای مصدق هم «کار» می کرده و ازش حقوق می گرفته؟ روایت و روضه ای که سالهاست در گوش ما تکرار می کنید ناقص و تحریف شده است، این تنها یکی از مواردشه. در فریب جوانان سهیم هستید.