افشین صادقی زاده
همه از اوضاع کتاب و کتابخوانی شاکی و نالان هستند، اما به نظر من با وجود این همه شبکههای اجتماعی که میشود در آنها درباره کتاب حرف زد، اوضاع زیاد هم بد نیست. اساسا کتاب خواندن و کتاببازی را نباید به شکل دستوری و فرمایشی دید. کتاب خواندن یک فعالیت فردی است که به توان ذهنی و تربیت خانوادگی آدمها وابستگی زیادی دارد. دولت و مسئولان نباید متولی ترغیب آدمها به کتاب خواندن باشند، در عوض این خوانندگان کتابها هستند که میتوانند با تبلیغات دهانبهدهان، میزان استقبال از کتاب را افزایش دهند. البته خود نویسندگان هم نباید بیکار بمانند، بهخصوص در زمانهای که برخلاف دوران سامرست موآم، ابزار و رسانههای گوناگونی برای تبلیغ وجود دارد. اولین کتاب موآم با مشکلات زیادی روبهرو شده بود، ناشر کتاب از پرداخت هزینه برای تبلیغ کتاب شانه خالی کرده و به موآم گفته بود که خودش باید جور این کار را بکشد. موآم پولی در بساط نداشت، اما یک ایده درخشان داشت: در چند روزنامه پرتیراژ آن زمان لندنی و در ستون آگهیهای ازدواج یک آگهی چاپ کرد که متنش این بود: «میلیونری جوان، ورزشکار و اهل فرهنگ و هنر، مایل است با دوشیزه خانمی که از هر لحاظ شبیه به شخصیت داستان سامرست موآم باشد، ازدواج کند.» شش روز پس از انتشار این آگهی، تمام نسخههای کتاب به فروش رفته بود!
یوسف کارش (Yousuf Karsh) بهترین پرترههای جهان را گرفته است. کارش میگفت: «درون هر مرد و زنی رازی نهفته است و من بهعنوان یک عکاس وظیفه دارم تا این را در لحظهای که عکس میگیرم، فاش کنم.» امروزه آثار او جزو گنجینه موزهها و نگارخانههایی همچون موزه هنر مدرن نیویورک، نگارخانه بینالمللی پرتره لندن و موزه متروپولیتن نیویورک به حساب میآید. او در ثبت لحظاتی که به درون و حالات سوژهاش نزدیک باشد، تبحر داشت. یکی از این عکسها، پرتره وینستون چرچیل، نخستوزیر وقت انگلستان، است. این عکس را نماد عزم راسخ بریتانیا برای رویایی با آلمان نازی میدانند. کارش داستان آن روز را اینطور تعریف کرده: «قرار بود از نخستوزیر عکاسی کنم، اما او در جلسه مهمی بود. من بیرون اتاقش، وسایل عکاسی و دوربینم را آماده کرده بودم تا در هر لحظه که او وقت داشت، عکسش را بگیرم. در میانه جلسه از اتاق خارج شد، درحالیکه سیگار برگی بر لب داشت. مرا دید و گفت بیا و زود عکست را بگیر. من به او نزدیک شدم، سیگار برگش را که دودش، نور فضا را تغییر میداد، از دستش گرفتم و رفتم پشت دوربین. آن نگاه عجیبی که در عکس میبینید، دلیلش حیرت چرچیل از جسارت عکاس جوانی است که بیاجازه، سیگار برگ مهمترین مرد آن روزگار را از دستانش بیرون کشیده است.» این داستان یک درس آموزنده برای ما دارد: اگر میدانید کاری درست است، نترسید و انجامش دهید.
چرچیل میگوید: در میانه جنگ جهانی دوم درحالیکه لندن زیر بمباران نازیها بود، قرار جلسهای بسیار مهم داشتم. به علت اشتغال به کارهای دیگر چند دقیقه مانده به جلسه به رانندهام گفتم مرا فوری به محل جلسه برساند. راننده مسیر کوتاه ولی ورود ممنوع را انتخاب کرد. وسط خیابان ناگهان افسر راهنمایی قبض جریمه در دست، دستور توقف داد. راننده گفت: «این ماشین نخستوزیر است. ایشان به جلسه محرمانهای میرود و باید سر ساعت به جلسه برسد.» افسر با خونسردی گفت: «هم ماشین و هم نخستوزیر و هم من وظیفهام را خوب میشناسم.» پلیس جریمه را صادر کرد و دستور دور زدن به راننده داد، وقتی راننده مشغول دور زدن شد، چرچیل سیگار برگش را روشن کرد و گفت: «جنگ را میبریم، چون قانون حاکم است و خیابانهای لندن با وجود بمباران سنگین دشمن، با قانون اداره میشود.»
آدمهایی مثل مایکل فلپس هیچوقت برایم جالب نبودهاند. درست است که او رکورددار تعداد مدال در المپیک است و این رکورد خودش یکی از عجایب دنیا محسوب میشود، ولی اگر کمی دقت کنیم، میبینیم که اساسا اگر این رکوردها را نداشت باید تعجب میکردیم. او این موفقیتها را مدیون فیزیک منحصربهفرد و ژنتیک است: «کارشناسان معتقد هستند که فیزیک بدنی مایکل فلپس برای شنا ساخته شده است. فلپس ۱۹۳ سانتیمتر قد و ۸۳.۹ کیلوگرم وزن دارد، کشش و انعطاف بدن او فوقالعاده بالاست. قد مایکل در حالت کشش، سه اینچ بیشتر از قد نرمالِ او میشود. پاهای نسبتا کوتاه و باله مانند او ۱۵ درجه بیشتر از یک پای معمولی توان چرخش دارند. سایز بزرگ کف پای فلپس نیز از دیگر مشخصات فیزیکی بدنش است. سایز کفش او ۵۰ و به «پاگنده» مشهور است. طول دو دست او در حالت باز برابر با ۲۰۱ سانتیمتر است که بیش از قد او (۱۹۳ سانتیمتر) و بلندتر از پاهای او است. نکته دیگر اینکه مایکل از یک قلب بسیار قوی برخوردار است که دو برابر میزان معمول، یعنی ۳۰ لیتر در ثانیه خون از آن میگذرد»*. من اگر در جایگاه داوران بودم، به پدر و مادر فلپس مدال میدادم. به نظرم آن شناگر اندونزیایی که او را در المپیک امسال شکست داد، آدم جالبتری است.
لطفا فیلمهای کارگردانهای دانمارکی را تماشا کنید و از خلاقیت بصری و هنر قصهگویی مینیمال آنها لذت ببرید، همین!