شیرین و تلخ کمبود دستشویی در پارک لاله در گفتوگو با یکی از پارکبانهایش
معمولا خبرنگارها دوست دارند اینطور وقتها بگویند مردمان فلان شغل شباهتی با کلیشه ذهنی ما از آنها ندارند، اما برخلاف این «کلیشه» خبرنگاری ک.م دقیقا شبیه همان چیزی است که تلویزیون از ماموران نظافت و نگهداری پارکها و فضای سبز نشانمان میدهد: کمی سالخورده، بسیار مهربان، با یک سبیل پرپشت رو به سفیدی رفته و خندهای که در تمام طول صحبتمان مابین لبخند و قهقهه در نوسان بود و یک لحظه هم قطع نشد. ترجیح داد به جای اینکه کافیشاپی جایی برویم، در پارک ایرانشهر با هم حرف بزنیم. گفت نگهبان پارک لاله وقتی میرود در پارک دیگری، مثل این است که رفته است کافیشاپ. به جای چای و کیک پیشنهادی من ترجیح داد فقط از اول تا آخر مصاحبه از سیگار من بردارد و یک فصل مفصل از شیوهها و مزایای سیگار مفت کشیدن گفت که میماند برای یک مصاحبه بدآموزاننده فرضی در آینده. از اول تا پایان صحبت ۱۰ بار تصمیمش را درباره عکس داشتن مصاحبه و بودن نامش عوض کرد و دست آخر هم گفت من را هم مثل بابک زنجانی بنویسد ک.م. گفت او میشد بُز؛ من میشود کَم. و دوباره غشغش خندید. و بعد اضافه کرد «والله! یک بار هم که قراره اسم ما رو بزنند تو روزنامه، درباره مستراح و آفتابه است.»
برای اینکه از همان اولین کلمه نرفته باشیم سراغ موضوع ناخوشایند بیکلاسمان، یک کمی از خودتان و سابقه کار پارکیتان بگویید.
موضوع بحثمان بیکلاس هست، اما خیلی هم به قول شما ناخوشایند نیست. نباید اینطوری فکر کنیم. شما اگر فکر کنی، میبینی یک عالمه حدیث هست درباره آداب دستشویی رفتن و نظافت کردن و اینها. همه این آدمهای باکلاسی هم که اصلا به قول شما دوست ندارند یک دقیقه جایی درباره دستشویی و این چیزها حرف بزنند، کمِ کم یک بار در زندگیشان شده که حاضر بودهاند هر کاری بکنند فقط یک جایی باشد که بتوانند کارشان را آنجا بکنند. اصلا این خودش خیلی حکمت است که شما هر چقدر هم پول داشته باشی و مقام داشته باشی و آدم مهمی باشی، این یک بخش را باید با آن کسی که دروازه غار روی کارتن میخوابد، مثل هم باشید. اگر آدم خودش اهل فکر باشد، این خودش یک عبرتی است که کم از یاد مرگ ندارد.
من ک.م هستم. ۵۶ ساله متولد همین تهران که البته پدر و مادرم زنجانی بودند و بعد از به دنیا آمدن من هم رفتیم زنجان و من بعدا دوباره خودم تنهایی آمدم تهران. یک آشنایی داشتیم که راننده وانت شهرداری بود. زمان کرباسچی. بااینحال که من سنم زیاد بود، پارتی من شد و من را برای باغبانی گرفتند. بعدا رفتم فضای سبز. یک مدتی پارک شهر بودم. بعد دیدند آنجا کار کم است و ما هم زیادیم. من را فرستادند پارک لاله. الان بیشتر از هفت سال است که پارک لالهام.
کار شما دقیقا چیست؟ باغبانی است؟ نظافت است؟
همهاش است. یک کارهایی مثل گلکاری و اینها را اگر لازم باشد، نیروی دیگری از بیرون میآید انجام میدهد. یا شما فرض کن اگر درختها کار تخصصیای داشته باشند، همینطور. اما بقیه کارها را همهمان انجام میدهیم. من خیلی نمیدانم دفتر و دستکش چطوری است، اما ما بین خودمان کار را تقسیم میکنیم و بالاخره با هم کنار میآییم. آب دادن درختها هست. تمیز کردن پارک هست. خالی کردن سطل آشغالها هست. تمیز کردن توالتها هست. یکسری از کارهای ساده درختها هست. اینها با ماست.
و طبعا مثل پادگانها و جاهای دیگر، کمطرفدارترین کار شستن دستشوییهاست دیگر؟
نه، اتفاقا اینطور هم نیست. یکسری از همکاران جوانتر ما هستند که خیلی از آن کار بدشان میآید و اخ و پیف میکنند. برای من که کمرم درد میکند، اتفاقا اینطوری نیست. حالا یک چیزی میگویم، بعدا اینها اگر بخوانند، بدجنسی هم میکنند، دیگر نمیگذارند من گولشان بزنم. (خنده زیاد) من منت میگذارم سرشان خیلی وقتها نظافت توالتها را مختص خودم برمیدارم. اینها فکر میکنند من دارم در حقشان خوبی میکنم، اما من میبینم کارهای دیگر پارک نیاز به دوندگی و راه رفتن زیاد دارد، این یکی اتفاقا سبکتر از بقیه است، در حق خودم خوبی میکنم که این کار را برمیدارم. بیکلاس هست، اما سخت نیست.
خب برویم سراغ بحث اصلیمان. دستشوییهای پارک لاله کم نیست؟
چرا! خیلی هم کم است. من خودم خیلی وقتها میشود که مثلا یک سمت دیگر پارکم، احتیاج پیدا میکنم بروم توالت، تا میآیم برسم به این طرف پارک که بروم دستشویی، یا از دلدرد هلاک میشوم، یا اصلا یادم میرود که برای چه کاری آمدهام. فقط هم پارک لاله نیست. پارک شهر هم توالت کم داشت. همین پارک ایرانشهر هم یک توالت دارد این گوشه پارک که فقط هم سه تا است. یعنی یک روز جمعه شما بیایید همین پارک ایرانشهر بخواهید بروید دستشویی، کمِ کم باید ۲۰ دقیقه توی صف باشید. یعنی مثلا باید ۲۰ دقیقه قبل از اینکه نیاز به توالت پیدا کنید، پیشگویی کنید و بیایید توی صف، تا وقتش که شد، دیگر اذیت نشوید.
البته مثلا همین ایرانشهر توی ساختمان خانه هنرمندان یا ساختمان تئاتر هم دستشویی دارد.
خب همه را که راه نمیدهند. پارک لاله هم لابد توی موزه دستشویی دارد…
تا جایی که من یادم است نه داخل موزه دستشویی نیست. از این نظر به نظر من پارک لاله خیلی پارک افتضاحی است.
هم از این نظر، هم بهخاطر اینکه خیلی هم رعایت نشده خیلی چیزها. مثلا در هیچکدام از پارکها به اندازه پارک لاله به مردم خوراکی نمیفروشند. توی بازارچه پارک لاله انواع و اقسام هله هولهها را به مردم میفروشند. آش، لواشک، آلو، آب زرشک. هر چیزی که باعث میشود آدم بیشتر احتیاج پیدا کند به توالت را میفروشند، بعد یک فکری برای بعدش نکردهاند. همکارانی که پارک لاله کار کردهاند، میدانند معمولا آن دوروبر بازارچه جزو کثیفترین جاهای پارک است. هم خیلیها بالا آوردهاند، هم خیلیها کارهای دیگر کردهاند. اینها را میخواهی بنویسی؟
اتفاقا یکی از چیزهایی که قصد دارم دربارهشان حرف بزنم، همین چیزهاست. این چیزی که میگویید، زیاد پیش میآید؟
خیلی زیاد!
میشود یک کمی بیشتر توضیح بدهید
من خودم را جای آن آدم میگذارم، نمیتوانم خیلی هم لعن و نفرینش کنم. یعنی اگر درست فکر کنید، میبینید مشکل مال آن آدم نیست. طرف این طرف پارک است یک چیزی خورده. اصلا بگیریم آب. ناپرهیزی هم نکرده. تشنهاش شده یک بطری آب خریده خورده. حالا نیاز پیدا میکند برود توالت. باید برود آن طرف پارک. یعنی اگر عادی راه برود، باید ۲۰ دقیقه پیادهروی کند تا برسد توالت. تازه معلوم نیست توالت خالی باشد یا نه. توالت گرفته باشد یا نه. اصلا یک ساعتهایی از نصفه شب به بعد ما برای اینکه معتادها و بیخانهها نروند توی توالتهای پارک، دستور داریم در را ببندیم. قفل کنیم. (بماند که بعضیها یک پولی میگیرند و این کار را نمیکنند.) خلاصه این آدم اگر ببیند یک جایی هست که میشود کارش را بکند، خب میکند دیگر. آدم بدی هم نیست. نیاز دارد. فوقش این است که بعدا میرود خانه طهارت میگیرد. در آن لحظه لازم دارد کارش را بکند که میکند. حالا یکی صبورتر است. ترسوتر است. خجالتی است نمیکند. یکی دیگر صبرش کم است، یا مشکل دارد، یا بیخیال است، میکند و میرود.
و این برای شما دردسر بزرگی است؟
نه! چه دردسری؟
از نظر نظافت. احساس میکنم این باید یکی از بخشهای ناخوشایند کار شما باشد.
نه. اشتباه فکر میکنید. از یک نظر این کار اصلا برای ما مشکلی درست نمیکند. یک پوست پفک برای ما دردسر خیلی بزرگتری است تا مثلا یک کار اینطوری. یعنی بخش عمده قضیه اصلا ادرار است که خب زود اثرش از بین میرود. آن کار دیگر را هم ما معمولا همینطور که داریم رد میشویم، با بیل یا گوشه جارو خاک میکشیم رویش و تمام میشود. معمولا هم این چیزها را در یک گوشه و کناری از پارک انجام میدهند که زیاد توی چشم هم نیست. کسی که وسط راه مثلا این کار را نمیکند. یک پوست پفک خیلی دردسرش بیشتر است. البته گاهی در پارک یک زبالههایی پیدا میشود که آنها دیگر خیلی بد است. مثلا پوشک بچه عوض میکنند همان اطراف ول میکنند، یا این مشکل خانمها را گاهی میگذارند گوشه پارک. خب اینها خیلی سخت است، اما اصل آن چیزی که میگویید نه.
پس مشکل خاصی برای پارک ایجاد نمیشود.
مشکل هست. زیاد پیش میآید که بو میدهد یا یکهو یک نفر میبیند و با عصبانیت میآید سرپرستی شکایت میکند، اما ما کاری از دستمان برنمیآید. بد است، اما بدیاش مال کسی است که میآید پارک گردش. برای من نظافتچی نیست.
از این شکایتها که میگویید، چیز جذابی خاطرتان هست که تعریف کنید؟
شکایت خیلی زیاد است. مثلا من یادم است که یک بار دیدم آن طرف پارک نزدیک کانون که تازه دستشویی هم هست، دعوا شده بود، طوری که سروصدا بلند بود. یک نفر دوان دوان آمد به من گفت دعوا شده، بدو برو رسیدگی کن. من تا مامور بیاید، رفتم که یک موقع کار به جای باریک نکشد. یک آقایی بود که با زن و بچهاش آمده بود پارک داشت با یک پسر جوانی دعوا میکرد. خلاصه مامور آمد و اینها هم آرام شدند بعد تعریف کردند ماجرا را. آنجا یک بخشی است که پشت یک دیوار کوتاه فنس مانندی یک جای خالی است که کسی نمیرود. معلوم شد آن پسر آنجا خودش را خالی کرده. دیگر حواسش نبوده که خب این از زیر دیواره رد میشود. پیدا نیست، ولی خب رد که میشود. آن طرف خانواده اینها نشسته بودهاند. یکهو میبینند از لای شمشادها دارد این میآید زیر اسباب و زیراندازشان.
از نظر قانونی این کار جرمی دارد؟ آن پسر را کاری کردند؟
نه. نمیدانم. آن مرد کوتاه آمد، پسر هم رفت و کار بالا نگرفت. یک بار دیگر هم اینطوری شد که یک آقایی با یک خانمی آمده بودند پارک. خانم احتیاج پیدا کرده بود که دستشویی کند. سنشان کم بود. ۱۵، ۱۶ ساله بودند. دختر همان گوشه پارک نشسته بود کارش را بکند. یک پسر دیگری دیده بود اینطوری است، موبایلش را درآورده بود فیلم بگیرد. آن پسر اولی دیده بود، غیرتی شده بود آمده بود بزن بزن. خلاصه یک دعوایی راه انداخته بودند. آخرش خب پسر دید مامور بیاید، ممکن است خودش را بگویند چهکاره این دختر هستی، ادامه نداد.
این قبیل مشکلات به محله هم ربط دارد؟ پارک شهر بههرحال بیشتر جنوب شهر است تا پارک لاله که وسط شهر است. این مشکل کجا بیشتر بود؟
به نظر من ربطی به محله ندارد. ما اتفاقا در پارک شهر کمتر داشتیم این چیزها را. کاری هم به محله نداشت. به این خاطر بود که پارک شهر کوچک است، یک طوری است که گوشه و کناری که دید نداشته باشد، ندارد. آدم از همه جا پیداست. از خیابان به پارک دید دارد. خود پارک هم بیشترش خیابان و نیمکت است. جای دنج کم دارد. ساختمان کم دارد. پارک لاله خیلی سوراخ سنبه دارد. بزرگ هم که هست. این است که اینجا بیشتر است.
موردی بوده است که خیلی در خاطرتان مانده باشد و بخواهید بگویید.
یک بار یک اتفاقی افتاد که خب خیلی برای من خندهدار بود و یادم ماند. یکی از این روزهایی بود که دو، سه روز تعطیلی پشت سر هم بود. پارک خیلی شلوغ بود. اینطور وقتها صف توالت خیلی طولانی میشود. خب این قضیه هم زیاد میشود. غروب دیگر واقعا دم همه توالتها محشر کبری بود که من خودم دیدم ترسیدم. بههرحال من برای یک کاری باید میرفتم سرپرستی. سرپرستی همان نزدیک است. رفتم آنجا. دیدم یک نفری دقیقا دم اتاق مدیر جلوی در رفته است کارش را کرده است. ادرار هم نه؛ آن یکی. فکر کنم خیلی عصبانی شده بود که دیده بود توالتها اینطور است، تلافی کرده بود. این خوشمزهترین خاطرهای بود که یادم است.