غم و اندوه زیر ذرهبین «چلچراغ»
مریم عربی
نسیم بنایی
همیشه توی گوشمان خواندهاند: طفلی به نام شادی، دیریست گم شدهست/ با چشمهای روشن براق/ با گیسویی بلند به بالای آرزو… گمشدهمان همیشه شادی بوده، نه اندوه. اندوههایمان اغلب سرکوب شده، در پستوی خانه پنهان شده و از چشم دنیا پنهان مانده. دنیای مجازیمان که قرار است ویترین زندگی واقعیمان باشد، رخت شادی به تن کرده و اغلب اندوههایمان را به رسمیت نمیشناسد. این پرونده درباره غمهای خاکگرفته است و غصههای سرکوبشده؛ چند خطی در ستایش اندوه.
نسیم بنایی
«آنکس که خرد میاندوزد، به اندوه خود میافزاید.» این جمله را چند قرن پیش رابرت برتون گفته؛ اندیشمند انگلیسی متولد ۱۵۷۷ میلادی که به خاطر مطالعات خود در زمینه غم با عنوان «آناتومی اندوه» شناخته میشود. او در واقع در کتاب خود به تشریح مالیخولیا یا نوع حادی از اندوه پرداخته. اندوه و شادی دو احساسی هستند که بسیاری از فلاسفه تلاش کردهاند درباره چیستی آنها بنویسند. حتی برتون هم که به طور اختصاصی به این موضوع پرداخته، پنج مرتبه کتاب خود را بازبینی کرده و تغییراتی در آن داده، احتمالا دفعه ششم هم حضرت اجل به او مهلت بازبینی نداده. غم و شادی مفاهیم سادهای به نظر میرسند و به خاطر همین سادگی، تشریح آنها دشوار است. غم احساسی است که انسانها اغلب از آن فرار میکنند. اما آیا واقعا غم میتواند به خرد انسان بیفزاید؟ آیا اندوه واقعا احساسی ارزشمند است که انسانها باید آن را تجربه کنند؟ پس چرا وقتی فردی دچار اندوه بسیار میشود، به پزشک مراجعه میکند تا درمان شود؟ آیا دنیای مدرن غم را به هیولایی تبدیل کرده که باید از آن فرار کرد؟ اصلا غم چیست؟
از اندوه تا مالیخولیا
غصه و اندوه چیست؟ کارشناسان میگویند اندوه بخشی از تجربیات انسان است. اندوه در حقیقت میتواند واکنش طبیعی به یک موقعیت دشوار باشد، مثلا ممکن است فردی به خاطر از دست دادن یکی از عزیزان خود احساس اندوه کند. البته این مفهوم در علم روانشناسی محل بحث و مجادله است. برخی از روانشناسان میگویند باید میان غمهای طبیعی و افسردگیهایی که بیماری به شمار میآیند، مرز گذاشت. در یونان باستان برای ارجاع به اندوه از واژه Melancholia استفاده میکردند. میتوان به آن سودازدگی یا مالیخولیا هم گفت. این اندوه در حقیقت نوعی افسردگی است که در آن فرد از خوردن و آشامیدن لذتی نمیبرد و اغلب احساس گناه و بیانگیزگی میکند. یونانیان باستان میگفتند چهار مایع مختلف در بدن وجود دارد که اصطلاحا مزاج انسان را شکل میدهد. مایعی که منجر به اندوه و سودازدگی فرد میشود، مایعی سیاه است. با غالب شدن این مایع سیاه در بدن انسان، احساس اندوه نیز فرد را در بر میگیرد. از آنجا که از نگاه یونانیان باستان این اندوه به دلایل شیمیایی در بدن ایجاد میشد، پس این امکان هم وجود داشت که با رژیم غذایی و درمان پزشکی آن را کنترل کرد. در واقع همه اینها واکنشهایی شیمیایی در مغز و بدن انسان بودند و درنتیجه میشد آنها را مهار کرد. البته برخی مانند رابرت برتون، اندیشمند و محقق انگلیسی، تلاش کردهاند راهکارهای جدیتری برای این نوع از اندوه حاد ارائه دهند.
آناتومی اندوه
«من درباره مالیخولیا مینویسم تا از ابتلا به آن فرار کنم.» کل کتاب برتون با چنین ادبیاتی نوشته شده. این اندیشمند در کتاب خود از بیماری اندوه حاد که در حقیقت همان افسردگی است، سخن میگوید و بعد تلاش میکند راهکارهایی برای مقابله با آن ارائه دهد. البته که این راهکارها فقط رژیم غذایی مشابه دستور یونانیان باستان نیست و پیشرفتهایی کرده. البته این پرسش هم مطرح است که آیا اندوه دلیلی درونی دارد، یا دلیلی بیرون از شخص دارد؟ در واقع باید این پرسش را مطرح کرد: اصلا چرا غمگین میشویم؟ در علم روانشناسی امروزی گفته میشود که غم یکی از هفت احساس اساسی انسان است. اندوه عموما ناشی از فقدان حضور کسی یا چیزی است که آن را دوست میداریم. آزمونها و تستهای زیادی وجود دارند که افراد به کمک آنها تلاش میکنند بفهمند افسرده یا غمگین هستند یا خیر، و چرا این احساس را پیدا کردهاند. در واقع آنها یک احساس آزاردهنده را در وجود خود تجربه میکنند و آن را به افسردگی ربط میدهند. بعد هم تلاش میکنند از شر این اندوه خلاص شوند. اما اندوه همیشه هم بد نیست. غم هم ارزشهایی دارد.
انسانها عموما به این خاطر از غم فرار میکنند که آن را یک امر دردناک میبینند. در واقع هر کسی با اندوه احساس درد و رنج میکند. اما غم بهرغم ظاهر دردناک خود، مزایایی دارد. برای مثال روانشناسان میگویند اندوه به انسانها کمک میکند قضاوت سالمتر و درستتری از مسائل پیرامون خود داشته باشند. آنها با غم انگیزههای قویتری در زندگی پیدا میکنند تا با شادی. کسانیکه شاد هستند، اساسا تلاشی برای تغییر وضعیت نمیکنند و درنتیجه تغییری هم در موقعیتشان ایجاد نمیشود، اما افراد غمگین انگیزههای قدرتمندی برای تغییر وضعیت خود دارند. درنتیجه تغییرات بزرگ در زندگی اغلب محصول اندوه هستند. البته نیازی نیست فرد برای ایجاد تغییر خودش را غمزده کند، اما اگر اندوهگین باشد، میتواند از این احساس به نفع خودش بهره بگیرد تا موقعیت شادی را در زندگی برای خودش ایجاد کند.
یک احساس ارزشمند
غیاب غم در زندگی یک انسان میتواند او را از تکامل و بلوغ محروم کند. غم و شادی دو احساسی هستند که باید در کنار هم وجود داشته باشند. در واقع این دو احساس، دو روی یک سکه هستند که عالم هستی را کامل میکنند. همانطور که شب و روز در کنار هم وجود دارند، غم و شادی هم باید در جهان در کنار هم حضور داشته باشند. تعادل این دو احساس در زندگی میتواند زندگی انسان را معنادار کند. در واقع دنیا از مجموعهای از تناقضات تشکیل شده و یکی از مهمترین تناقضات هم همین غم و شادی است که در کنار هم زندگی را کامل میکند. عناصر و چاشنیهای مختلف در کنار هم زندگی را شکل میدهند و اندوه یکی از آن چاشنیهاست. اما اندوه با درد و رنج همراه است و به همین خاطر مانند شادی از آن استقبال نمیشود. بهترین راهکاری که از قدیم تا روانشناسهای امروزی برای برطرف شدن اندوه به انسانها توصیه میکنند، بیان آن است. البته بیان احساسات اندوهناک عمیق قدری دشوار است. از طرفی، فرد نمیتواند احساسش را بهدرستی بیان و منتقل کند و از طرف دیگر، سایر افراد غم و اندوه را با یک شکل تجربه نمیکنند. وقتی فردی با دیگری درباره از دست دادن عزیزی صحبت میکند، طرف مقابل صرفا میتواند همدلی کند، اما نمی-تواند عینا همان اندوه را تجربه کند. به همین خاطر است که بیان احساس اندوه صرفا میتواند حجم و شدت آن را کم کند، اما برطرفکننده کامل آن نیست. بههرحال اندوه بخشی از زندگی است که باید باشد. به همین خاطر است که اندوه به اندازه شادی در آثار هنری و ادبی حضور دارد.
اندوه و تلخی
غم در دنیای ادبیات و هنر زیاد به نمایش درآمده، اما این غم غالبا نوعی تلخی رمانتیک است. در واقع موسیقی، فلسفه و هنر نوعی از غم را نشان میدهند که بسیار تلخ و در عینحال رمانتیک است. هنرمندان و فلاسفه توجه زیادی به احساسات و عواطف انسانی دارند. هنرمندانی که تصویر رمانتیک ارائه میدهند، در حقیقت از این مسیر میخواهند محصول نهایی خود را جذابتر جلوه بدهند. برای اینکه بهتر متوجه این جریان شوید، بیایید چراغهایی را که برای چراغانی کردن استفاده میشوند، در نظر بگیرید. وقتی چراغها در روشنایی روز باشند، اصولا زیبایی ندارند، ولی وقتی تاریکی شب بر فضا حاکم میشود، زیبایی روشنایی چراغها به نمایش درمیآید. این اتفاقی است که هنرمندان رمانتیک به کمک تاریکی اندوه انجام میدهند تا کار خود را جذابتر جلوه دهند و درنتیجه محصول آنها با تلخی رمانتیک همراه است. این جریان بهویژه در نقاشی خودش را نشان میدهد. اما در سایر هنرها مثل موسیقی هم میتوان شاهد آن بود. موسیقی با روشهای سادهتری میتواند اندوه را به نمایش درآورد، اما برای مثال بسیار دشوار است که با موسیقی اندوه از دست دادن یک عشق را به نمایش درآورند. در واقع اینطور نیست که موسیقیدان یک روز صبح از خواب بیدار شود و بگوید: امروز میخواهم برای عشق ازدسترفتهام موسیقی بسازم. ساختار موسیقی به شکلی پیچیده با احساسات انسان هماهنگ میشود. بههرحال این روزها انسانها با هجوم هنرمندان رمانتیکی مواجه هستند که سعی دارند اندوه تلخی را برای آنها به نمایش درآورند. اما اخیرا یک اتفاق جدید افتاده و آن هم حضور اندوه و ابراز آن در فضای مجازی است.
سلطه اندوه بر فضای مجازی
بروز احساسات یکی از مسائلی است که از ایام دیرین بر آن تاکید میشده، اما این روزها ظاهرا مردم بیشترین بها را به بیان خود میدهند و فضای مجازی بهترین مکان برای عرضه احساسات شده است. شبکههای مجازی به ابزاری برای انسانها تبدیل شده تا به کمک آن دیگران را با احساسات خود بمباران کنند و در این بین احساس غم و اندوه یکی از ارزشمندترین احساسات است. در واقع اندوه بر برخی از شبکههای اجتماعی نظیر توییتر سلطه دارد. البته که افراد احساسات مثبت خود را هم بروز میدهند. روانشناسان بر این باورند که این احساسات باید تعدیل شوند. بههرحال انسانها در زندگی خود با همه احساسات مواجه میشوند. نمیتوانند از آنها فرار کنند و بسیاری از آنها را بهناچار باید بیان کنند. بهویژه احساساتی که با رنج همراه هستند، بهتر است بیان شوند تا فرد را آزار ندهند. اما اندوهی که در فضای مجازی نشان داده میشود، اغلب اندوهی نمایشین است. این اندوه با غمی که به انسانها کمک میکند به بلوغ و خردمندی برسند، قدری متفاوت است. اندوه از آن زمانی که رابرت برتون در «آناتومی اندوه» دربارهاش نوشته تا اکنون تغییری نکرده، اما می-توان گفت بروز آن کارکرد خود را بهویژه در شبکههای اجتماعی از دست داده است. اندوه به این دلیل بیان میشود که رنج آن کاهش پیدا کند، اما آیا واقعا افراد در شبکههای اجتماعی اندوه خود را بیان میکنند تا رنج آن را کم کنند؟ چنین چیزی قدری بعید به نظر میرسد. در این شرایط قدری عجیب است که اندوه بتواند با خرد همراه شود.
مریم عربی
وارد سایت خوشرنگولعابی میشوی که در آن جمع دوست و آشنا و خانواده و همکار جمع است. چند وقتی است که بیدلودماغ بودهای و هیچ پستی در صفحه شخصیات نگذاشتهای. مثل روح فقط در صفحه این و آن پرسه زدهای و تصاویر رنگی و خندههای به پهنای صورتشان را لایک کردهای. پیامی جلوی چشمت ظاهر میشود که از تو میخواهد بگویی در سرت چه میگذرد و در زندگیات چه خبر است. چند جمله پیشفرض آشنا روبهرویت ردیف میشود: ازدواج کردهای، در یک شغل جدید مشغول به کار شدهای، تولدت بوده و دهها اتفاق شیرین دیگر. معمولا خبری از حوادث تلخ و ناگوار نیست. اینجا فرض بر این است که کسی قرار نیست غمهایش را با بقیه به اشتراک بگذارد. اینجا شادی کردن اجباری است.
تنهایی پرهیاهو
چند وقتی است که بعضی از شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک در تلاش هستند تا اتفاقهای تلخ زندگی واقعی را هم به رسمیت بشناسند و کاربرانشان را به بیان احساسات و صحبت از حوادث تلخ در کنار پیروزیها و اتفاقهای شیرین تشویق کنند. فیسبوک عبارت «از دست دادن یک عزیز» را به فهرست پیشنهادی خود از اتفاقهای برجسته زندگی اضافه کرده. ولی چند درصد از کاربران حاضرند از خیر پست کردن جملات شاد و انگیزشی در وصف نگاه کردن به نیمه پر لیوان و لذت بردن از لحظه و غیره بگذرند و غم و غصههایشان را در دنیای مجازی در بوق و کرنا کنند؟
بهاشتراکگذاری خبرهای شاد کار جذابی است؛ چه رودررو باشد، چه در شبکههای اجتماعی. شغل جدید، ازدواج، به دنیا آوردن بچههای سالم و… اغلب در فضای آنلاین به اشتراک گذاشته میشود و تعداد زیادی کامنت و لایک و تبریک و تشویق با خودش میآورد. ولی وقتی خبر ناراحتکننده، اضطرابآور و آسیبزا باشد، مردم تمایل کمتری به اشتراکگذاری آن نشان میدهند. حتی با اینکه در چنین شرایطی به حمایت و همدلی بیشتری نسبت به دوران خوشی نیاز دارند. وقتی شرایط واقعا وخیم باشد و این احتمال وجود داشته باشد که برچسبی برای همیشه روی فرد بماند، معمولا ترجیح میدهد آن را حتی با دوستان نزدیکش هم به اشتراک نگذارد؛ چه برسد به شبکههای اجتماعی. در این شرایط اغلب فرد انتخاب میکند که در تنهایی رنج بکشد.
غمخواری با اسم مستعار
بررسیها نشان داده افرادی که در شبکههای اجتماعی از اسامی مستعار استفاده میکنند، بیشتر احتمال دارد احساسات واقعی و بهویژه اندوهشان را با بقیه به اشتراک بگذارند. گذشته از این، معمولا در سایتها و شبکههای اجتماعی خلوتتر و کمطرفدارتر، میزان اشتراکگذاری احساسات منفی و اخبار بد بیشتر است. انگار کاربران در این فضاها احساس امنیت روانی بیشتری برای برونریزی دارند و به نوعی تمرین میکنند تا در آینده در شبکههای اجتماعی پرطرفدارتری مثل فیسبوک و اینستاگرام هم ابراز احساسات داشته باشند. بااینحال این تعاملات اجتماعی با نام مستعار، معمولا نیاز فرد را برای برونریزی عاطفی و حرف زدن درباره آنچه از سر گذرانده، برآورده نمیکند و احساس تنهایی همچنان با او باقی میماند.
یکی دیگر از حالاتی که افراد ممکن است درباره مصیبتهایشان در شبکههای اجتماعی حرف بزنند، زمانی است که در صفحهها یا گروههایی که دنبال میکنند، با مشکلات مشابه مشکل خودشان مواجه شوند. مثلا زمانی که یک کمپین مجازی درباره موضوع خاصی راه میافتد، یا سروکله یک سلبریتی فضای مجازی با مشکلی مشابه پیدا میشود که میخواهد با حرف زدن از تجربیات تلخش، منبع الهام دیگران باشد. در چنین شرایطی حرف زدن از مشکلات و غصهها برای بقیه افراد هم راحتتر میشود.
شامهای رمانتیک و لبخندهای فوقالعاده
سانسور اتفاقهای ناخوشایند زندگی در دنیای مجازی، بیش از هر موقعیتی، در توصیف روابط عاطفی بروز پیدا میکند. یک پژوهش جدید نشان میدهد که بیش از نیمی از جوانان نسل وای (۵۱ درصد) روابط عاطفیشان را در شبکههای اجتماعی شادتر از آنچه هست، نشان میدهند و ۴۲ درصد هم تلاش میکنند تصویری کاملا بینقص از رابطه عاطفیشان به نمایش دربیاید. هیچ کس بحث و جدلها یا روزهای بد خود را با دیگران سهیم نمیشود. شبکههای اجتماعی جای انتشار خبر جدایی و شکستهای عاطفی نیست؛ جای آغوشهای عاشقانه است و کانونهای گرم خانوادگی. جای تعطیلات شاد و شامهای رمانتیک و عکسهای جذاب نامزدی. این وضعیت، رقابتی را برای نمایش خوشبختی میان این نسل ایجاد کرده که به گفته روانشناسان و جامعهشناسان، این روزها شکل مخربی پیدا کرده است.
سیا کوپر، اینفلوئنسر اینستاگرامی با ۱.۲ میلیون فالوئر، به اینسایدر میگوید: «وسواس بینقص بودن، از ساختار خود شبکههای اجتماعی برمیآید، نه کاربرانش. وقتی تنها چیزی که میبینیم، صورتهای زیبا و اندامهای لاغر و بینقص است، کارمان به جایی میکشد که خودمان را زیر سوال میبریم و وارد رقابتی میشویم که زندگیمان را به فنا میدهد. مقایسه کردن خود با دیگران، دزد لذت و شادی ماست، ولی بااینحال هر روز این کار را با خودمان میکنیم. اینجاست که شادی و بینقصی در دنیای مجازی تکثیر میشود، بدون آنکه در دنیای واقعی نمود پیدا کند.»
زندگیهای فتوشاپی
زمانه ما، زمانه غبطه خوردن است. غبطه خوردن به شغل، خانواده، ظاهر، تفریحات و حتی غذایی که دیگران در زندگیهای فتوشاپیشان میخورند. هر چیزی را که نام ببری، کسی را برای غبطه خوردن پیدا میکنی. بررسیها نشان داده کسانی که در شبکههای اجتماعی رفتار منفعلانهتری دارند و تا حد امکان از پست گذاشتن، پیام دادن و کامنت گذاشتن اجتناب میکنند، بیشتر از باقی کاربران از حس غبطه و حسادت آسیب میبینند. رابطه میان استفاده منفعلانه از شبکههای اجتماعی و احساسات ناخوشایند فردی، رابطهای بسیار قدرتمند است. این دسته از کاربران به جای استفاده از شبکههای اجتماعی برای ارتباط گرفتن با دیگران و حس تعلق داشتن به یک جامعه مجازی با همه دردها و شادیهایش، به عواطف منفی در درون خود دامن میزنند.
آنچه ارسطو در قرن چهارم قبل از میلاد به عنوان درد ناشی از تماشای خوشاقبالی دیگری تعریف کرده، دردی است که بشر این روزها بیشتر از هر روز دیگری آن را حس میکند. اگر تا پیش از این مردم خودشان را با در و همسایه و اقوام مقایسه میکردند، حالا در حال مقایسه کردن زندگی خود با کل دنیا هستند. درد روی درد میگذارند و اندوهشان مضاعف میشود. بااینحال، با همه وجود تلاش میکنند این اندوه را از دوستان مجازیشان پنهان کنند. زندگیشان را فتوشاپی میکنند. بخشهای رنگی و شادش را قاب میگیرند و پیش چشم دوست و آشنا میگذارند. بخشهای اندوهناکش را هم توی دلشان مخفی میکنند تا کی سفره دلشان باز شود و غم نهفته بیرون بریزد.
چقدر عالی، خوب و پخته نوشته شده بود و چقدر حرف حقی بود.
دست مریزاد
متاسفانه دنیای مجازی همانقدر که راهگشاست به همان اندازه هم میتواند مخرب باشد،بخصوص تخریب اعتماد به خود و تواناییهای خود و نفس آدمی که به نظر من این بخش از شخصیت انسانی اکنون در بین جوانان ایرانی بخودی خود در پایینترین درجه قرار دارد و فضای مجازی با نمایش ایده آلها و عالیترین ها،قوز بالا قوز شده است.کاش ساده میماندیم و ساده زندگی میکردیم و کیف میکردیم از جریان ساده و بی آلایش آب در رودخانه ی زندگی،و با گوش جان میشنیدیم جزی ترین آواهای قشنگ این رودخانه را،،،،
در ضمن مطلب شما بسیار بجا و درست بود ممنون