آیا شهرها میتوانند از ما شهروندانِ بهتری بسازند؟
سعید نعمتیپور
داستایِوسکی در یادداشتهای روزانه میگفت: «آیا هرگز دیدهاید روستایی زنش را چگونه میزند؟ او با ریسمان و تسمه چرمی آغاز میکند. زندگی روستایی خالی از لذات ذوقی است؛ موسیقی، تئاتر، مجله. طبعا این زندگی را به گونهای غنی ساخت.» نفرت از شهر و مظاهر مدرنیته و بهطبع نفرت از شهرسازی و قوانین آن یکی از نگرههای تاثیرگذار بر جهتگیری سیاستگذاریها در دهههای اخیر ایران بود. سیدمحسن حبیبی، استاد شهرسازی دانشگاه تهران، در تبیین این ایده میگوید: «به دلیل باورهایی که از کودتای ۱۳۳۲ و بهویژه پس از اصلاحات ارضی بر تفکر اکثر نیروهای رسمی حاکم میشود، شهر در مقابل روستا اهمیت خود را از دست میدهد و هر آنچه برنامه سازندگی است، متوجه روستا میگردد.» در این نوشتار قصد بر دفاع تمامقد از شهر، از مدنیت و بهویژه از کلانشهر در برابر دیدگاههای ستایشکننده زندگی در اجتماعات بسته است. برای این کار از دیدگاههای جامعهشناسی به ریچارد سنت (Richard Sennett) که در کتاب آخرش، در جستوجوی کشف زیربنایی اخلاقی برای شهر است، بهره گرفته میشود.
شهر چیست؟ ریچارد سنت، جامعهشناس و استاد مدرسه اقتصاد لندن، تعریف سهل و ممتنعی در پاسخ به این پرسش برگزیده است. او مینویسد: یک شهر، «سکونتگاهی انسانی است که در آن غریبهها انتظار ملاقات با یکدیگر را دارند.» در نظر سنت، ملاقات غریبهها یک وظیفه مدنی است. او به این باور طی ۵۰ سال تجربه کاریاش رسیده است و در واپسین کتابش با نام «ساختمان و سکونت: فلسفه اخلاقی شهر»، تاملاتش در این باب را در قاب یک مجلد درآورده است با این مضمون که چگونه طراحی شهر، شیوهای را که ما با یکدیگر ارتباط مییابیم، شکل میدهد. این مفهوم شهر در جایجای کتاب او ثابت است: مکانی که ما در برابر آنهایی که با ما متفاوتاند، تسامح (رواداری) نشان میدهیم. مهاجرین؟ دلالان سهام؟ یا هر دو. هیچ تفاوتی وجود ندارد. گمنامی در کلانشهرها افراد را نسبت به تفاوت، بیتفاوت میکند. چنانچه مثل آلمانی میگوید: «هوای شهر شما را آزاد میکند.»
امروزه دقیقا به این جهانشهرگرایی حمله میشود. برای امانوئل کانت، جهانشهر در معنای شهروندان جهانی بود و برای ترزا مِی (نخستوزیر انگلیس) در معنای شهروندان هیچ کجا! به نظر میرسد تفاوت بنیادی در این است که مِی مانند ترامپ، این تعلق داشتن به جایی را در معنایی قبیلهای میفهمد: ما و آنها. اگر فرض کنیم بزرگترین کلانشهرهای ایالات متحده و بریتانیا همچون دژ مستحکمی در برابر چنین تمایلاتی باشند، این کاملا بدین دلیل خواهد بود که جمعیت متکثر این سکونتگاهها آن را بدل به جهان شهر و جایی میکند که دارای گرایش آزادیخواهانه است. سِنت مستقیما اشارهای به ترامپ و می نمیکند، اما این روشن است که یکی از زیربناهای اخلاقی وجود شهر همین تواناییاش در بهنجار کردن رویارویی با دیگری است.
چالشی که سنت در کتابش میکوشد با آن دستوپنجه نرم کند، این است که آیا میتوان یک شهر را بهگونهای برنامهریزی کرد که امکان این رویاروییها بیشتر شود؟ آیا نحوهی طراحی یک پارک یا شکل دادن به یک بلوک شهری میتواند ما را به شهروندان بهتری بدل کند؟ برای پاسخ به این چالش، سنت شهر را بهسان جسم و روح به دو بخش تقسیم میکند. این دوگانگی قیاسی است بین شهر بهمثابه فُرم ساختهشده و شهر بهمثابه تجربه زیسته. فُرم ساختهشده پیامدهای اجتماعی دارد و این پیامدها همیشه آن چیزی نیست که برنامهریزی شهری قصد آن را داشتند.
سنت استدلال میکند شهروندان در پاریس یا لندن قرن هجدهم در قیاس با قرن نوزدهم میل بیشتری به تبادل عقاید با غریبهها داشتند؛ حتی آنهایی که از طبقات اجتماعی بسیار متفاوتی بودند. اما بورژوازی قرن نوزدهم خصوصیتر و در خود ذوبشدهتر بود. این ویژگی در دهه ۱۹۶۰ بیشتر شد؛ زمانی که طبقه متوسط به حومههای شهری نقلمکان کردند و نسل هیپی که در یک تجربه زیست کوتاهمدت شهرها را به مقصد کمونهای روستایی ترک گفتند. سنت هر دو گروه را به دلیل کنار گذاشتن ایدهآلِ جهان شهری و بازگشت به اجتماعات بستهای که تنها خودشان را دوست دارند، ملامت میکند.
بیش از ۴۰ سال بعد نیز، سنت همچنان مدافع پرشور غنا و پیچیدگیِ زندگی عمومی است؛ غنا و پیچیدگیای که بر اساس آن زندگی شهری را معنا میکند. او در کتابش علیه راحتیهایی که به اجتماعات بهطور شفاف تعریفشده نسبت داده میشود، میشورد؛ به عبارتی علیه هر آنچه دربردارنده مفهوم پُررنگ «ما» باشد که شامل اجتماعات دروازهای و نیز پروژههای کلان برای فقراست. این استدلال همچنین تا دفاتر اداری غولهای فناوری مانند گوگل بسط مییابد که در قالب یک محله متمرکز قابلیت عرضه هر چیزی را برای کارمندانشان دارند، بدون نیاز به اینکه آنها از ساختمان خارج شوند. او در برابر این بستهبودگی، در دفاع از شهری استدلال میکند که پذیرای تفاوت است. سنت این ایدهآل را «شهر باز» مینامد. از نظر اخلاقی شهر باز پذیرای تفاوتها و ارتقادهنده برابری است. بهزعم او شهر نباید بازتابِ نظامهای بسته و غرایز انحصارطلبانه کمپانیهایی مانند اپل باشد.
ازنظر سنت، دادن قدرت بیشتر به برنامهریزان شهری نیز پاسخی به چالشهای پیشگفته نیست. دادن قدرت بیشتر به شهروندان چگونه؟ پاسخ سنت هم آری و هم نه است. به عبارتی دادن قدرت به شهروندان در سطوح محلی موثر است؛ اما در سطح یک شهر اجرای پروژههایی مانند نظامهای حملونقل شهری و فاضلاب بدون مداخله دولتی امکانپذیر نیست.