سهیلا عابدینی
در ادبیات کلاسیک، بسیاری از نویسندگان و مورخان و دبیران و شاعران با استفاده از تواناییهای زبان فارسی برای بازگویی دقیق حالات و احوالات پادشاهان و وزیران و درباریان و بازرگانان و پیشهها و حرفههای متعدد و عامه مردم کوی و برزن، واژگان و عباراتی را که دشنام و ناسزا به حساب میآمدند، به کرات به کار بردهاند. مراجعه به متون کهن حد و اندازه نامشخص این موضوع را مشخص میکند. بسیار شنیدهایم که زبان فارسی زبانی شاعرانه است. استفاده ماهرانه و هنرمندانه از الفاظ رکیک و فحاشی در متون نظم و نثر این ظرافت را نشان میدهد. با یک نگاه اجمالی چنین دستهبندی را میتوان ارائه کرد که برخی از دشنامها و ناسزاها مباحث ایدئولوژیک بوده است. نمونهای از این مورد که منجر به قتل و کشته شدن افراد هم میشد، در کتاب تاریخ بیهقی، داستان ذکر بر دار کردن حسنک وزیر، دیده میشود. «بوسهل را طاقت برسید، گفت: خداوند را کِرا کند که با چنین سگ قرمطی که بر دار خواهند کرد، به فرمان امیرالمومنین چنین گفتن؟ خواجه به خشم در بوسهل نگریست. حسنک گفت: سگ ندانم که بوده است! خاندان من و آنچه مرا بوده است از آلت و حشمت و نعمت جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. اگر امروز اجل رسیده است، کس بازنتواند داشت که بر دار کشند یا جز دار، که بزرگتر از حسین علی نِیَم. این خواجه که مرا این میگوید، مرا شعر گفته است و بر درِ سرای من ایستاده است. اما حدیث قرمطی به از این باید، که او را بازداشتند بدین تهمت نه مرا، و این معروف است. من چنین چیزها ندانم.» دسته بعدی دشنامهای شخصی است؛ در مواردی به خودِ فرد خطاب میکردند و در مواردی هم اطرافیان و اعضای نزدیک خانواده فرد را مورد عنایت چنین الفاظ رکیک و نسبتهای ناروا و نامعمول قرار میدادند. قاعدتا نمیشود مثال قابلچاپی از این موارد آورد، ولی میشود به آثار مولانا، شمس تبریزی و سعدی اشاره ویژهای کرد. هرچند در آثار دیگر شاعران و نویسندگان نیز یافت میشود. بخش دیگری از دشنامها برای رساندن منظور و مفهوم تعلیمی و آموزهها بوده که شاعر و نویسنده اکثرا با آوردن تمثیلی این خطابهها را شروع میکند. ناصر خسرو در وصف آدمهای احمق میگوید: «تا مَرد، خر و کور و کر نباشد/ از کار فلک بیخبر نباشد». یا مولانا میگوید: «احمقانه از سنان رحمت مجو». از این موارد در متون کهن بسیار یافت میشود. دسته دیگری از دشنامها ابعاد و منظور سیاسی و اجتماعی داشتند که در آثار سعدی و خاقانی به چشم میخورد. با مروری بر تاریخ ادبیات شاید به این سخن باید بیشتر اندیشید که دشنام و ناسزاگویی را از نشانههای تمدن میدانند. بر طبق این اندیشه در ابتدا انسانها در هنگام اختلاف با همدیگر، همدیگر را میکشتند. در مرحله بعد هر کسی و هر قومی به جای کشتن همدیگر به همدیگر دشنام میدادند و برای هم میفرستادند. دبیرانی که در دربارها به کار مشغول بودند، برای رقیبان و دشمنان پادشاه اشعاری با همین منظور میسرودند. و البته بعدتر این شاعران و نویسندگان در میان اجتماع به صورت فردی و به منظورهای مختلف از این الفاظ و ناسزاگویی استفاده کردند. در نسخ بهجامانده از اولین مکتوبات کشفشده میزان استفاده از الفاظ رکیک و فحاشی چندان زیاد نیست. حتی در آثاری همچون شاهنامه در هنگام جنگ و لشکرکشی و مصاف رویارویی با دشنامگوی آنچنانی مواجه نیستیم و به نسبت حجم کلی کار این میزان چندان چشمگیر نیست. در آثار دیگر و در قرون بعدتر الفاظ رکیک بیشتر استفاده میشود. در انتها باید اذعان کرد که در این مقوله، بررسی دشنام و ناسزا در آثار ادب کهن، حساب عبید زاکانی کاملا جداست. به این دلیل که زبان کار او طنز بوده و آن نوع طنز اجتماعی که او به منظور انتقاد از حکام زمانه و مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خودش انتخاب میکند، چارهای جز استفاده از آن الفاظ و آن واژگان را نداشته است.