محمدرضا سامانی، رزمنده سابق و معلم این روزها
نمیدونم چه جوری شروع کنم. یعنی همیشه شروع برام سخت بوده، ولی بعدش که روی ریل میافتم، باید از خودم حسابکشی کنم.
سرمایه یه معلم یه ذهن کمی تا قسمتی انباشته از معلومات نو و کهنه است. یه تجربه خیلی بهدردبخور نحوه ارتباط با کلاسه و یه زبون که ابزار ارتباط یا تنها رسانه اونه خصوصا اگه تاریخ مرتکب بشی.
الان تاریخ درس دادن کار سختی شده. از یه طرف شاهد یه جور باستانگرایی بیسواد و شلختهایم که مثل کنه چسبیده به ما. انگار کوروشبازی مد شده و شیکی به حساب میاد و تزریق سواد توی اون کار سختیه. از طرف دیگه وقتی گذارت به دوران معاصر یعنی همین دویست سال اخیر میافته، همش باید حواست باشه بچهها دچار افسردگی حاد تاریخی نشن و به بحران ما هیچی نیستیم، ببین چی بودیم چی شدیم، دچار نشن.
و به جاش نوعی آسیبشناسی تاریخی رو یاد بگیرن. من معمولا بخشهای مربوط به دوران دفاع هشت ساله رو توی کلاس سعی میکنم با حرارت و حساسیت ویژهای درس بدم. خب همه هم اعم از همکار و شاگرد میدونن یه نسیمی از اون دوران بهم خورده، برای همین به اینجاهای بحث که میرسیم، با دوتا سوال روبهرو میشم.
خیلی اوقات میپرسن با این اوضاع و احوال اگه پیش بیاد، بازم حاضری بری جنگ؟ حاضری از جون مایه بگذاری؟
منظور از اوضاع و احوال که میدونین چیه؟
آره دیگه، اقتصاد و رانت و آقازادگی و ریختوپاش و احیانا لفت و لیس، یا چه عرض کنم، سیاست و چپ و راست و افراطگرایی و وادادگی و میل قدرت به ثروت و ثروت به قدرت و از این دست چیزها.
یا گاهی میپرسن شما که نسل تکرارنشدنی هستین، فکر میکنین اگه باز شرایط پیش بیاد و کشور نیاز به یه دفاع جدی برای حفظ تمامیت و استقلال خودش پیدا کنه، امیدی به این نسل هست؟ با این علایق و تیپ و قیافه و فرهنگ مرجع رسانهایشون.
خدایی جواب دادن به این سوالها کار سختیه، خصوصا اولیش، خصوصا اگه تمایل و اصرار داشته باشی خیلی شعارزده جواب ندی.
البته میدونید که مقایسه دهه ۶۰ و ۹۰ یه جور قیاس معالفارقه؛ هم از حیث بنا هم مصالح، ولی بالاخره تهدید همیشه از هر نوعش هست.
من تقریبا بیشتر عمرم رو با آدمهای رده سنی ۱۶ تا ۱۹ سال گذروندم. اگه بگم خوب میشناسم اونها رو، اغراق نکردم.
باورم بهطور جدی اینه که اگه باز شرایط به سمت نیاز کشور به دفاع پیش بره و ضرورت دفاع و هیجانهای ناشی از اون پیش بیاد، باز هم همون شرایط تکرار میشه. یعنی من تصورم اینه که ذات این نسل تفاوتی با قبل نکرده، وقتی پای حیثیت و تمامیت و استقلال کشور در میون باشه. اما در مورد آسیبهای تهدیدکننده درونی نظام بهشدت معتقدم باید فکر اساسی کرد. تجربیات تاریخی راه رو به هر شوخیای میبنده. یعنی سنت تاریخی با کسی شوخی نمیکنه. باید عواملی رو که باعث کاهش مشروعیت نظام سیاسی میشه، آسیبشناسی کرد. خود من بهشدت به گفتمان انقلاب اسلامی مومنم و به آرمانهای اون باور دارم و از این بهاصطلاح پوزیسیون در برابر آن جریانات اپوزیسیون چپر چلاغ هپروتی دفاع میکنم.
اما اون اما و اماهای دیگر به جای خود باقی است. باز هم میگویم؛ سنن تاریخی با هیچ نظام سیاسی عقد اخوت نبسته و نظم و بایستگیهای خود رو داره. باید به هوش بود.
خیلی اوقات برای تجدید حیات معنوی خودم سری به بهشت زهرا میزنم، به گلزار شهدا، به پابوس رفقا، به یاد ایام شیرینی که در جوار اونها بودم. حلاوت اون روزها با تمام مجاهدتها و سختیهایی که داشت، هیچوقت از کامم خارج نمیشه و حاضرم دوباره برای تکرار اون به دوران جوونی برگردم، یعنی دوران طلایی زندگیم.
الان هم که رویشهای جدید جهاد در راه خدا رو میبینم، که در این دفاع پیشگیرانه امنیت رو برای مرزهای داخلی ایران به ارمغان آوردن، غبطه میخورم و از صمیم قلب دوست دارم به همراه اونها طعم شیرین لقاء رو بچشم.
مرگ در بستر بیماری و کهولت و حتی فکر کردن به اون برام بسیار ناگواره.
«تکاندهندهترین جمله فرهنگ بشری»
یکی از تکاندهندهترین جملههایی که در فرهنگ بشری گفته شده، جمله زیر از امیرالمومنین علی(ع) در یکی از دعاهای نهجالبلاغه است.
«اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرائمی.»
«خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد که از من میگیری.»
یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، شرفم، انسانیتم، عدالتم و… گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفالهای شده باشم که تو جانم را میگیری.
و این همان جمله معروف است که میگوید: ما آمدهایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم.
(نهج البلاغه خطبه ۲۱۵)
شماره ۷۱۷