بهاره مهرجوی، روانشناس
فراگیری این روابط و شکلگیری آن در سایر جوامع و سپس بومیسازی و ورود آن به کشور ما محصول شبکههای اجتماعی است. یکی دیگر از دلایل آن این است که افراد میخواهند به یکسری امکانات دست بیابند، امکاناتی که در شبکههای اجتماعی به رخ کشیده شد و از طرفی هم حوصله این را نداشتند که دستاورد تلاش خودشان را در زندگی کسب کنند و تصمیم گرفتند راحتترین راه را برای رسیدن به این امکانات و قرار گرفتن در چرخه رقابتی انتخاب کنند. به خاطر همین خانمها و آقایان مسنتری که دستشان به دهانشان میرسید، تبدیل به طعمهای شدند تا دختران و پسرانی که از نظر ظاهری خوشگلتر و خوشتیپتر بودند، از آنها برای رسیدن به امکانات استفاده کنند. اگر در قدیم ازدواجهایی بود که مرسوم بود و ما به آن میگفتیم رابطه، این الان یک تجارت و کسبوکار است. گاهی که یکی از دو طرف این قضیه برای کار درمان به ما مراجعه میکنند، ما به آنها میگوییم که این چیزی که الان در آن قرار دارید، یک تجارت است نه رابطه. درست است که همه روابط بر اساس منفعت است، اما در اینجا انگیزههای مالی مطرح است و ما اسم آن را رابطه نمیگذاریم. یکی از نشانههای رابطه طولانیمدت بودن آن است. مثلا ما به کسی که در تاکسی کنار او نشستهایم و با او چند دقیقهای همکلام شدهایم، لقب رابطه نمیدهیم. رابطه یعنی اینکه همسفری برای خود بخواهیم.
یکی از دلایلی که ممکن است فردی بخواهد با کسی که خیلی از خودش بزرگتر است، ارتباط داشته باشد، گیر افتادن در چرخه روابط گذشته است. مثلا یک فردی عقده پدر دارد و نیازش نسبت به پدر رفع نشده است، به خاطر همین به سراغ چنین روابطی میرود تا جای خالی پدرش را پر کند، یا برعکس آن کسی که عقده مادر دارد. اما در روابطی که الان رایج شده و نام شوگرددی و شوگرمامی روی آن گذاشته شده، کسی به خاطر سوار شدن بر موج عقدههای دوران کودکی و برای پر کردن کاستیهایی که پدر و مادرش برایش گذاشتند، سراغ اینگونه روابط نمیرود. او کاملا با هوشیاری چنین روابطی را انتخاب میکند.
اکثر کسانی که سراغ اینگونه روابط میروند، به دنبال یک رابطه قاعدهمند نیستند. کسی که در ازدواج قرار دارد و این رابطه را به عنوان رابطه دوم خود انتخاب میکند، بحث جدا دارد، اما اکثر افراد به چشم یک تجارت به این رابطه نگاه میکنند. مثلا یک دختر ۳۰ ساله پیش خودش میگوید من یک لیسانس دارم و ماهی دو میلیون درآمدم است و ماشین میخواهم و با درآمد خودم نمیتوانم ماشین بخرم، پس وارد این رابطه میشوم تا بتوانم با استفاده از امکانات این فرد یک ماشین برای خودم بخرم. این متفاوت از این است که من متاهل باشم و سراغ این روابط بروم. در این صورت بحث هنجارهای اخلاقی پیش میآید که حتی در جوامع غربی هم مطرح است. اما بحث الان من افرادی هستند که این رابطه تبدیل به شغلشان شده است و به دلیل آسان بودن اینگونه روابط، آنها تمایلی به برقراری رابطه بلندمدت و قاعدهمند ندارند. مگر اینکه آن رابطه طولانیمدت برایشان سود و منفعت بیشتری داشته باشد. البته این نگاهی بیزینسی بین هر دو طرف رابطه است و طرف مسنتر هم به خاطر استفاده از زیبایی و جوانی فرد جوانتر و به رخ کشیدن زیبایی و جوانی شریک جوانتر در مقابل آشنایان و دوستان، وارد این رابطه میشود، با اینکه خودش میداند به خاطر پولش است که طرف مقابلش در این رابطه مانده.
راه درمان این پدیده خیلی طولانی است، به خاطر اینکه در یک جامعه همه اجزا به هم متصل هستند، و اینطور نیست که این موضوع فقط و فقط مربوط به اقتصاد باشد. اگر این داستان همهگیر و جهانی شده است، چطور ژاپن و تاجیکستان بنیههای فرهنگی خود را حفظ کردهاند و سوار این موج نشدهاند؟ با اینکه ژاپن کشور متجددی است، اما این مسائل در آن دیده نمیشود. بگذارید برای فهم بهتر یک مثال بزنم. تصور کنید من به مدرسه بروم و خانواده و مدرسه هیچکدام درباره تغذیه سالم به من آموزشی ندهند. طبیعی است که من به سراغ فستفود و تغذیه ناسالم کشیده شوم. اگر در خانهتان همیشه فستفود بخورید، شما در آینده هم همان رویه را ادامه میدهید و فستفود میخورید. روابط ناسالم هم دقیقا همینطور شکل میگیرند. از طرفی هم در جامعهای که اقتصاد آن بیمار است، وقتی من پول دارم، میگویم کدام دختر و پسر باید چه کار کند، چون من پول دارم و او پول ندارد. در چنین شرایطی خیلی طبیعی است که فردی که از نظر اقتصادی ضعیف است، دنبال کاتالیزور بگردد. در اقتصاد بیمار کسی نمیتواند به خواستههایش برسد، پس طبیعی است که دنبال چنین روابطی برود. دلیل اصلی شکلگیری این پدیده، اقتصاد بیمار و نداشتن بنیههای فرهنگی قوی است.