گفتوگو با بزرگمهر حسینپور، کاریکاتوریستی در حرمسرای ناصرالدین شاه
یک عصر پاییزی، حوالی بلوار کشاورز. قصد کردیم با چند تن از دوستان باذوق و گرافیست به دیدن نمایشگاه یک چلچراغی قدیمی برویم؛ نمایشگاهی با عنوان «یک کاریکاتوریست در حرمسرای ناصرالدین شاه» اثر بزرگمهر حسینپور.
نمایشگاه در طبقه سوم گالری برگزار میشود و دوستی که قبلا هم به این گالری آمده، میگوید که معمولا در روز افتتاحیه که جمعیت کمی زیاد است، آسانسور ساختمان به شکلی خودجوش کار نمیکند و باید از پلهها بالا برویم. البته امروز افتتاحیه نیست، ولی تراکم جمعیت چیز دیگری میگوید. سرعت حرکتمان در راهپلهها بیشتر شبیه ترافیک جاده چالوس است. نهایتا به گالری میرسیم.
مخاطبان این گالری کمی با مخاطبان گالریهایی که تا کنون دیدهایم، فرق میکنند. از هر گروه سنی و طبقه اجتماعی نمایندههایی به چشم میخورند. چند نفر از تابلوها عکس میگیرند و چند نفر دیگر از خودشان در مقابل تابلوها. یکی دیگر تلفن همراهش را در مقابلش گرفته و گزارش لحظه به لحظه از مشاهداتش را به صورت زنده با دوستانش به اشتراک گذاشته. اما تمرکز جمعیت در گوشهای از نمایشگاه است. وقتی نزدیکتر میشویم، متوجه میشویم که خود بزرگمهر حسینپور در مرکز جمعیت قرار دارد و علاقهمندانش یکی یکی با او عکس میگیرند. تصمیم میگیریم تا خلوت شدن سر بزرگمهر، به سراغ تابلوها برویم و ببینیم اینبار طرحهایش چه تفاوتی با نمایشگاه قبلی دارد و او چه چیزی را دستمایه آثار جدیدش قرار داده. در میانه تابلو گردی در گالری بالاخره بزرگمهر حسینپور را در گوشهای گیر میاندازیم و در فرصت دستداده کمی با او درباره نمایشگاه تازهاش گفتوگو میکنیم.
چه انگیزهای باعث شد به سراغ این سوژه بروید و به صورت ادامهدار روی آن متمرکز باشید؟
سالها پیش چند عکس از زنان حرمسرای ناصرالدین شاه را به طور اتفاقی در جایی دیدم. عکسها را خود ناصرالدین شاه از زنان خودش در خصوصیترین قسمت قصر و زندگی شخصیاش انداخته بود. یعنی عکسهایی که قرار نیست روزی نمایش بدهد و کسی آنها را ببیند. پس تصاویر خیلی غریزی و خالص انداخته شده بودند. برای قضاوت و نقد تنظیم نشده بودند و همین یک حس فوقالعادهای به آنها داده بود. ضمن اینکه کمی که به آنها نگاه میکردی، متوجه غمی میشدی که پشت چهره بهظاهر بامزه و تپل این زنها نهفته بود. این پارادوکس بامزگی و غم… و این حس اورژینال و بیپروای عکسها که در واقع ناصرالدین شاه پشتش بود، برای من کمکم عاملی شد که به سمت این موضوع بیایم.
چیزی که در تابلوهای شما جلب توجه میکند، این است که گویی مخاطب فریمهایی مهم از یک فیلم کمیک یا انیمیشن را مشاهده میکند. بهخصوص که نوشتههایی هم روی تابلوها وجود دارد و سیاه و سفید بودن طراحیها هم تداعیگر سینمای صامت است. آیا در طراحی اولیه این رویکرد مورد نظر شما بوده و بین تابلوها خط ربط داستانی وجود دارد؟
من در آثارم ذاتا به قصه بسیار علاقه دارم. گاهی این قصهها را کامل تعریف میکنم و گاهی تلنگری به ذهن رویاپرداز و قصهگوی مخاطب میزنم تا خودش این سرنخ را بگیرد و تا ته روایتی که خودش دوست دارد، برود. در این مجموعه من در هر تابلو قصهای از داستان زن و زنانی که پادشاه همسرشان است، روایت کردم. اینها بههرحال نخ تسبیحی دارند و درست است که هر کدام قصه خودشان را میگویند… اما لوکیشنشان قصر است و سرور و شوهرشان پادشاه!
بزرگمهر حسینپور از نقاشی شروع کرد و به کاریکاتور رسید و حسابی در آن جلو رفت و صاحب سبک شد، آیا با دیدن آثار اخیر شما میتوانیم بگوییم طراحیهای بزرگمهر حسینپور دوباره به سمت نقاشی در حرکت است؟
من این تاب خوردن بین نقاشی و کاریکاتور و کارتون را سالهاست که انجام میدهم و خیلی وقتها اصلا دیگر بینشان تمایزی قائل نیستم. اصلا هم نامگذاری نمیکنم که کدام کاریکاتور است و کدام نقاشی. یعنی وقتی شروع به کار میکنم، یا مجموعهای را در ذهنم پرورش میدهم، خود موضوع کمکم چگونگی بودنش را روی بوم پیدا میکند. راستش این نامگذاریها برای اول کار است… بعد سالها کار دیگر به این تفاوتها فکر نمیکنم خیلی.
ما در برخی از تابلوهای شما میبینیم که اثر روی چند بوم کشیده شده و حتی چیدمان آنها هم بر روی دیوار متفاوت است. مثلا شما یک تابلو را در محل تقاطع دیوار نصب کردهاید. اینکه برخی از آثار شما در یک قاب یا بوم نیستند، تا چه حد به خاطر محدودیت فضای بوم و تا چه حد مبتنی بر فرم طرحهای شماست؟
اینها همه فکر شدهاند و به دلایل مفهومی و ترکیببندی چند قطعه یا در شکل متفاوتی نصب شدهاند. مثال آن تابلوی دو تکه که نبش دیوار قرار داده شده است هم همین است. به دلایلی که خود بیننده باید کشفش کند، به این شکل کشیده شده و روی دیوار نصب شده است.
خودتان فکر میکنید زنان در آثار شما محوریت دارند یا حاکم حرمسرا؟
این سوژه ناصرالدین شاه و زنان حرمسرایش یک قالب است. یک بستری است که به من مدام ایده داده تا به بهانه آن و به واسطه آن سوژههایی خلق کنم که مفهوم بزرگتری را در بر میگیرد. حاکم زنباره و زنان محکوم به همسر او بودن یک نماد است… اجازه بدهید زیاد رمزگشایی نکنم و این بخش را گردن مخاطب بگذارم که یا از پسش برمیآید یا نه. البته مخاطبان من اغلب از ذهنهای باهوش و متفکر جامعه هستند. این موجب خشنودی من است.
شما فکر میکنید زنان امروز ایران تا چه میزان توانستهاند خود را از وضعیت وابستهای که شما در تابلوهایتان به تصویر کشیدهاید، برهانند؟
زنان و دختران ایرانی از مهمترین و پیشروترین عاملان پیشرفت مردم ایران به حساب میآیند. در این ۹ سال گذشته «ایران» تازه فهمید که دخترانش بسیار پیشروتر… جسورتر و ساختارشکنتر از پسرانش هستند. یعنی دختر ایرانی امروز خودش را به خانواده… اجتماع و جهان طوری تعریف کرده است که از تعاریف قبل از آن کاملا جدا شده است. این نشان میدهد که دیگر نمیشود زن ایرانی را اینچنین که در نقاشیها میبینیم، بردهوار اسیر کرد.
شما در خارج از ایران هم نمایشگاهی از همین آثار داشتهاید. آیا برای مخاطب غیرایرانی فضای اندرونی حاکمان ما قابل فهم و درک است و با آن ارتباط میگیرند؟
بله. بسیار مورد توجه مردم خارج از کشور قرار گرفت. به این دلیل که درست است که زبان ما و فرهنگ ما فرق میکند، اما نمادهای ذهنی ما با هم مشترکاند. حقیقت برای همه انسانها یکی است. همه از مهربانی خوشحال میشوند و همه از ظلم ناراحت. این کارهای من نیز پایهشان نمادهایی است که بر دل انسانها در هر فرهنگ و آیینی تاثیر میگذارد.