چاپ دوم مجموعه داستان «روباه شنی»، برنده جایزه کتاب سال و جایزه ادبی جلال آلاحمد، سال ۹۵، نشر چشمه
مصطفی بیان
آموزگاران داستان در کلاسهای داستاننویسی میگویند: «داستانهای خوب اغلب در نقطه بحران شکل میگیرند.» یعنی ورود یک عامل شگفت یا یک اتفاق در زندگی انسان، باعث میشود شکل زندگی و آدمهای آن تحت تاثیر قرار بگیرد و یک «داستان» متولد شود. آن موقع است که میتوان گفت یک «داستان» خلق شده است. برخلاف داستانهای امروز که اشباع شده از نوشتن زندگی روزمره بدون یک گره داستانی! که این نوع داستانها، تقلیدی است از داستانهای جوامع صنعتی.
نگاهِ نویسنده به محیط اطرافش با بقیه مردم متفاوت است. یک نویسنده به محض اینکه با یک نقطه بحران یا اتفاقی مواجه میشود، آن را روی کاغذ مینویسد. درواقع با نوشتن، آن را مثلا برای کاغذ تعریف میکند و به شکل داستان مینویسد.
در اینجا باید گفت معمولا داستان، واقعیتها به اضافه تخیلات نویسنده است که با آب و تاب و با جذابیت بیشتری بیان میشود.
مجموعه داستان «روباه شنی»، شامل ۹ داستان کوتاه است که نویسنده، علاوه بر آنچه تجربه کرده یا شنیده است، به کمک تخیلش مطالبی را نیز برای جذاب کردن به داستانها میافزاید.
یکی از نکات بارز این مجموعه داستان در قیاس با داستانهای کوتاه ایرانی که این روزها بیشترشان حول و حوش زندگی روزمره و آپارتمانی است، این است که نویسنده سعی کرده قدمی فراتر از زندگی روزمره بگذارد و نگاهی به لایههای پنهانی زندگی روزمره همراه با مضمون داستانی بیندازد. گاه با رگههای طنز در دو داستان «پرنده باز» و «آهنگ پلنگ صورتی را سوت بزن»، یا با زبان تاملبرانگیز در دو داستان «روز متفاوت» و «هشت شب، میدان آرژانتین».
در بیشتر داستانهای کتاب، یک عامل هست که وارد جریان روزمره زندگی آدمهای داستان میشود و باعث خلق یک داستان جدید میگردد. گاهی این عامل یک شیء است، مثل گلدان سنگین در داستان «گلدان آبی، میخکهای سفید»، یا پلاک شهادت همسری غایب در داستان «غار را روشن کن»، یا کودک درون در داستان «زمین بازی» و گاهی این عامل حیوان است مثل سگها، کاسکو و روباه در داستانهای «روز متفاوت»، «پرنده باز» و «روباه شنی».
نویسنده علاوه بر واقعیتی که در زندگی با آن مواجه میشود، از تخیل خودش نیز استفاده میکند. نویسنده با استفاده از گرههای داستانیاش، آنها را ماهرانه و به زیبایی در ذهن خود آنقدر شاخ و برگ داده که امروز به یک «داستان خوب» مبدل شده است. نویسنده طوری مهرههای شطرنجش را در کنار هم چیده که برای خواننده محسوس و قابل باور میشود. به عبارتی، نویسنده در این مجموعه داستان، تخیلات فعال ذهن خودش را واقعبینانه و بدون اغراقهای رایج در داستان، پرداخته است. چراکه خواننده با خوانش داستانهای این کتاب برای هیچ لحظهای تصور نمیکند که آن بخش از داستان از واقعیت به دور است، یا یک زندگی ساده روزمره تقلیدی از کشورهای صنعتی را میخواند.
یکی از نکات قوت این کتاب این است که خواننده با داستانهای این کتاب ارتباط برقرار میکند، زیرا رویدادها و مضمونهای داستان برای خواننده باورپذیر و طبیعی نشان داده شده است.
مورد پایانی اینکه خواننده با خوانش این کتاب با آن برخورد میکند؛ درگیریهایی است که بین شخصیتها و رفتارها و خواستهها و افکار آنها روی میدهد. نمونه بارز آن را میتوان در داستان «روباه شنی» یافت. در این داستان، شخصیت اصلی داستان با نثری شاعرانه با چشماندازی وسیع از کوه، دشت و آدمها با حالوهوایی سرگردان در حال درگیری و کشمکش است.
«رفیقم روباهه. راننده با دهان باز برگشت رو به او؛ همه جور آدم دیده بودم، اما تو یکی دیگه نوبری! بگو ببینم شغلت چیه؟ کامیون دارم. خاور. مرغ جابهجا میکنم. راننده زد زیر قاه قاه خنده. ماشین کمی قیقاج رفت، اما زود کنترلش کرد. تو دیگه کی هستی بابا! آخه آدمی که مرغ مردم دستش امانته، با روباه رفاقت میکنه؟!» (متن داستان «روباه شنی»)
نویسنده با نگارش داستانهایش از لایههای متفاوت و پنهان شخصیتهای آدمهایش میگوید (مثل داستان «روباه شنی»). از تضادها و تناقضهای درونی آدمهای داستانش مینویسد که گاه موجب خنده و گاه وحشت خواننده میشود و اینگونه باعث تامل خواننده میشود.
شماره ۷۰۶