از فرندز تا در پناه تو
مریم معروفی
اوایل دهه ۷۰ است و دوران قحطی سرگرمی. تلویزیون شروع به پخش سریالی میکند که حتی اسمش هم تابوشکن است؛ «در پناه تو». برای اولین بار در تلویزیون ایران سریالی میبینیم که نه درباره مواد مخدر است، نه پلیسی و سیاسی و نه حتی صددرصد خانوادگی. چند تا جوان خوشتیپ و جذاب دانشجو در دانشکده هنر دانشگاه تهران دور هم جمع شدهاند و داستانی عاشقانه را به تصویر میکشند که تماشایش از تلویزیون ایران برای جوانهای آن دوره مثل خواب و رویاست. همزمان با روزهایی که جوانهای این ور آبی داستان دوستی و مثلث عشقی مریم و محمد و رامین را تماشا میکنند، آن ور آبیها با محصول تصویریای مواجه هستند که قرار است دنیای سیتکامهای آمریکایی را تکان بدهد؛ سریال «فرندز».
از سنترال پرک تا دانشکده هنر
اگر جوانهای سریال «فرندز» کافه سنترال پرک را دارند که روی کاناپههای گرم و نرمش لم بدهند و توی فنجانهای بزرگ به سبک آمریکایی قهوه بنوشند و درباره روابط عاشقانه و کار و زندگیشان گپ بزنند، جوانهای «در پناه تو» هم وسط دالانها و راهروهای خاطرهانگیز دانشکده هنر با هم معاشرت میکنند و چای میخورند. شاید اگر در دهه ۷۰ هم کافهنشینی به اندازه امروز در ایران باب بود، حسن جوهرچی و رامین پرچمی و پارسا پیروزفر را به جای محوطه دانشکده، در یکی از کافههای دانشجوپسند خیابان انقلاب میدیدیم که شبیه شخصیتهای سریال «فرندز» با هم اختلاط میکنند؛ البته قطعا با روابطی چهارچوببندیشدهتر و سنگین و رنگینتر.
نیمه گمشده من…
طرفداران «فرندز» میدانند که عنصر محوری و اصلیترین دغدغه شخصیتهای این سریال، نه کار و مسائل اجتماعی و فرهنگی و…، بلکه پیدا کردن نیمه گمشده است. در سریال «فرندز» پای روابط عاطفی که به میان میآید، هر مسئله دیگری کمرنگ میشود و اهمیت خودش را از دست میدهد. پیدا کردن نیمه گمشده شاید مهمترین وجه مشترک فرندزهای ایرانی و آمریکایی باشد. روابط نسبتا پیچیده عاطفی و مثلثهای عشقی هم در نمونه ایرانی و هم در نمونه خارجی، خط اصلی داستان و محور پیشبرنده ماجراست. ماجرای علاقه راس و جویی به ریچل و عشقی که به خاطر رفاقت فراموش میشود، بیشباهت به داستان محمد منصوری و مریم افشار نیست. هرچند در نمونه وطنی بر اساس الگوهای فرهنگی، نقش والدین و خانوادهها پررنگ میشود و به انتخابهای عاشقانه شخصیتها و سرنوشتشان جهت میدهد. ولی در «فرندز» نقش خانواده و والدین نهتنها تقدیس نمیشود، بلکه دائما مورد انتقاد و حتی تمسخر قرار میگیرد.
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
رفاقت همانقدر که در سریال «فرندز» اهمیت دارد، در سریال «در پناه تو» هم اهمیت پیدا میکند؛ در یکی به سبک آمریکایی و به زبان اغراقآمیز و طنازانه و در دیگری به سبک وطنی با چاشنی مرام و معرفتی که تا مرز حماقت پیش میرود. رابطه میان شخصیتهای چندلر و جویی در «فرندز»، بیشباهت به رابطه میان محمد و رامین نیست. جویی به چندلر وابستگی مالی دارد و اغلب در این رابطه سوءاستفاده و زیادهروی میکند، اما شخصیتپردازی و لحن طنز داستان باعث میشود زهر ماجرا گرفته شود. شخصیت رامین هم مدام از محمد سوءاستفاده میکند؛ از پیدا کردن کار و قرض گرفتن اتومبیل و… گرفته تا قرار دادن رفیق شفیقش در موقعیتی که مجبور شود از دختر مورد علاقهاش برای دوست نزدیکش خواستگاری کند. رفاقت به سبک آن ور آبی، پایان شاد یا «هپی اند» دارد و رفاقت وطنی زندگی چند نفر را به نابودی میکشاند؛ هر چند اینجا هم درنهایت زندگی برای شخصیتهای مثبت داستان شیرین میشود.
میان ماه من تا ماه گردون
هم «فرندز» و هم «در پناه تو» بر طراحی لباس و چهره کاراکترها تاکید بسیاری دارند. در فصل اول «فرندز» مردان را با موهای بلند و شلوار جینهای گشاد و کتانیهای سفیدرنگ میبینیم که مد آن روزهای آمریکاست. نمونه این تیپ در دهه ۷۰ در خیابانهای تهران هم زیاد دیده میشد؛ بهویژه در میان دانشجوهای هنر که قهرمانهای «در پناه تو» آنها را نمایندگی میکنند. ولی محمد منصوری، شخصیت اصلی سریال، یک جوان کت و شلواری است که تیپ و قیافهاش با استانداردهای تبلیغاتی صداوسیما از شخصیتهای مثبت و سربهراه، همخوانی دارد. بااینحال خطایی میکند که به قیمت شکست زندگی زناشویی دختر مورد علاقهاش تمام میشود. تیپ قهرمان زن سریال هم با چهره معصوم و مدل متفاوت چادر سر کردنش تا مدتها به الگوی دخترهای جوان و دانشجو تبدیل میشود و به نوعی بر مد روز تاثیر میگذارد. بااینحال طراحی لباس و چهره کاراکترهایی که پارسا پیروزفر و رامین پرچمی نقش آنها را بازی میکنند، با تیپ غالب روز همخوانی بیشتری دارد و به شخصیتهای جوانان سریالهای مشابه خارجی و مهمتر از همه سریال «فرندز»، شبیهتر است.
مردان مریخی، زنان ونوسی
قهرمان سریال «در پناه تو»، زنی خوشسیما، تحصیلکرده و اجتماعی است که آمده تا تصویری متفاوت از دختر جوان ایرانی در تلویزیون نشان بدهد. دختری که به اندازه زنهای سریال «فرندز»- یا حتی بیشتر از آنها- در تحصیل و کار و زندگی اجتماعی موفق است. افسار زندگی عاطفیاش را در دست گرفته و خودش برای انتخاب شریک زندگیاش تصمیم میگیرد؛ هرچند تصمیم نادرستی باشد که زندگیاش را به باد بدهد، ولی میداند که اشتباه کردن خاصیت جوانی است و فرصت برای جبران باقی است. زنهای سریال «فرندز» هم روابط عاطفی ناخوشایندی را تجربه میکنند و بعضا در موقعیتهایی قرار میگیرند که برایشان آزاردهنده است. تصویری که از خانواده رامین و بلایی که سر مریم میآورند، ترسیم شده، شاید به اندازه صحنههای طنز سریال «فرندز» خندهدار، اغراقآمیز و غیرواقعی به نظر برسد، اما قهرمان زن ماجرا را در موقعیتی قرار میدهد که بیشباهت با بعضی از موقعیتهایی نیست که زنهای سریال «فرندز» در روابط عاطفیشان به آن تن میدهند. ظاهرا در دنیای محصولات تصویری دهه ۷۰ ایران و دهه ۹۰ آمریکا، مردان چه ایرانی و چه فرنگی، مریخی هستند و زنان فارغ از محل زندگیشان، ونوسی.
باورم نمیشه همچین مقایسه عجیب و بی ربطی رو خونده باشم ! فرندز اوج شخصیت پردازی حرفه ای و بدون تاریخ مصرف با سریال عاشقانه هرچند نوستالژیک ولی به شدت ضعیف و محدود که هیچ شباهتی غیر از زمان پخش ندارن