گفتوگو با سپیده عبدی، کارگردان نمایش «یک روایت از زندگی رها، دختر خانم عضدی ۴+»
هر روزه رویدادهای دراماتیک زیادی در اطراف ما رخ میدهند که اگر یک ذهن آماده و پویا همراهمان باشد، در دل این رویدادها بستر مناسبی برای خلق اثری تاثیرگذار پیدا خواهیم کرد. یکی از این آثار هنری خلقشده نمایش «یک روایت از زندگی رها، دختر خانم عضدی ۴+» است که تحت تاثیر آشنایی و کار کردن در کنار زنان آسیبدیده جامعه شکل گرفته. داستان دختری به نام رها است که در سن ۱۵ سالگی تحت تاثیر یک شوک بزرگ، خاطرات یک زمستان در زندگیاش را از دست میدهد. او در پی یافتن هویت خویش پنج سال با نقاشیدرمانی سعی در بازسازی یا بهخاطر آوردن آن زمستان دارد. طی این فرایند ما با چهار روایت و شخصیت متفاوت از آنچه او امروز میتوانست باشد، روبهرو میشویم، اما درنهایت او پاسخی متفاوت برای کشف هویتش مییابد. آنچه خواهید خواند، گفتوگوی کوتاهی است با سپیده عیدی، کارگردان جوان تئاتر که تلاش کرده نسبت به آنچه در اطرافش گذشته، بیتفاوت نباشد. این نمایش تا ۲۵ بهمن در تماشاخانه فانوس روی صحنه است.
شما به جز کارگردانی، نویسنده این نمایش هم هستید. ایده اولیه نمایشنامه از کجا شکل گرفت؟
مونولوگ و مونودرام و همچنین تئاتر روایی که در آثار نمایشنامهنویسان معاصر ایرانی کمتر یافت میشود، از علایق شخصی من در زمینه نویسندگی است، چون فکر میکنم در فرهنگ ما ایرانیها روایت کردن بسیار دیده میشود و ریشههای روایی قوی در فرهنگ ما یافت میشود. من مدتی بود که در محلی کار میکردم که زنان آسیبدیده جامعه در هر قشر سنی در آنجا در حال بهبود برای بازگشت به جامعه بودند و در زمان تمرینات تئاتر، داستانهایشان را برایم میگفتند. بهشدت درگیر انتخابهای سرگذشتشان بودم و همچنین دلیلهایی که باعث شروع آسیب بود که اول از همه خانواده بود. بعد از مدتی داستانی نوشتم در مورد رها دختر جوانی که از یک زمستان در نوجوانیاش داستانی روایت میکند که در پایان داستان هم شاهد مرگ مادرش است. بعد از نگارش داستان ذهنم درگیر این شد که چه میشد اگر انتخابهای شخصیت داستان در مسیر داستان تغییر میکرد و جوابم این بود که نهتنها پایان داستان تغییر میکرد، بلکه شخصیت هم تغییر میکرد. درواقع بدون شک هویت ما از گذشته ما نشئت گرفته است. شروع کردم داستان رها را به سه شکل دیگر نوشتن، که نتیجه آن چهار رهای متفاوت با گذشته و آینده متفاوت شد که در نقاط اصلی با هم اشتراکاتی داشتند. بعد به این فکر کردم که اگر شخصیت پنجم زمستانی را بهخاطر نیاورد، چه میشود. رهای بدون خاطره آن زمستان کیست؟ جوابم به خودم این بود که رهایی میشود که به دنبال به یاد آوردن آن زمستان است، دختر جوانی که به دنبال یافتن هویت خویش است.
نمایش شما رگههای روانشناسی دارد، آیا این رگهها با کمک و هدایت یک روانپزشک بوده است؟
بله، من دوستانی داشتم که در زمینه روایتشناسی و روایت درمانی تخصص داشتند و برای پرداخت شخصیتها و نگارش نمایشنامه از راهنماییهای آنها استفاده کردم.
به نظر شما وجود این نوع از تئاتر در حال حاضر ضرورت دارد؟ آیا اصلا تاثیری در مخاطب دارد؟
به نظر من که مسلما بیتاثیر نخواهد بود، به این علت که تئاتر به خودی خود ماهیتش تاثیر بر مخاطب است که در هر گونهای اگر درست کار شود، موثر است و تئاترهای اجتماعی که دیگر جایگاه خود را دارد. من معتقدم حتی اگر یک نفر بین تماشاچیهای کل اجراها باشد که دیدن این تئاتر بر زندگیاش تاثیر مثبت بگذارد، گروه تئاتر ما رسالتش را انجام داده است.
شما عنوان میکنید که انتخابهای مختلف نتیجههای مختلفی در پی دارد، آیا فکر نمیکنید با این دیدگاه شخصیت را قضاوت میکنید؟
بههیچوجه، تلاشی برای قضاوت کردن شخصیت رها نداشتم و به نظرم سبک نمایش به سمتی میرود که در کل ماهیت قضاوت کلا زیر سوال میرود. یکی از اهداف نگارش این نمایشنامه همین بوده که یک روایت را چهار شکل ببینیم تا به خودمان بگوییم هرگز آدمها را قضاوت نکنیم.
دکور شما با استفاده از لامپهای نئونی طراحی شده، در رابطه با دکورتان و ویژگی آن صحبت کنید؟
ایده طراحی کار از شبکه مغزی و نورونهای مربوط به سیستم عصبی حافظه گرفته شده است و دلیل انتخاب لامپهای نئون همان به یاد آوردن خاطرات است به صورت نمادین.
لباسهای بازیگران این نمایش با نقاشی و طرحهایی همراه است، علت استفاده از آنها به این شکل چیست؟
رهای اول ما درواقع اکنون یک هنرمند نقاش شده است که با نقاشیدرمانی سعی در به یاد آوردن آن زمستان فراموششده در زندگیاش دارد و هر کدام از چهار راوی دیگر عینیتیافته یکی از آثار نقاشی او هستند. برای همین پشت لباسهای هر کدام نقاشی کشیده شده است.
شماره ۶۹۷