گزارشی از وضعیت بیمارستانها بعد از موج تازه گرانی
پانیذ میلانی
پنجهزار تومان شاید برای خیلی از ما پول یک بسته آدامس، کیک یا کرایه تاکسیمان باشد. ممکن است اگر کسی پنجهزار تومان به ما بدهی داشته باشد، به نظرمان مسخره یا حتی بیادبانه باشد که بخواهیم به او یادآوری کنیم قرضش را بدهد. اما در یکی از نقاط جنوبی شهر تهران، بیمارستانی وجود دارد که کارمند بخش اتاق عملش میگوید بارها پنجهزار تومان هزینه دارو بیماران را از جیب خودش پرداخت کرده، چون خیلی از بیمارانی که به آن بیمارستان میآیند، پنجهزار تومان ندارند تا هزینه داروهایشان را بپردازند. شما فکر میکنید چند وضعیت مشابه این مورد در بیمارستانهای کشور وجود دارند؟
نوشدارو پس از مرگ سهراب
خبر کم شدن ۳۰ درصدی مراجعات به بیمارستانها جزو آن دسته اخباری است که اگر به بیمارستانهای خصوصی هم بروید، میتوانید صحت آن را با چشمانتان ببینید. این روزها حتی سالنهای بیمارستانهای خصوصی هم نسبت به سال گذشته مریضهای کمتری را میبینند. اما وضعیت در بعضی از بیمارستانهای دولتی خیلی بدتر از این است. کارمند قسمت اتاق عمل یکی از بیمارستانهای دولتی تهران میگوید: «بیماران وقتی به اینجا میآیند که وضع بیماریشان وخیم شده است. چون توان مالی ندارند که بتوانند به چکاپ بیایند، یا حتی وقتی دردهای مقطعی سراغشان میآید، به بیمارستان مراجعه کنند. آنقدر با خوددرمانی در خانه پیش میروند که بیماری پیشرفت میکند و با وضعیت وخیم به بیمارستان مراجعه می-کنند.»
باور این حرف شاید کمی سخت به نظر بیاید، اما وقتی از نزدیک وارد یک بیمارستان در مناطق جنوبی تهران بشوید، میبینید که وضعیت خیلی از بیماران همینطور است. مثلا مادر یکی از بیماران که برای شکستگی دست پسرش از فیروزکوه به یکی از بیمارستانهای حوالی خیابان بهارستان تهران آمده است، میگوید: «پارسال دست پسرم در رفت و دستش را در خانه جا انداختیم. اما بعد از چند ماه دوباره دستش شروع به درد گرفتن کرد. الان او را به بیمارستان آوردهام تا ببینم دوباره دستش چه شده است؟»
از او میپرسم این بیمارستان طرف قرارداد تامین اجتماعی است؟ آیا همه خدماتش رایگان است؟ چادر سادهاش را روی سرش مرتب میکند و لبخندی میزند و میگوید: «خداراشکر همه خدمات رایگان است و پولی از این بابت گرفته نمیشود. من قبلا هم به این بیمارستان آمدهام، دکترهایشان خوب هستند و کارشان خوب است. من راضی هستم.»
پشت پردهها چه خبر است؟
کارمند اتاق عمل یکی از بیمارستانهای دولتی شهر تهران میگوید اکثر کسانی که به این بیمارستان مراجعه میکنند، یا از شهرستانهایی میآیند که در آنجا بیمارستان مناسبی وجود ندارد، یا مهاجرانی از سیستان و بلوچستان، استانهای کردنشین، شهرستانهای دورافتاده و محروم و اتباع افغانستانی و پاکستانی هستند که در روستاهای اطراف قرچک و ورامین در خانههای کپری زندگی میکنند.
عاقله مردی با دو پای شکسته و عصا به دست به سمت قسمت پذیرش بیمارستانی میرود که برای بازدید به آنجا رفتهام. دخترش در سالن انتظار مینشیند و چادرش را به دور کمرش سفت میکند و نفس راحتی میکشد. جلو میروم و ازش درباره بیمارستان میپرسم و اینکه چرا به اینجا آمده؟ دستهای ظریف با ناخنهای بلندش را بالا میآورد و با ته لهجهای ترکی میگوید: «پدر من ۴۵ روز پیش پایش شکست. شنیدیم اینجا بیمارستان خوبی است، به خاطر همین به تهران آمدیم تا به این بیمارستان بیاییم.»
کارمند بخش اتاق عمل یک بیمارستان دولتی در بخشهای جنوبی تهران میگوید خیلیها فکر میکنند چون بیمارستان دولتی است، رسیدگی کمتر است، اما چون خدمات درمانی گرانتر شده، مردم دیر به دیر به بیمارستان مراجعه میکنند و به خاطر همین تعداد مراجعان اورژانسی بسیار بالاست. بعضیها هم فکر می-کنند دکترهای این بیمارستان اطلاعات و دانش کافی ندارند و احتمال خطا و اشتباه اینجا بالاتر است، اما خیلی از دکترهایی که اینجا کار میکنند، دکترهایی هستند که رسمی هستند و علیرغم تمام سختیها، خودشان با میل و علاقه شخصی برای کار به اینجا آمدهاند. اگر هم کسی برای طرح به اینجا فرستاده شود، جزو شاگردان ممتاز دانشگاه و دوره خود بوده که برای طرح او را به بیمارستان اطراف تهران فرستادهاند. خیلی از دکترهای این بیمارستان با هزینه شخصی، هزینه درمان بیماران را پرداخت میکنند، اما هیچکس این چیزها را باور نمیکند.
طول و عرض سالن انتظار بیمارستانی که برای بازدید به آنجا میروم، اندازه ۲۰ قدم است و صندلیهای فلزی چسبیده به هم سالن همگی پر هستند. از دور که نگاه میکنی، شلوغی را بهتر احساس میکنی. ظاهر مراجعان این بیمارستان دقیقا اندازه فاصله جغرافیایی اینجا با بیمارستانهای خصوصی بالای شهر تفاوت دارد. اینجا اکثر لباسهای ساده بورشده با رنگهای تیره به تن دارند. قسمت پشتی سالن یک رمپ وجود دارد که سالن انتظار را به اتاقی که با پرده آبیرنگ از سالن جدا شده، وصل میکند. بیماری با یک پای شکسته لیلیکنان از رمپ پایین میآید و پرستاری شتابان و مضطرب از کنار بیمار عبور میکند و پرده آبیرنگ را کنار میزند و وارد اتاق پشت پرده میشود.
غم با من زاده شده
مسئول اتاق عمل این بیمارستان میگوید ما موظف هستیم معتادان، زندانیان و… را پذیرش کنیم. چند ماه پیش یک معتاد جلوی در بیمارستان فوت کرد. رسانهها فکر میکردند ما او را پذیرش نکردیم، در صورتی که ما اصلا از وجود او باخبر نبودیم. من چند روز اولی که تازه برای کار به این بیمارستان آمده بودم، افسردگی گرفتم، آنقدر که مشکلات مختلف و گوناگونی در این بیمارستان میدیدم. گویا این یک روش اعتراض در زندانهاست. این مسئول اتاق عمل میگوید اکثر زندانیانی که به ما مراجعه میکنند، ایدز و هپاتیت دارند و از طریق سرنگ آلوده به خاطر اعتیاد به هرویین و شیشه بیمار شدهاند. البته بیمارستانهای شمال شهر هم زندانیان را پذیرش میکنند، اما زندانیانی که در بیمارستانهای شمال شهر پذیرش میشوند، اکثر به جرم اختلاس در زندان هستند و وضعیت مالی خوبی دارند، بهطوریکه اگر در بیمارستان باشند، از غذای بیمارستان نمیخورند و از بیرون از بیمارستان غذا سفارش میدهند.
او اضافه میکند که البته تعداد بیماران معتاد ما زیاد است و این معتادان آنقدر اوضاع وخیمی دارند که حتی داروی بیهوشی دیگر روی آنها جواب نمیدهد، چراکه مخدرهای قویتر به عصب آنها تزریق شده و عصب قوی شده و دیگر داروی بیهوشی روی آنها جواب نمیدهد.
بخش زایمان = بخش مرگ
یک بار زن معتاد و بارداری برای زایمان به بیمارستان آمده بود. تمام خونی که در بدن مادر باردار میچرخد، در بدن نوزادش نیز میچرخد، پس وقتی که مادر معتاد باشد، آن خون سمی در بدن نوزاد هم میچرخد و او را هم معتاد میکند و منبع مخدر نوزاد میشود. وقتی نوزاد به دنیا میآید، از منبع مخدرش جدا میشود و عین یک معتاد دچار تشنج میشود. این نوزاد هم دقیقا دچار همین مشکل شد. جراح آنقدر عصبانی شد که به مادر بچه گفت بیغیرت آن مردی است که تو را نگه داشته و بیغیرتتر تو هستی که این بچه را اینطور معتاد به دنیا آوردهای و باعث زجرش شدهای.
او میگوید یک بار هم خانمی برای زایمان بیدرد به بیمارستان مراجعه کرده بود. توضیح میدهد که زایمان بیدرد زایمانی است که دارویی به نخاع زائو تزریق میشود تا دهانه رحم باز شود و زایمان راحتتر صورت پذیرد. بعد از تزریق دارو، فشار بیمار کمی میافتد. او تعریف میکند یکی از مراجعانی که برای این نوع زایمان به بیمارستان آمده بود، آنقدر گرسنه بوده که بعد از تزریق دارو از حال رفته. سرپرستار شیفت هم هراسان دستور میدهد تا چیزی برای خوردن به او بدهند.
کارمند اتاق عمل این بیمارستان تعریف میکند روزهای اولی که به این بیمارستان آمده بود، دیدن بچههایی که بعد از زایمان در بیمارستان رها میکنند، یا سر راه میگذارند، برایش عجیب و دردناک بوده، اما الان برایش مثل یک اتفاق معمولی شده است. میگوید اتفاقی است که تقریبا هر دو ماه یک بار میافتد. تعریف میکند کارمند بخش خدماتی بیمارستان چند شب پیش از سطل زباله بیمارستان صدایی میشنود که به نظرش شبیه صدای بچه گربه میآید. وقتی نزدیکتر میشود، نوزادی را درون سطل زباله میبیند.
او میگوید مادرانی برای زایمان به اینجا میآیند که حتی کوچکترین مسائل مربوط به بدن خود را نمی-دانند. مثلا یک بار مادری ۲۶ ساله که از مهاجران سیستان و بلوچستانی است، برای زایمان هشتمین فرزند خود به بیمارستان آمده بود. فقر از سر و روی این خانم میبارید. وقتی ماما برای توجیه او شروع به صحبت کرد و از او پرسید وقتی امکاناتی نداری و فقیر هستی و نمیتوانی این تعداد بچه را درست تربیت کنی، چرا آنها را به دنیا میآوری؟ او جواب میدهد که اگر بچهدار نشوم، شوهرم من و بچههایم را رها میکند و میرود سر من هوو میآورد.
از مسئول اتاق عمل این بیمارستان که مشغول تعریف کردن این خاطرات است، میپرسم آخر این همه بچه را برای چه کاری میخواهند؟ میگوید: موضوع فقط فقر مالی نیست. نگاه آنها به زن این است که وظیفه زن فرزندآوری است و باید تا جایی که میتواند، بچهدار شود. اگر مشکل فقط فقر مالی بود، خیلی از مسائل حل میشد. خیلی از مراجعانی که ما داریم، فقر فرهنگی هم دارند و همین دلیلِ خیلی از معضلات و مشکلات آنهاست.