نگاهی گذرا به تیمهای فوتبال سرشناس ایران که دیگر خبری از انها نیست
مرتضی میثاقی
هر اندازه که روند باشگاهداری و تیمداری در سراسر دنیا توسط بخش خصوصی بهخوبی جلو میرود و به نوعی راهی است برای کسب درآمد برای افراد متمول و علاقهمند به ورزش و بهخصوص فوتبال، این ماجرا در ایران رویهای کاملا عکس داشته و هرکس از روی علاقه گام در راه تیمداری برداشته است، عاقبتبهخیر نشده و حتی روزگار سیاهی را پیش روی خود دیده است. تاریخچه فوتبال ایران پر است از تیمهایی که روزگاری برای خود اسم و رسمی داشتهاند، اما حالا دیگر فقط اسمی به یادگار از آنها باقی مانده است. ورزش دولتی در ایران معضلی است که شاید یکی از عوامل اصلی این اتفاقات تلخ و نابودی باشگاهها و تیمهای ورزشی درکشورمان است. هرچند در بررسی باشگاهها و تیمهای منحلشده کموبیش شاهد حضور تیمهای دولتی هم بودهایم. اما عمده این داستان تلخ مربوط به تیمهای خصوصی و نیمهخصوصی میشود که حالا دیگر جایی در ورزش و بهخصوص فوتبال ایران ندارند و متاسفانه در بین آنها نامهایی به چشم میخورد که افتخارات بینالمللی بیشماری هم برای فوتبال ایران کسب کردهاند، اما در مورد آنها فقط باید گفت یادشان گرامی و روحشان شاد. از پاس تهران گرفته تا برق شیراز. از ابومسلم مشهد گرفته تا استقلال رشت و بانک تجارت و بهمن کرج. از چوکای تالش تا پلی اکریل اصفهان. ازکشاورز و بانک ملی و شاهین و پورا و آرارات تهران تا جنوب اهواز. از جنوب تا شمال و از شرق تا غرب، تا دلتان بخواهد، یک عالمه از این تیمها وجود دارند که زمانی علاقهمندان به فوتبال در دیارشان را به ورزشگاه میکشاندند تا رودرروی ستارههای فوتبال ایران قرار گیرند. اما حالا هیچ اثری از این تیمها وجود ندارد. با هم نگاهی گذرا خواهیم داشت به سرنوشت برخی از این تیمها که حالا فقط اسمی از آنها در فوتبال تقریبا ورشکسته ایران وجود دارد.
پاسی به سمت نابودی
قطعا نماد تیمهایی که زمانی برای خود در فوتبال ایران بروبیایی داشتهاند و حالا فقط اسمی از آنها باقی مانده، تیمی نیست جز پاس تهران. قطب سوم پایتخت که آخرین قهرمانی فوتبال ایران در آسیا را یدک میکشد، اما متاسفانه هیچ اطلاعی از وضعیت فعلی این تیم در دسترس نیست. تیمی که اوایل دهه ۳۰ با نام شهربانی قدم به فوتبال ایران گذاشت و اکثر بازیکنانش را دانشجویان دانشکده افسری تشکیل میدادند. اوایل دهه ۴۰ بود که تیم شهربانی را گستردهتر کردند و نام باشگاه پاس را برایش برگزیدند. پاس رفته رفته تبدیل به یک تیم بازیکنساز و مدعی در فوتبال ایران شد و موفقیتهای بیشماری را، چه در جام تخت جمشید و چه بعد از آن، در لیگ آزادگان و لیگ برتر فوتبال ایران به دست آورد. بسیاری از چهرههای سرشناس تاریخ فوتبال ایران از دل همین مکتب پاس برخاستهاند. از حشمت مهاجرانی و محمود یاوری و همایون شاهرخی و محمد رنجبر گرفته، تا حسن حبیبی و فرامرز ظلی و حسین فرکی و ایرج داناییفر و حسین کازرانی. از جواد نکونام و آرش برهانی گرفته تا وحید هاشمیان. قطعا همه این چهرهها و بسیاری از بازیکنان نامدار دیگر برآمده از مکتب پاس یک حسرت مشترک دارند. آیا میشود باز هم اسمی از آن تیم محبوب سبزپوش که تبدیل به قطب سوم پایتخت شده بود، بشنوند؟ ای کاش هیچوقت آن تصمیم یک دهه پیش یعنی سال ۱۳۸۶ رخ نمیداد و پاس به همدان منتقل نمیشد. بعد از پایان فصل ۸۶-۸۵ لیگ برتر بود که خبر واگذاری امتیاز پاس به تیمی از همدان به گوش رسید. بسیاری از کارشناسان همان موقع این تصمیم را اشتباه و غیرکارشناسانه میدانستند، اما نیروی انتظامی بهعنوان مالک وقت باشگاه پاس کار خودش را کرد و سبزهقباها راهی همدان شدند. این انتقال اعتراضات فراوانی را به همراه داشت، اما کار از کار گذشته بود و نماینده وقت همدان با لابی قوی و حمایت کاظم اولیایی (یکی از مدیران باشگاه) و کیومرث هاشمی (نایب رئیس وقت سازمان تربیت بدنی) یکی از بزرگترین اشتباهات تاریخ فوتبال ایران را رقم زدند و پاس به همدان منتقل شد. این اتفاق اولین انتقال یک تیم تهرانی به خارج از استان بود. آن هم تیمی که برای خود ورزشگاه داشت و با توجه به نظامی بودنش از مزیت استفاده از بازیکنان سرباز هم بهره میبرد. عمر حضور پاس در همدان هم خیلی به درازا نکشید و چیزی جز ناکامی نصیب این تیم نشد. هرچند طی دو، سه سال اخیر بارها و بارها اخباری مبنی بر احیای تیم پاس و بازگشت این تیم ریشهدار به تهران شنیده شده است، اما در عمل هیچ اتفاقی رخ نداده تا یکی از قدیمیترین و پرافتخارترین تیمهای فوتبال ایران بر اثر پاس ارسالی اشتباه مدیران کارنابلد از تهران به همدان سرنوشتی تلخ عایدش شود. آخرین مسابقه پاس تهران در خرداد ماه ۸۶ در ورزشگاه آزادی مقابل استقلال رقم خورد و شاید یکی از آرزویهای علاقهمندان به فوتبال در ایران تکرار دیدار سرخابیها با این تیم ریشهدار در لیگ برتر فوتبال ایران باشد.
برقی که خاموش شده است
قطعا یکی از قدیمیترین تیمهای فوتبال ایران برق شیراز است. تیمی نارنجیپوش از دیار حافظ که در اوایل دهه ۲۰ تاسیس شد. به این تیم لقب پدر تیمهای فوتبال ایران را با این قدمت و سابقه دادهاند. نارنجیپوشان شیرازی از اوایل دهه ۵۰ برای خود در فوتبال ایران اسمی دستوپا کردند و در جام تخت جمشید در قامت مدعی ظاهر شدند. این روند تا دهه ۷۰ هم ادامه داشت و برق حتی عنوان قهرمانی در جام حذفی را هم به دست آورد و راهی جام باشگاههای آسیا شد. البته این تیم در مقاطعی فقط برای حضور در میانههای جدول لیگ تلاش میکرد، اما نمایندهای محبوب برای شیرازیها به شمار میرفت و علاقهمندان فراوانی را به حافظیه میکشاند. سیر نزولی برق از اواخر دهه ۸۰ شروع شد و سقوط این تیم از لیگ برتر سرآغاز اتفاقی تلخ بود. وقتی مدیران برق منطقهای شیراز دست از حمایت مالی از این تیم برداشتند، مشکلات دوچندان شد و برق به ردههای پایینتر سقوط کرد و سر از دسته سوم فوتبال ایران و لیگ استان درآورد. تیمی که برادران پیروانی و داریوش یزدانی و ستار زارع و مهدی شیری و بسیاری از چهرههای دیگر را تحویل فوتبال ایران داده بود، حالا اخبار ناخوشایندی مبنی بر انحلالش به گوش میرسد. برق هم یک نمونه دیگر از تیمهای ریشهدار فوتبال است که با مدیریت غلط دچار عاقبتی تلخ شده است.
روزگار سیاه، سیاهپوشان
یکی دیگر از تیمهایی که با سرنوشتی تلخ مواجه بود، تیم محبوب مشهدیها، ابومسلم است. آخرین روزهای دهه ۴۰ بود که مشهدیها به فکر تاسیس یک تیم برای دیار امام رضا افتادند. بانی اصلی کار هم کسی نبود جز حشمت مهاجرانی به همراه برادرش. ورود نماینده سیاه و قرمز پوش مشهدی به سطح اول فوتبال ایران خیلی فاصلهای با تاسیسش نداشت و ابومسلم وارد لیگ تخت جمشید شد. این تیم خیلی زود در بین هواداران فوتبال در استان خراسان به محبوبیت دست پیدا کرد. روند صعودی ابومسلم و حضور این تیم محبوب مشهدی در سطح اول فوتبال ایران تا اوایل دهه ۷۰ هم ادامه داشت، اما از آن موقع بود که روند سینوسی این تیم شروع شد. نزول این تیم حتی تا سقوط به دسته سوم هم ادامه داشت، اما از سال ۷۵ دوباره همه چیز سیر صعودی به خود گرفت و ابومسلم به سطح اول فوتبال بازگشت. کار تا جایی پیش رفت که ابومسلم با رفتن زیر لوای مدیریت نیروی انتظامی موفق به جذب بازیکنان سرباز هم شده بود و دوران خوبی را سپری میکرد. همان دوران بود که تیم محبوب مشهدی عنوان بهترین تیم شهرستانی لیگ را هم به دست آورد و حتی به فینال جام حذفی هم صعود کرد. اما از اواخر دهه ۸۰ بود که بحران مالکیت گریبان این تیم را گرفت و رفتهرفته روند نزولی آغاز شد. امتیاز این تیم بارها و بارها بین افراد و ارگانهای مختلف دست به دست شد و تیم ریشهدار مشهدی تبدیل به گوشت قربانی شد. این تیم حتی در مقطعی با دو مدعی مالکیت دو شقه شد و روزهای سیاه از راه رسید. مالکیت بین بخش خصوصی، اداره ورزش استان و هیئت فوتبال مشهد دست به دست میشد. سقوط ابومسلم در این دوران ادامه داشت و شرایط هرسال بدتر از سال قبل میشد و کار تا جایی پیش رفت که این تیم سر از دسته سوم و زیرگروه و فوتبال محلات درآورد. کار تا جایی پیش رفت که حتی مسئولان بلندپایه استان با سرپوش گذاشتن روی ضعف مدیریتی دلیل این ناکامیها را نام این تیم میدانستند و حکم به تغییر نامش دادند. آنجا بود که تنها اثر باقیمانده از تیم مشهدی هم از بین رفت و سیاهجامگان تشکیل شد. حالا مشهدیها فقط با خاطرات ابومسلم روزگار میگذرانند. تنها دلخوشی آنها این است که این فقط تیم سیاهپوش شهرشان نیست که سرنوشت تلخی داشته، این اتفاق در بسیاری از شهرهای دیگر ایران و برای برخی دیگر از تیمهای ریشهدار هم رخ داده و آنها شریک غم دارند.
سایر تیمهای شهرستانی
متاسفانه تعداد تیمهایی که عاقبت خوشی در انتظارشان نبود، در فوتبال ایران کم نبوده و احتمالا نخواهد بود. از این دست میتوان به شموشک نوشهر، شاهین بوشهر، جنوب اهواز، پلی اکریل اصفهان، پگاه گیلان، شیرین فراز کرمانشاه و… اشاره کرد. شاید در این میان نام شموشک برای علاقهمندان به فوتبال آشناتر باشد که سالیان طولانی جور حضور یک نماینده از مازندران در سطح اول فوتبال ایران را کشید. اولین روزهای دهه ۷۰ بود که مهندس مسعود درویش تصمیم به تیمداری در فوتبال گرفت. شاید وجود این همه استعداد در خطه سرسبز مازندران برای تشکیل یک تیم مدعی در سطح اول فوتبال ایران کافی بود و همین عامل مرحوم درویش را به فکر تیمداری انداخته بود. هرچند شموشک هیچگاه بهعنوان یک مدعی در فوتبال ایران مطرح نبود، اما حداقل محلی بود برای جولان دادن ستارههای فوتبال مازندران و پلی بود برای صعود استعدادهای این استان. از محسن بنگر و رحمان احمدی و محمدرضا خلعتبری و ابراهیم تقیپور گرفته، تا میثم بائو و سهراب انتظاری و محسن یوسفی و… سرنوشت این تیم هم بعد از درگذشت مالک باشگاه چندان خوشایند نبود و دوران سقوط آغاز شد. نماینده مازندران سر از دستههای پایین فوتبال ایران درآورد و تیمداری عملا متوقف شد. هرچند ورثه درویش بارها و بارها اعلام کردهاند که به فکر احیای این تیم باسابقه و محبوب هستند، اما در عمل هیچ اتفاقی رخ نداده و هیچ فعالیت فوتبالی در شموشک دیده نمیشود. طرفداران فوتبال در مازندران بعد از سقوط مازندران دیگر هیچ نمایندهای را درسطح اول فوتبال ایران ندیدهاند و حضور یک تیم از این دیار تبدیل به حسرت علاقهمندان مازنی شده است. انگار با مرگ مسعود درویش تیمداری در مازندران هم از بین رفت. هرچند تیمهای زیادی، پرسروصدا آمدند و رفتند، اما هیچکدام راهی به لیگ برتر پیدا نکردند. اگر بخواهیم از این دست تیمها را مثال بزنیم، مثنوی هفتاد من خواهد شد. اما نقطه مشترک همه این تیمها مدیریت غلط، بیانگیزگی سرمایهگذاران و عاقبت تلخ همه آنهاست که یا منحل شدهاند، یا در ردههای پایین جا خوش کردهاند و هیچ نام و نشانی از آنها نیست.
خواب ابدی تهرانیها
شاید تعداد تیمهایی از این دست در سطح اول فوتبال پایتخت به اندازه تمام تیمهای کل کشور باشد. بررسی سوابق تیمداری در فوتبال تهران نشان میدهد تیمهای زیادی آمدهاند و رفتهاند. حال یا با انحلال روبهرو شدهاند، یا امتیازشان واگذار شده، یا کسی از سرنوشتشان خبری ندارد. این در حالی است که اکثر این تیمها فعالیت اصلیشان روی سازندگی در فوتبال بود و بسیاری از ستارههای فوتبال ایران برآمده از دل این تیمها بودند. از بانک ملی و شاهین و هما گرفته تا وحدت و دارایی و… اما در این بین بودند تیمهایی که با ریختوپاش فراوان و با جذب ستارهها برای خود نامی دستوپا کردند، اما عمر کوتاهی را در فوتبال تهران و ایران سپری کردند. در ابتدای گزارش درباره گل سرسبد آنها یعنی پاس صحبت کردیم، اما در کنار این تیم باید یادی کنیم از تیمهایی مانند بانک ملی و هما و شاهین. تیمهایی که سازندگی شناسنامه مکتبشان بود و ستارگان فراوانی تحویل فوتبال ایران دادند، اما از سرنوشتشان خبری در دست نیست. برخی از آنها مانند بانک تجارت و هما منحل شدهاند و برخی دیگر مانند شاهین فقط به فکر ردههای پایه هستند. در طرف دیگر این تیمها هم میتوان به بهمن یا کشاورز اشاره کرد که دوران جدید در تیمداری را با هزینههای هنگفت رقم زدند. ابتدا باید به کشاورز بپردازیم. تیمی که در اواسط دهه ۶۰ توسط وزارت کشاورزی دایر شد و ریختوپاش عجیبی را در فوتبال ایران به راه انداخت. جذب ستارههای فوتبال ایران اولویت اول مدیران این تیم بود و همگان انتظار ظهور قطب جدیدی در فوتبال ایران و تهران داشتند. کافی است به این نامها توجه کنید: حمید علیدوستی، مجید نامجو مطلق، سیدمهدی ابطحی، محمدحسن انصاریفرد، کورش برمک، سیدعلی افتخاری، سیروس قایقران، مرتضی کرمانیمقدم، شاهمحمدی، رضا حسنزاده، نادر محمدخانی، جواد زرینچه، مجتبی محرمی، کریم باقری، رضا شاهرودی، رضا عابدیان و… هر تیمی آرزوی به خدمت گرفتن یکی از این ستارهها را داشت، اما مدیران کشاورز در یک مقطع چند ساله در اوایل دهه ۷۰ این همه ستاره را دور هم جمع کردند و به فکر قدرتنمایی بودند، اما بهترین عنوان برای آنها چهارمی لیگ آزادگان بود. کار تا جایی پیش رفت که زردپوشان کشاورز در پایان فصل ۷۵ به دسته پایینتر سقوط کردند و همین اتفاق تلخ مسئولان تیم را از ادامه سرمایهگذاری دلسرد کرد و چند سال بعد رسما خبر انحلال کشاورز به گوش رسید.
این اتفاق تلخ درس عبرتی برای سرمایهداران علاقهمند به فوتبال نشد و همان موقع زمزمه تشکیل تیمی جدید در فوتبال ایران شنیده شد. مالک تیم هم کسی نبود جز بهمن مداح و برادرانشان که در آن دوران یکی از نمایندگان کمپانی اوپل در ایران به شمار میرفتند و با خرید امتیاز کشاورز وارد سطح اول فوتبال ایران شدند. بهمن کارش را از تهران شروع کرد و البته بعد از یکی دو سال به کرج منتقل شد و آنجا به کارش ادامه داد. بهمنیها همان رویه کشاورز را در پیش گرفتند، یعنی جذب ستارهها… ستارههایی مانند مارکار آقاجانیان، خداداد عزیزی، حمید استیلی، ستار همدانی، هاشم حیدری، محمد خاکپور، علی لطیفی، محمدرضا مهدوی، فرهاد مجیدی، علیاصغر مدیرروستا، نادر محمدخانی، محمد نوازی، رضا رضاییمنش، هادی طباطبایی، علیاکبر یوسفی و… اوضاع بهمن کمی بهتر از کشاورز بود و حتی توانست قهرمانی جام حذفی و نایب قهرمانی لیگ و نایب قهرمانی جام حذفی را به دست آورد. هدایت این تیم در مقاطع مختلف به مربیانی همچون جلال طالبی، فیروز کریمی و فرهاد کاظی سپرده شد و این تیم حضور درجام باشگاههای آسیا را هم تجربه کرد. حضور بهمنیها در فوتبال ایران فقط هفت سال طول کشید و برخی از مشکلات مدیریتی و همچنین تفکرات مالکان باشگاه منجر به فروش امتیاز این تیم شد. مداح اعتقاد داشت مدیران بلندپایه فوتبال ایران علاقه چندانی به موفقیت این تیم بهعنوان نماینده بخش خصوصی ندارند و به همین خاطر عطای تیمداری را به لقایش بخشید و امتیاز بهمن بعد از فصل ۷۹ به پیکان واگذار شد. از این دست تیمها چند سال بعد هم در فوتبال ایران داشتهایم. تیمی مانند استیل آذین که با سرمایهگذاری حسین هدایتی و با جذب ستارههای فراوان فوتبال و با حضور علی پروین وارد کارزار شد و سرنوشتی مانند سایر اسلافش داشت. این تیم با خرید امتیاز اکباتان از دستههای پایینتر شروع کرد و با ریختوپاش فراوان راهی لیگ برتر شد. حضور ستارگانی مانند علی کریمی، مهدی مهدویکیا، فریدون زندی، علیرضا واحدی نیکبخت، سیاوش اکبرپور، حسین کعبی، داوود سیدعباسی، علی انصاریان، سوشا مکانی، حسن اشجاری، میلاد زنیدپور، رضا نوروزی، حامد کاویانپور، ابراهیم میرزاپور، حسین کاظمی، امیر شاپورزاده، داوود فنایی، محمد پروین، پژمان جمشیدی، محمد محمدی، محمد غلامی، بهشاد یاورزاده، محسن خلیلی و… هم عاقبتبهخیری برای این تیم و مالکانش نداشت و بعد ازدو، سه فصل حضور بدون کسب موفقیت راهی دستههای پایینتر شد.
ناامید ازآینده
سرنوشت تلخ این تیمها ما را به یک نتیجه میرساند؛ انگار سرمایهگذاری هنگفت در فوتبال ایران نتیجهای جز ناکامی نداشته است. اما سوال اینجاست. نقش تصمیمات غلط و ضعف مدیریت چه میشود؟ سرنوشت تلخ این تیمها آیا درس عبرتی برای مدیران فعلی و علاقهمندان به سرمایهگذاری در رشته محبوب خواهد شد. آیا اگر مدیران وقت ورزش ایران در تصمیمی غلط و غیرکارشناسی حکم به انتقال تیم پرافتخار و ریشهدار پاس نداده بودند، حالا اینچنین حسرت افتخارآفرینی گذشته این تیم را میخوردیم؟ آیا راهی پیدا خواهد شد تا سرمایهگذاری اصولی و مدیریت صحیح وارد فوتبال ایران شود؟ تیمهای نامبرده فقط بخش کوچکی از تاریخچه مدیریت ناکام سرمایهگذاری در فوتبال ایران بودهاند و اگر بخواهیم سرنوشت همه تیمهایی از این دست را بررسی کنیم، شاید تمامی صفحات این مجله هم یاری نکند. آینده فوتبال و تیمداری در آن چگونه است؟ همچنان دلخوش به هزینه از جیب دولت خواهیم بود، یا عمر تیمداری دولتی با ورود مدیریت صحیح بخش خصوصی به پایان خواهد رسید و دوره کوتاهمدت و زودگذر تیمداری در فوتبال ایران به پایان خواهد رسید؟ سرنوشت بسیاری از مالکان متمول تیمهای نامبرده بعد از ورود به فوتبال بسیار تلخ و دردناک بوده و حتی کارشان به زندان کشیده است. آیا میتوان دلخوش بود که روزی شاهد پایانی بر این اتفاقات باشیم؟ سابقه نشان میدهد خیلی نمیتوان به این اتفاق دلخوش بود، اما همچنان امیدواریم و البته نگران…
شماره ۷۱۵