«چلچراغ» پشت پرده تغییر مفهوم مینیمالیسم را تحلیل میکند
نسیم بنایی
«مینیمالیست بودن یعنی چه؟ ساده است، یعنی باید با مالکیتِ کمتر از ۱۰۰ شیء در اطراف خود زندگی کنید، نباید صاحب ماشین یا خانه یا یک تلویزیون باشید، نباید شغل داشته باشید، باید به همه جای دنیا سر بزنید، حتی به نقاطی که نمیتوانید اسم آنها را تلفظ کنید، باید یک وبلاگ راه بیندازید، در ضمن نباید بچه داشته باشید!» واضح است که مینیمالیست به معنای چیزهایی که گفته شد، نیست. اما اکثر افراد وقتی صحبت از مینیمالیسم به میان میآید، به همین محدودیتها اشاره میکنند. اگر کسی بخواهد بدون داشتن تلویزیون زندگی کند، یا به اماکن عجیب و غریب سفر کند، تصمیمش با خودش است، اما این به معنای مینیمالیست بودن نیست. مینیمالیسم در حقیقت ابزاری برای رهایی است، رهایی از ترس، رهایی از نگرانی، رهایی از افسردگی و درنهایت رهایی از فرهنگ مصرفی که زندگی امروز انسانها را شکل داده است. مینیمالیسم میتواند به معنای واقعی، نوعی رهایی باشد. اما اکنون خودش به بندی بر پای افرادی تبدیل شده که سبک زندگی مینیمال را برای خود انتخاب کردهاند و آنها را اسیر مصرفگرایی نیز کرده است. چرا؟ پاسخ میتواند به نیات پشت پردهای مربوط شود که خود را در جلد مینیمالیسم قایم کردهاند تا احتمالا نفعی از این ماجرا ببرند. اما راز پشت پرده تغییر مفهوم مینیمالیسم چیست؟ مینیمالیسم چه بود و چه شد؟
یک جنبش هنری که سبک زندگی شد
اوایل دهه ۶۰ بود که سروکلهاش پیدا شد؛ میگویند برای فرار از اکسپرسیونیسم متولد شد. در فارسی به آن «سادهگرایی»، «کمینهگرایی»، «هنر کمینه» یا «هنر موجز» نیز میگویند، اما آنچه بر سر زبانها رایج است، همان واژه انگلیسیاش است، یعنی «مینیمالیسم». این مکتب هنری که اکنون به نوعی سبک زندگی تبدیل شده، از یک اصل مهم پیروی میکند: «کمتر، غنیتر است» یا «Less Is More». از نقاشی و موسیقی گرفته تا معماری، تقریباً دیگر جایی نیست که مینیمالیسم به آن ورود نکرده باشد. همه جا هم از همان اصل ایجاز یا سادگی پیروی کرده، چه نقاشی «سفید روی سفید» مالویچ باشد که گویی طرحی سفید روی طرح سفید دیگری نقش بسته و تمام، و چه در معماری و طراحی دکوراسیون داخلی باشد که در آن اغلب بر استفاده حداقلی از سادهترین اشیا و مبلمان با نورپردازیِ روشن در کمترین فضای ممکن تاکید میشود. قصه اصلی از آنجایی شروع میشود که مینیمالیسم به عنوان سبکی از زندگی رواج پیدا میکند. پرسش این است: «کسی که به سبک مینیمالیسم زندگی میکند، دقیقا چطور زندگی میکند و دقیقتر، چطور باید زندگی کند؟»
مینیمالیستها چطور زندگی میکنند؟
جاشوا فیلد میلبرن و رایان نیکادموس دو مینیمالیست معروفی هستند که با راهاندازی سایت «مینیمالیستها» سعی دارند افراد را به این سبک از زندگی تشویق و ترغیب کنند. آنها در وبسایت خود مینیمال زندگی کردن را اینطور تعریف کردهاند: «مینیمال بودن یعنی رهایی. البته ما مشکلی با مالکیت نداریم، اما مسئله از زمانی شروع میشود که همه چیز برایمان با اشیا و کالاها معنا پیدا میکنند. ما همه معنا را به اشیا میدهیم و در مقابل چیزهای باارزشی را نادیده میگیریم، مثلاً سلامتی، روابط، اخلاق و رشد شخصیمان.» به این ترتیب از نگاه آنها، مینیمالیسم قرار است به زندگی معنایی فراتر از کالاهای مصرفی بدهد. آنها میگویند: «اگر بخواهیم در یک جمله مینیمالیسم را تعریف کنیم، باید بگوییم مینیمالیسم یعنی رهایی از چیزهای اضافیِ زندگی و دست کشیدن از این اضافیها به نفعِ چیزهایی که مهم هستند و با آنها شادی، خوشبختی و آزادی را تجربه میکنیم.» پس مینیمالیسم قرار است شادی پایدار را به پیروان خود هدیه کند. اما چه کسی میتواند «اشیا اضافی در زندگی» را مشخص کند؟ چه کسی «سادگی» را در زندگی مینیمالیستها تعریف میکند؟ آیا این امکان وجود دارد که معنای مینیمالیسم تحریف شود و افرادِ بهاصطلاح مینیمالیست بدون اینکه آگاه باشند، از چیزی پیروی کنند که کاملا خلاف آن باشد؟
بازار آزاد مینیمالیسم را به شما میفروشد
سرمایهداری در فاسد کردن ایدههای اصیل مهارت دارد، مینیمالیسم یکی از همان ایدههایی است که سرمایهداری سلاخیاش کرده و از آن مفهومی متفاوت از اصالتش ساخته است. قرار بود با سبک مینیمال، انسان عصر مدرن به سادگی روی بیاورد و از کمترینها بیشترین بهره را ببرد، یا به عبارتی پولش را صرف ضروریات زندگی کند، اما اکنون مینیمالها پول را صرف ضروریات نمیکنند و بعدا همان پسانداز را صرف برطرف کردنِ نیازی ساختگی میکنند. به عبارت بهتر، سرمایهداری آنها را گول زده و حتی خودِ مینیمالیسم را به آنها میفروشد تا از این طریق سود به دست بیاورد. در این مسیر نیز اینستاگرام و یوتیوب و سایر شبکههای اجتماعی به صورت کاملا هوشمندانه نقش موثر خود را ایفا کردهاند تا این مفهوم را تغییر بدهند. آدمها درگیرِ نوعی رقابت عجیب و غریب برای «ساده زندگی کردن» شدهاند. بازار آزاد تمام تلاش خود را به کار گرفته تا مینیمالیسم را به آدمهای عصر مدرن بفروشد. البته شاید واقعا نتوان فروشندگان مینیمالیسم را سرزنش کرد؛ کسانی که صفحههای مجازی برای تبلیغ این سبک از زندگی را راهاندازی کردهاند، به نوعی راهی برای تامین زندگیِ شخصی خود پیدا کردهاند. شاید واقعا اهداف شیطانی ندارند، بلکه صرفا تلاش میکنند از این طریق سود به دست بیاورند و هر جا راهی برای کسب سود باشد، طبیعی است که به آن روی بیاورند. اینجاست که ناآگاهی افراد به جرمِ آنها تبدیل میشود. آنها خودشان را در معرض قربانی شدن قرار میدهند.
مینیمالیسم در دنیای سرمایهداری
انسان امروزی در دنیای سرمایهداری زندگی میکند. آنکسیکه سبک مینیمال را انتخاب کرده نیز از این قاعده مستثنا نیست و در همین عصر سرمایهداری به سر میبرد. این یعنی همه انسانها چه مینیمالیستها و چه سایر افراد، با تصاویر و آگهیهایی بمباران میشوند که در بهترین حالت افکار آنها را دستکاری میکند و در بدترین حالت از ترسها و احساس ناامنیِ آنها به نفع خود بهره میگیرد. یک تبلیغ ساده خمیردندان میتواند این محتوا را در خود داشته باشد: «چرا خمیردندانِ برند ما را خریداری نمیکنی؟ اگر نمیخری، دیگر مثل آدمهای جذابِ داخلِ این تبلیغ نیستی، احتمالا هیچوقت هم با آدمهای جذابِ مثلِ داخلِ این تبلیغ آشنا نخواهی شد؛ نفست بوی گند میدهد و دندانهایت زرد و پوسیده است. باید در تنهایی بمیری یا خمیردندان ما را بخری!» شاید این مثال خیلی اغراقآمیز به نظر بیاید، شاید هم واقعا اغراقآمیز باشد، اما بههرحال نمیتوان معنای نهفته در تبلیغات دنیای سرمایهداری را که به دنیای مینیمالها نیز سرک کشیده، نادیده گرفت. در دنیایی که مصرف کردن ابزاری ضروری برای رشد اقتصادی تعریف میشود، طبیعی است که مصرف نکردن به مثابه امری ناپسند جلوه کند. افراد قانع میشوند که چیزی کم دارند و باید خرید کنند و بعد هم از خریدِ خود راضی باشند، چراکه در رشد اقتصادی سهم داشتهاند و نقشی مهم ایفا کردهاند. شاید شما آدم خوبی باشید، اما زمانی کامل میشوید که خرید کنید! این مسئله به قدری جا افتاده که دیگر فرار از مصرفگرایی به نظر ناممکن میآید. در این جریان، انسان عصر مدرن با حرص و طمعِ سرمایهداری «مصرف میشود»، بدون اینکه خودش آگاه باشد، و مینیمالیستها یکی از آنها هستند. اما جدا از اینکه مینیمالیستها مورد سوءاستفاده سرمایهداری قرار گرفتهاند و هرچه کمتر مصرف میکنند، در جای دیگری تلافی میشود، آیا میتوان به خودِ مینیمالیسم نیز خُرده گرفت؟ یعنی آیا نقدی بر خودِ مینیمالیسم نیز وارد است؟
مشکلِ مینیمالیسم چیست؟
«چالش ۱۰۰ شیء لازم»؛ این یکی از شیوههای متأخر نفوذ مینیمالیسم به عنوان سبک زندگی در دنیای انسانهای مدرن بود. شاید خودِ چالش چندان ممکن یا شدنی نباشد، اما اصلِ ایده به نظر درست میآید: «تنها چیزهایی را مصرف کنید یا بخرید که نیاز دارید. از تله مصرفگرایی دور بمانید و بار کالاهای اضافی را از دوش خود بردارید.» این یعنی قدم برداشتن در مسیر سادگی و میتواند بسیار ارزشمند نیز باشد؛ پس آیا مشکل با مینیمالیسم است؟ منتقدان معتقدند که مینیمالیسم با نقصهایی همراه است. بزرگترین نقدی که به مینیمالیسم وارد است، در این جمله خلاصه میشود: «مینیمالیسم متعلق به افراد ثروتمند است.» البته این جمله که ادعای بزرگی نیز به شمار میآید، با توضیحاتی همراه است که آن را قابل فهم میکند. کیت مککی، یکی از منتقدان مینیمالیسم، در اینباره مینویسد: «تنها کسانی میتوانند از برخی چیزها رها شوند که بعداً اگر به آن نیاز پیدا کردند، دوباره بتوانند آن را خریداری کنند. آنها نیازی ندارند چیز زیادی با خود حمل کنند، یا بار زیادی را به دوش بکشند، کافی است کیف پولشان همیشه همراهشان باشد. اگر به چیزی نیاز پیدا کردند، بدون عرق ریختن و زحمت کشیدن میتوانند به آن شیء دست پیدا کنند.» به این ترتیب کسی که همه چیزش را نابود میکند و در چالش «۱۰۰شیء لازم» شرکت میکند، باید از قبل به این فکر باشد که اگر در یک روز مبادا به چیزی که رها کرده نیاز پیدا کند، توان خرید دوبارهاش را دارد یا خیر. البته موارد استثنا همیشه میتواند وجود داشته باشد، یعنی افراد فقیر زیادی بودهاند که توانستهاند به سبک مینیمال زندگی کنند، اما این امر نمیتواند قاعده کلی را از بین ببرد که مینیمالیسم عمدتا با زندگی افراد ثروتمند تناسب دارد. برای مثال افراد فقیر بسیاری هستند که در خیابان زندگی میکنند و برایشان اهمیتی ندارد اگر داراییشان کمتر از ۱۰۰ کالا یا شیء باشد. البته این تنها نقد بزرگ بر مینیمالیسم نیست.
رهایی یا اسارت؟
مینیمالیستها ادعا میکنند که قرار است خودشان را از بند و اسارتِ کالاها نجات دهند، اما نکته دقیقا در این است که تمام تمرکز آنها روی همین اشیا و کالاهاست. یعنی مینیمالها آنقدر روی مسئله رهایی از اشیا تمرکز دارند که فراموش کردهاند همه تمرکزشان در زندگی روی همین اشیاست. به این ترتیب درحالیکه قرار است برای شادی در مسیری خلاف مسیر ماتریالیستی حرکت کنند، دقیقا در همان مسیر پیش میروند. منتقدان مینیمالیسم معتقدند اینکه یکی در بندِ رهایی از اشیا باشد، تفاوت چندانی با کسی ندارد که در بندِ به دست آوردن اشیاست، چون بههرحال تمرکز هر دو طرف روی «شیء» است و درنتیجه نگاه مادینگر بههرحال حاکم است. در واقع دو سوی یک طیف دیده میشود، اینسو کسانی که از فرطِ طمع مثلاً برای خوردن یا خرید کردن به دردسر میافتند و درنتیجه ناراضی یا ناخشنود هستند و در سوی دیگر، کسانی که از فرطِ نخوردن یا خرید نکردن مدام در عذاب هستند و خلاف میلشان حرکت میکنند؛ بههرحال در هر دو سوی این طیف تمرکز افراد روی یک مسئله قرار دارد و همین امر بهسادگی منجر به عدم لذت بردنِ آنها از زندگی میشود؛ چیزی که مینیمالیسم در سبکِ زندگی به عنوان غایت خود به آن اشاره میکند. مینیمالیسم چه زیر تیغ این نقدها باشد و چه نباشد، بههرحال مفهومی تحریفشده در دنیای مدرن است که زیر سلطه سرمایهداری قرار گرفته و به همین خاطر با چالش همراه است. شاید نیت پشت پرده تغییر مفهوم مینیمالیسم را نتوان با دقت مطرح کرد، اما میتوان با دقتی پایینتر ادعا کرد سرمایهداری این مفهوم را فاسد کرده و از آن چیزی نفرتانگیز ساخته است. حتی اگر خودِ مینیمالیسم با اشکال و ایراد مواجه نباشد و هدفش رساندنِ انسانها به سادگی و خوشبختی با حداقلها باشد، باز هم مصرفگرایی که در ذهن انسانها رخنه کرده، مانع میشود. هرقدر مینیمالیستها روی رهایی اصرار کنند، باز هم این نکته به قوت خود باقی است که انسان عصر مدرن در اسارتِ مصرفگرایی است.