آیا فیلم «پلتفرم» چیزی از واقعیت طبقاتی جامعه به ما میگوید؟
شکیب شیخی
ایده داستانی فیلم «پلتفرم» باعث شده افراد زیادی به دنبال پیدا کردن تشابههای زندان این فیلم با دنیای واقعی باشند. بعید نیست که پس ذهن خود سازنده این فیلم هم چیزی مشابه همین مسئله وجود داشته باشد. با گسترش ویروس کرونا در سطح جهان با اینکه عمده رسانهها جوری وانمود میکنند که گویا همه ما، فقیر و غنی، قدرتمند و ضعیف، در وضعیتی مشابه قرار داریم، اما واقعیتی که مردم جهان با آن روبهرو هستند، نهتنها این مسئله را نشان نمیدهد، بلکه تقریبا خلاف آن را به خشنترین شکل ممکن مقابل چشم همه گذاشته است. همین واقعیت عریان و خشن باعث شده تماشاچیان فیلم «پلتفرم» علاقه بیشتری به این مسئله پیدا کنند که تناظری بین عنصرهای مختلف فیلم و واقعیت بیابند. برای اینکه دقیقا متوجه شویم آن «ایده داستانی فیلم» چه ساختاری دارد که بیانگر نوعی نابرابری است، بهتر است آن را ابتدا به اجزای کوچکتر بشکنیم و درنهایت ببینیم آیا این فیلم دقیقا مطابق ساختار نابرابر، طبقهبندی شده و سلسلهمراتبی جامعه است یا نه، و اگر اینطور نیست و قرار بود فیلم دقیقا مشابه واقعیت باشد، چه شکلی باید پیدا میکرد.
مدیریت عمودی
داستان «پلتفرم» مربوط به زندانی بود همانند یک برج طبقاتی، که در هر طبقه یک چاله و دو نفر وجود داشتند. گروهی به اسم «مدیریت» مجموعهای غذاهای باکیفیت تولید میکرد و روی سکویی میچید و این سکو از داخل آن چاله بین طبقات حرکت میکرد و زمانی محدود در هر طبقه میماند. در هر طبقه اگر زندانی غذایی را در لحظه میخورد که هیچ، اگر نه، حق نگه داشتن غذا را نداشت. به این ترتیب، غذا بهوفور در اختیار طبقات بالا قرار میگرفت و چیزی به طبقات پایین نمیرسید.
اینکه زندانیها هر کدام در چه طبقهای قرار بگیرند، شکلی تصادفی داشت. هر جفت زندانی یک ماه را در طبقهای معین حضور داشتند و در انتهای هر ماه به طبقهای دیگر منتقل میشدند. ممکن بود افراد طبقه بالا به حدی از بینیازی و سرخوشی برسند که دست به خودکشی بزنند و افراد طبقه پایین هم مجبور میشدند یکدیگر را بکشند و گوشت تن هم را بخورند.
بنابراین اجزای سازنده این ساختمان یکی «مدیریت» است که به عنوان نیرویی خارجی بر این ساختمان حاکم است و عنصر بسیار مهم دیگر هم این است که حرکت بین طبقات تصادفی است و یک زندانی ممکن است از طبقه ۲۰۰ در ماه بعد به طبقه ۵ منتقل شود و برعکس. نکته بسیار مهم دیگر هم این است که افراد حاضر در طبقات مختلف تقریبا هیچ کاری در طول روز ندارند جز اینکه با التهابهای روانی خود کنار بیایند و یک وعده در روز هم برای غذا آماده شوند. گرچه در نگاه اول ساختمان این زندان شاید شبیه جوامع بشری به نظر برسد، اما اگر خوب به جزئیات آن دقت کنیم، متوجه میشویم که اختلافی جدی بین جامعه و این زندان وجود دارد.
سلطه عمودی
در یک جامعه نیرویی بیرونی وجود ندارد، مگر نیرویی طبیعی که بتواند دائما حضور خود را به شکلی خشن نشان دهد، که این اتفاق به شکلی همیشگی وجود ندارد، مگر اینکه فاجعهای مانند همین ویروس کرونا بتواند معادلات را بر هم بزند و در همین حالت هم باز ساختار طبقاتی جامعه تاثیر خود را نشان میدهد. زمانی که نیرویی خارجی در جامعه نداشته باشیم، دیگر نمیتوان در جامعه هم چیزی مانند «مدیریت» پیدا کرد. در جامعه انسانی خود انسانها هستند که بر هم حاکم میشوند، بنابراین فرض کنید در فیلم مدیریت زندان بر عهده زندانیهایی باشد که در طبقات بالا زندگی میکنند.
مسئله بعدی هم که در ساختار طبقاتی اجتماعی وجود دارد، این است که جابهجایی طبقاتی بهندرت اتفاق میافتد و اساسا به همین خاطر است که برای نشان دادن اینکه یک فرد فقیر توانسته روزی ثروتمند شود، مثالهایی انگشتشمار میتوان آورد. بنابراین به فرض قبلی راجع به زندانی که در آن زندگی میکنیم، این فرض را هم اضافه کنید که زندانیها به شکلی تصادفی در آن جابهجا نمیشوند. اگر فردی در طبقه ۲۰۰ به دنیا آمده، به احتمال زیاد باقی عمرش را هم در بازهای مشابه بگذراند.
حالا تفاوت اساسی فیلم و واقعیت از راه میرسد؛ این غذا را چه کسی درست میکند؟ فرض کنید افرادی که در طبقات میانی تا پایینی قرار دارند، این وظیفه را باید بر عهده بگیرند که غذا را بپزند و ظرفها را بشویند. وظیفه طبقات اول، که همان حاکمان و مدیریت جامعه هستند هم چیدن غذا روی میز و سپس خوردن آن است. بنابراین میتوان این سوال را پرسید که چه چیزی باعث میشود افرادی که در طبقات بالا حضور دارند، زندگی مرفهی داشته باشند؟ پاسخش ساده و تلخ است؛ زحمتی که طبقات پایینی میکشند و بابت آن یا چیزی دریافت نمیکنند، یا چیزی کاملا نابرابر و نامتناسب گیرشان میآید.
این ساختمان را تصور کنید و این نکته را هم در نظر بگیرید که برخلاف ادعای غلط کارمند زندان فیلم که میگفت «بچه زیر ۱۶ سال را به زندان راه نمیدهند»، در جامعه از سن صفر، انسان وجود دارد. یعنی در طبقات اجتماعی بچههایی به دنیا میآیند که به احتمال زیاد پیش از اینکه ارادهای از خود داشته باشند، سرنوشتی تقریبا محتوم را بر پیشانی خود حمل میکنند. زندان فیلم را داوطلبها یا مجرمها پر کرده بودند، یعنی افرادی که سطحی از اراده را در انتخاب این زندان دارند، اما زندان جامعه را عمدتا با سطح بسیار کمی از اراده باید تحمل کرد.
یکی دیگر از ادعاهای غلط آن خانم کارمند این بود که میگفت اگر زندانیها طبق جیرهای منصفانه غذا بخورند، غذا به همه میرسد، که البته دیدیم غذا کم بود. در جامعه اما به واسطه کار بیش از حد طبقات پایین، و نیاز به افزایش میزان تولید طبقات بالا، نهتنها غذا کم نیست، بلکه بیش از نیاز کل جامعه هم هست، اما باز هم به خاطر ساختاری تبعیضآمیز به خیلیها چیزی نمیرسد.
بدبینی حماقتبار
تا اینجای کار معلوم شد که ساختار جامعه نهتنها با زندان فیلم «پلتفرم» تفاوت دارد، بلکه از آن خشنتر هم هست، اما میزان خشونتش به چشم غیرمسلح نمیآید، زیرا برای عموم افراد عادی یا حتی طبیعی شده. اما نکتهای در فیلم نهفته بود که خشونتی بیشتر از واقعیت جامعه داشت.
فیلم به طرز عجیبی افراد را به شکلی اتمیزه نشان میداد. یعنی افراد حاضر در طبقه ۱۹۹ نهتنها کاری با افراد طبقه ۲۰۰ ندارند و هیچ چیز آنها برایشان مهم نیست، بلکه خود افراد حاضر در یک طبقه هم به شکلی خصمانه مقابل هم قرار میگرفتند. یکی از عواملی که باعث میشود این مسئله پدید بیاید، جابهجایی طبقاتی به شکلی تصادفی است، که در جامعه تقریبا چیزی به این شکل وجود ندارد و همین نکته باعث میشود افراد درکی بهتر از هم پیدا کنند و اتفاقا امکان «همبستگی خودجوش» در جامعه به مراتب بیشتر از فیلم وجود دارد. گواه این ادعا هم جنبشهای اصلاحی و انقلابی گسترده مردم در طول تاریخ است که یکیشان همین «جلیقه زردها»ی فرانسه هستند.
بدبینی دیگر فیلم مربوط به مسئله منجی بود. منجیهایی که در این فیلم حضور داشتند، به بهانه «رساندن پیام» به مدیریت تقریبا به هر نوع خشونتی دست میزدند، بدون آنکه بدانند این «پیام» چه تاثیری در رفتار مدیریت خواهد داشت. گرچه در جوامع انسانی هم معمولا نوعی از خشونت بابت هدفی که درنهایت به آن خواهند رسید، توجیه میشود، اما در هیچیک از دگرگونیهای بزرگ تاریخ بههیچوجه اینطور نبوده که آن فرد، گروه یا حزب منجی حتی تصوری از هدف نداشته باشند.
به طور کل فیلم «پلتفرم» زندانی را نشان میدهد که از حیث نیروی حاکم بسیار لطیفتر از واقعیت جامعه بود، اما از سوی مردمی و دگرگونیخواهی بسیار خشنتر عمل میکرد، و به همین دلیل میتوان آن را نه فیلمی «مطابق ساختار جامعه» دانست و نه «دگرگونیطلب». شاید اگر نیاز باشد در یک حکم ساده چیزی به فیلم بچسبانیم، بهترین گزینه ما برچسب «ارتجاعی» باشد.