سهیلا عابدینی
فاطمه معتمدآریا
جریان بازیگری زن در سینمای ایران پراکنده آغاز شد و بهسختی میتوان سبک و شیوهای مولف را در بازیگری زنان در سینمای مردانه پیش از انقلاب یافت. هر چند گهگاه جرقههایی درخشان در بازیگری زنان دیده میشدند، ولی هیچکدام تبدیل به جریانی مستمر و ماندگار نشدند. پس از انقلاب نیز بازیهای درخشانی از بازیگران زن در سینما ثبت شده انکارناپذیر، ولی هیچکدام مولف و جریانساز نشدند… سوسن تسلیمی آغازگر بازیگری مولف در سینمای ایران است. با سوسن تسلیمی انطباق نقش با فیزیک و سبک و شیوه بازیگری زنان معنا پیدا کرد و بازیگری زن در سینمای ایران اعتبار و هویت دیگری یافت و تبدیل به جریانی شد که تا امروز با همه فرازونشیبها ادامه دارد. او برای سوسن تسلیمی شدن همه شرایط را داشت؛ در خانوادهای هنرمند زاده شده بود و در رشته تئاتر درس خوانده و جسارت تجربه در گروه کوچک آربی آوانسیان او را به اوج بازیگری در تئاتر رسانده بود و فقط مانده بود تا در کنار بهرام بیضایی، سازنده برجستهترین فیلمها با موضوع و محوریت زن در تاریخ سینمای ایران، قرار گیرد تا پدیده سوسن تسلیمی متولد شود. حضوری خجسته و پربرکت و میراث و الگویی ماندنی برای بازیگران سینمای ایران… خانم تسلیمی تکرارناشدنی است، یک شیوه بازیگری منحصربهفرد دارد که زاییده تمرین مستمر، تحقیق، خلاقیت و نوآوری است و اگر طی این سالها در ایران مانده بود، بیاغراق این نبوغ خلاقانه پرزحمتش در بازیگری، محک بازیگران سینمای ایران میشد. همچنانکه هنوز پیدا نمیکنی کسی را که تلاش کنی از او بالاتر بپری، فقط تلاش کنی…
شهلا لاهیجی
اهمیت نمایش یا تلهنمایش «مرگ یزدگرد» به خاطر استفاده از یک زبان بسیار مفخم با حداقل کلمات بیگانه در «فارسی» قابل فهم برای مردم است. هر کسی کتاب را میخواند، متوجه میشد کاملا این زبان را میفهمد و این زبان به جانش مینشیند. علاوه بر آن، در نمایش «مرگ یزدگرد» یک جریان پیچ تاریخی هست که تحریف شده. در تاریخ مینویسد یزدگرد سوم فرار کرد و رفت به مرو و در آنجا به دست آسیابانی کشته شد. بیضایی نگاه دیگری داشته و این را در حد یک نمایشنامه بسیار باارزشِ زبانی و فرهنگی و تاریخی و با ایجاد یک شک که آیا واقعا آن که کشته شد، یزدگرد بود؟ دیده است. علاوه بر این، تعریفی از وضعیت علت شکست ایران در اواخر دوران حکومت ساسانیان ارائه میدهد. به اضافه اینکه راجع به آن حملهها و کسانی که حمله میکردند، اینکه چرا شکست خورد، رستم فرخزاد که فرمانده سپاه بود، موبد موبدانی که آنجا بود. چطور موبد موبدان درحالیکه مردم بسیار گرسنه بودند و در بیانات گفته میشد که باید برایشان پندنامه بفرستیم، میگفت پس کمی هم نان اضافه کنیم. اینها ظرافت کار بیضایی است. شاید در هیچ اثر دیگری به جز «سه بَرخوانی» زبانی چنین مفخم و زیبا و دلنشین را برای درام به کار نبرده. نمایشنامه به صورت نمایش تلویزیونی اجرا شد، ولی متاسفانه این اجرا خیلی زود برداشته شد. علیرغم اینکه حتی مدیر تلویزیون آن موقع هم گفت من نوار این کار را بردم خانه برای اینکه بتوانم هر شب آن را ببینم.
۴۵ اثر چاپشده از بیضایی هست. هیچکس تا این اندازه آثار کامل چاپشده برای نمایش فیلم و تئاتر در ایران ننوشته و اینچنین زبان دراماتیک را ارزش نداده و قیمتی نکرده و به صورت یک جریان زیبا، مثل جریان جواهرنشان، در بین درامنویسان ایران نداشتیم. علاوه بر این، بیضایی مولف است، یعنی کاری که میکند، نه تقلید است و نه غربی، ایرانی و فارسی و باشکوه است. این بیضایی را از همه مجزا میکند و به او ارزش فوقالعادهای میدهد، حتی به وسیله کسانی که روش او را در نوشتن تقلید میکنند. کتاب «نمایش در ایران» را میخواستند مفصلتر کنند، متاسفانه فرصت دست نداده. این کتاب و نمایشنامههای دیگر بیضایی برای کسانی که آموزش تئاتر یا آموزش نمایشنامهنویسی میبینند و دانشجویان ایرانی، جنبه آموزشی دارد. بهرام بیضایی معلم از راه دور است برای همه. شاگردان تئاتر در تهران و شهرستانها بهترین خریداران کتابهایش هستند. کتاب «دیوان نمایش» را که در دو جلد چاپ شده بود، برای دسترسی آسان جوانهایی که هزینه پرداخت مجموعه را نداشتند، تفکیک کردیم.
یادم میآید چند سال پیش در بزرگداشت بیضایی در وینال وین اجرای نمایش «مرگ یزدگرد» بود. بیرون سالن نشسته بودم که سانس بعدی نمایش را نگاه کنم. با شنیدن فقط صدای نمایش از سالن و صلابت کلام نمایشنامه اشکم جاری شد. از همان آغاز کلمات جذاب و پرکششاند، حتی وقتی آن را میشنوید، بیاینکه صحنه را ببینید، مجذوب میشوید. این نشان میدهد چطور قلم بیضایی در این موارد سحرآمیز است.