هلیا ملایی
این کتاب در عصر استبداد و ظلم اشغالگران انگلیسی، از وضعیت فکری و شرایط اجتماعی مردم ایران سخن میگوید. در زمانی که ظلم بر جامعه حاکم است، مردم به سه دسته تقسیم میشوند: دسته اول که تعدادشان هم زیاد است، افرادی هستند که به نان شب خود راضی هستند و با اینکه از وضع موجود ناراضیاند، تحمل میکنند و روزمرگی میکنند. دسته دوم کسانی هستند که تحمل ستم و استبداد به خود و همنوعشان را ندارند و به قدری روی این موضوع حساسیت دارند که حاضر میشوند جان خود را فدا کنند. دسته سوم هم کسانی هستند که ظلم و ستم بالاسریها را برای خود به نان شب تبدیل میکنند. یوسف این داستان جزو دسته دوم بود که هر لحظه شور مبارزهطلبیاش بیشتر و بیشتر میشد و به بیانی دیگر استبدادها و ظلم انگلیسیها جوشش او را برای مبارزهطلبی بیشتر میکند و زری همسرش برای امنیت و حفظ جانشان سعی میکند همسر و پسرش را از مبارزه طلبی بازدارد و ترجیح میدهد در گروه اول قرار گیرند. در این داستان یوسف مانند قورباغهای است که شور پریدن (مبارزهطلبی) دارد، ولی دیگران پایش را محکم گرفتهاند و میخواهند مانع پریدنش شوند. این داستان تلاشهای یوسف و همنوعانش را برای مبارزه با اشغالگران و گرفتن حقشان به تصویر میکشد. در آخر یوسف مانند خیلیهای دیگر میپرد که این پرش برای همنوعان خود حرکتی افتخارآفرین و برای برخی که معنی حرکت آنها را نمیفهمند و احتمالا جزو دو دسته دیگر مردم هستند، حرکتی بیهوده و احمقانه تلقی میشود. حرکت یوسف، خانوادهاش بهخصوص زری و خیلیهای دیگر را وارد میدان مبارزهطلبی میکند تا راه او را ادامه دهند.
شماره ۶۸۰