تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۱۳ - ۰۳:۵۱ | کد خبر : 3304

سیاه بد نیست

پرونده:علیه کوری چرا مردم افغانستان را نمی‌بینیم؟ پاسخ امان‌الله قرایی مقدم، جامعه‌شناس، به سوال ما غم‌انگیز است. او معتقد است مردم عادت کرده‌اند به ندیدن افغانستانی‌ها و این را نتیجه بازنمایی ناعادلانه رسانه و طبیعی شدن مصیبت در آن اقلیم می‌داند. قرایی مقدم می‌گوید این روند به دل‌سردی و دوری و بدبینی بیشتر خواهد رسید. […]

پرونده:علیه کوری

چرا مردم افغانستان را نمی‌بینیم؟

پاسخ امان‌الله قرایی مقدم، جامعه‌شناس، به سوال ما غم‌انگیز است. او معتقد است مردم عادت کرده‌اند به ندیدن افغانستانی‌ها و این را نتیجه بازنمایی ناعادلانه رسانه و طبیعی شدن مصیبت در آن اقلیم می‌داند. قرایی مقدم می‌گوید این روند به دل‌سردی و دوری و بدبینی بیشتر خواهد رسید. سرمای همسایه‌ها. سرمای ترسناک همسایگی.

حامد توکلی

چرا مردم ما وقتی در افغانستان یک انفجار تروریستی اتفاق می‌افتد، با تمام قرابت‌های فرهنگی‌ای که با افغانستانی‌ها دارند، نسبت به اتفاقی که در اروپا می‌افتد، واکنش کمتری نشان می‌دهند؟
ما می‌گوییم اگر یک نفر در اروپا یک شب گرسنه بخوابد، دنیا خبردار می‌شود، ولی در مورد کشورهای جهان سوم که صدها هزار نفر شب گرسنه می‌خوابند، دنیا بی‌خبر است. اولا افغانستان چون به‌صورت یک مورد عادی درآمده و آن تعجب و تاسفش را از دست داده و به‌صورت ضرب‌‌المثل شده که افغانستان که این‌جوری است، عراق این‌جوری است، لیبی این‌جوری است و کشورهای آفریقایی این‌جوری‌اند و پاکستان این‌جوری است، آن حساسیت اصلی خود را ندارد. به‌طور کلی مردم کشورهای اروپایی را به‌عنوان کشورهای متمدن و پیشرفته و توسعه‌یافته در نظر می‌گیرند، بنابراین وقتی یک اتفاقی در جامعه آن‌جا رخ می‌دهد، توجه جهانی را به خودش جلب می‌کند. علاوه بر آن، وسایل ارتباط جمعی، تبلیغات و رسانه‌ها در اختیار آن‌هاست. افغانستان را آن‌قدر مطرح نمی‌کنند، چون عادی شده و می‌دانند افغانستان چه وضعی دارد، زنان چه وضعی دارند، دخترها چه وضعی دارند، پسرها چه وضعی دارند، تروریست‌ها چه کار می‌کنند، داعش آن‌جاست، طالبان آن‌جاست و… بنابراین آن حساسیت اجتماعی را نمی‌تواند برانگیزاند. حقیقت تلخ این است که چشم‌انداز مردم ایران، اروپاست. پرسپکتیو مردم ایران، اروپاست. به اروپا نگاه می‌کنند، نه به افغانستان. مردم ایران به آلمان نگاه می‌کنند، نه به پاکستان. ایده‌آل تیپ این‌جا اهمیت دارد. شما هم ایده‌آل تیپ داری، من هم دارم. شما مثلا ایده‌آل تیپتان از دخترها یک چیز است، از ماشین خوب یک چیز است. به این می‌گوییم ایده‌آل تیپ. ایده‌آل تیپ مردم ایران کجاست؟ اروپا. ایده‌آل تیپ مردم ایران آلمان است، انگلیس است، فرانسه است؛ یعنی چشم‌اندازشان اروپاست، بنابراین نمی‌آیند نگاه کنند به افغانستان، به پاکستان و آن ترحمی که شما منظورتان است، افغانستان دیگر مرده است. معنویات کم‌رنگ است، بنابراین چون برایشان عادی شده و دیگر آن کعبه آمالشان نیست، چه احساسی داشته باشند، چه حساسیتی داشته باشند؟ هر روز در خبرها می‌شنوند، اما نمی‌شنوند در اروپا این اتفاق و آن اتفاق افتاد و مردم از گرسنگی مردند. حالا این اتفاقی که در انگلیس و در آن برج گرنفل افتاده، مقایسه کنید با ساختمان پلاسکو. حالا یک مقدار می‌فهمند که این‌گونه هم نیست که انگلیس همه این کارها را بکند و این‌ها کم‌کم نشان می‌دهد. الان دیگر از نظر ورود تروریست، کم‌کم انگلیس و فرانسه و لندن یا پاریس هم به‌صورت الگویی درمی‌آید که در این‌جا تروریست زیاد است.
من به‌عنوان یک شهروند ایرانی فکر می‌کنم ماجرا از نگاه افغانستانی‌هایی که ده‌ها سال است با ما زندگی می‌کنند، خیلی غم‌انگیزتر از این حرف‌هاست. افغانستانی‌ها احتمالا باید برای ما با بقیه جهان سومی‌‌ها فرق کنند، چون ما با آن‌ها زیست کردیم و داریم زیست می‌کنیم. انگار مردم به‌طور مشخص در مورد افغانستان یک مقدار بی‌ملاحظگی و بی‌دقتی دارند. نظرتان در این مورد چیست؟
این تا حدی درست است. مهاجران عزیز افغانی در ایران کار می‌کنند، درحالی‌که از یک سرزمین آشفته آمده‌اند که در فقر و فلاکت و بدبختی است. مردم چشمشان امروز به حسیات است، چشمشان به معنویات نیست. نگاه می‌کنند که کدام کشور ثروتمند است. در نظرشان این است که مردم افغان، مردم کارگر، فقیر، دربه‌در و درمانده‌اند. احترام مردم امروز به چشمشان است. الان هند کشوری است که دارد به‌شدت توسعه پیدا می‌کند، ولی می‌گویند این هندی است و از کشور عقب‌مانده است. این دید را دارند، همان دیدی که آمریکایی‌ها نسبت به مهاجران دارند. به او می‌گویند خارجی. بنابراین این دید حقارت‌بار را دارند که چون این‌جا زیردست دیگران کار می‌کنند، مردم آن حساسیت را نسبت به این‌ها از دست داده‌اند. نسبت به پاکستانی‌ها، بنگلادشی‌ها، عراقی‌ها و نسبت به همه این‌ها از دست داده‌اند و منظور فقط افغانستان نیست. ما فرهنگ و زبانمان با افغانستان مشترک است و با هم بودیم و هزاران سال است با هم زندگی می‌کنیم. اصلا زمانی جزو خراسان بزرگ بودند. ولی می‌گویند این‌جا مرکز تروریست است، مرکز طالبان است، مرکز داعش است. همه این‌ها را با داعشی‌ها و طالبانی‌ها مقایسه می‌کنند. بنابراین برایشان بی‌تفاوت است. این‌ها از نظر فرهنگی عقب هستند و هنوز در ۱۰۰ سال یا ۲۰۰ سال قبل زندگی می‌کنند و بینی دختر را می‌بُرند و… مجموع این‌ها ذهنیت مردم ایران را نسبت به افغانستان شکل داده است و خبرهای رسانه‌ای هم مرتبا همین‌ها را برجسته می‌کنند.
چه باید کرد؟
باید فرهنگ‌سازی کنیم. امروز رسانه‌ها دارند ذهنیت می‌سازند، رسانه‌ها دارند الگو می‌سازند، رسانه‌ها دارند یک کشور را یک الگوی خوب می‌کنند، یا الگوی بد می‌کنند. به‌طور غیرمستقیم وقتی خبرها را می‌شنوید که افغانستان این‌گونه شد و آن‌گونه شد، می‌گویند پس افغانستان خراب است، درحالی‌که انگلیس که از این خبرها نیست و کمتر است، اگر هم یکی دو تا باشد، ندیده می‌گیرند. بنابراین باید ذهنیت را فرهنگ‌سازی کنیم. ما باید با همسایه‌ها تداخل فرهنگی بیشتری داشته باشیم. ولی ذهنیت جامعه چیز دیگری است و کاری‌اش نمی‌شود کرد. آمریکایی نسبت به سیاه بد است، با سیاه زندگی می‌کند، ولی باز هم سیاه را می‌کشد و تحقیر می‌کند. ‌درحالی‌که سیاه بد نیست. باید این را فرهنگ‌سازی کنیم. حالا از هر طریق؛ از طریق موسیقی‌های آن‌ها، از طریق نمایشنامه‌های آن‌ها، از این‌ طریق که جشن‌های فرهنگی صورت بگیرد. بنده مقاله‌ای نوشته بودم که نوروز را به نوروزگاه‌ها ببرید. از افغانستانی‌ها تعریف کردم که نوروز را در نوروزگاه‌ها به جا می‌آورند و جاهای خاصی برایش دارند. ما متاسفانه به دلیل تمایل به جهان عرب، از تاجیکستان و افغانستان دور شدیم.
سهم حاکمیت در این وسط چیست؟
حاکمیت است که می‌تواند فرهنگ‌سازی کند. یکی حاکمیت و یکی شما و امثال شما با این مقاله و این قبیل مقاله‌ها، از طریق برنامه‌های تلویزیونی، از طریق تبادل شب شعر، شعرای افغانستانی، برجستگان، هنرمندان آن کشور، نویسندگان آن‌ها و… حاکمیت باید این کارها را بکند.
در ادامه همه این بازنمایی‌های ناعادلانه در رسانه و سهمی که حاکمیت در فرهنگ‌سازی انجام نمی‌دهد، به‌هرحال ما می‌بینیم افغانستانی‌ها در ایران دیده نمی‌شوند. در درازمدت این چه اثری روی روابط دو کشور و نگاه افغانستانی‌ها نسبت به ما خواهد داشت؟
نگاه بدبینی و سوءظن و نوعی آزردگی روحی و روانی نسبت به ما وجود دارد و بیشتر نیز خواهد شد. هم‌چنان که الان هم وجود دارد. ما همسایه هستیم و همسایه از همسایه ارث می‌برد و باید بدانیم که باید با هم تعامل کنیم. در همین واقعه‌ای که در خیرآباد دختری (ستایش) را کشتند، بنده در آن محاکمه بودم. در قوه قضاییه بنده دعوت شدم و نظر دادم که این پسر باید به شدیدترین شکل مجازات شود. البته من حکم اعدام صادر نکردم، ‌ولی گفتم این دختر شش ساله‌ای را برده و به او تجاوز کرده. در خیرآباد یک تظاهراتی شد، در کابل هم شد. پسر در حال اعدام است، ولی جامعه واکنش نشان می‌دهد. البته الان خیلی وضع بهتر از روز اولی است که افغانستانی‌ها در کرج چند نفر را کشتند. بعضی از افغانستانی‌ها سابقه خوبی در ایران نگذاشتند، که البته نسبتشان دقیقا به اندازه نسبت هر تعداد بزه‌کار در هر جامعه‌ای است. قطعا بیشتر نیست، ولی نیاز است که حاکمیت فرهنگ‌سازی کند. الان دانشجوها به‌راحتی در افغانستان درس می‌خوانند، حتی کتاب خود بنده هم در افغانستان تدریس می‌شود. این تبادلات را از تئاتر، سینما و… باید انجام دهیم. خوانندگانشان را بیاوریم، خوانندگان خودمان را بفرستیم و چهره این کشور را در منظر خودمان زیبا و واقعی‌تر کنیم. متاسفانه هر کسی از افغانستانی‌ها را نگاه می‌کنیم، می‌گوییم این‌ها طالبانی هستند، داعشی هستند. ترس ایجاد شده؛ یک ترس بی‌خود و بی‌جهت.

شماره۷۱۱

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟