یکی از چند تیپ رایج نمایش خیابانی کمدیا دلآرته سنتی در ایتالیا نقش مرد میانسال بدبینی است که کمترین احساس مثبتی نسبت به زندگی ندارد و همیشه و در همه حال منفیترین حالت ممکن از اتفاقات پیرامونش را از همه محتملتر میداند. یکی از معروفترین شوخیهای این تیپ جایی است که پیرمرد بازاری با آه و حسرت از روزگار گذشته حرف میزند. بدبین در جواب او میگوید: «نه مسلما گذشته اونقدرها هم خوب نبوده، چون اگر خوب بود، امکان نداشت بگذارند من اون موقع زندگی کنم.» و بعد از مکث کوتاهی ادامه میدهد: «البته مسلما اینقدر هم بد نبوده، چون اگر واقعا اینطور بود، امکان نداشت بگذارند من پشت سر بگذارمش.»
گذشته از شوخی بدبینانه بازیگر حقیقت این است که نگاه کردن به گذشته به قصد ساختن یک اثر هنری نمیتواند زیاد هم بیطرفانه باشد. واقعیت این است که هر روایت از گذشته، بههرحال سهمی از ایدئولوژی هم در خود دارد. کسی نمیتواند بدون اینکه تعیین کند قصد دارد گذشته را از کدام سرشانهاش تماشا کند، به سمت آن برگردد. در این نوشته کوتاه از تعدادی از آثاری که میشود آنها را موج تازه نوستالژی ایرانی نامید، حرف زدهایم؛ با تفاوتهایشان و البته شباهتهایشان.
۱. وضعیت سفید
حمید نعمتالله
نمیشود تعیین کرد تلویزیون خودش یکی از عوامل گسترش موج نوستالژیستایی در سالهای اخیر بود، یا فقط وقتی که دید تنور داغ است و میشود چسباند، از فرصت استفاده کرد. بههرحال یکی از بهترین سالهای اخیر صدا و سیما بر پایه نوستالژی سالهای دهه ۶۰ و روزهای پایانی جنگ هشت ساله با عراق ساخته شد. البته حقیقت این است که کسی نمیتواند حمید نعمتالله را متهم کند که با نگاه سانتیمانتال به گذشته موفق شد سریالش را خوب جا بیندازد. «وضعیت سفید» بهرغم آنکه دقت بسیار زیادی در ساختن دقیق فضای دهه ۶۰، از لباسها و در و دیوار گرفته تا جزئیات دیگر صحنه داشت، بیشتر بهخاطر موقعیت دراماتیک جذاب و شکل روایی تازهاش مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. نعمتالله توجهی موشکافانه به بافت فرهنگی یک خانواده متوسط شهری در دهه ۶۰ داشت و نسبت میان سنت و مدرنیته یا تقابلهای فرهنگی سطوح خاص زندگی را در یک خانواده آن دهه از طریق روابط اعضای یک خانواده بزرگ به تصویر کشید و گاه و بیگاه حتی آن شکل زیست را به چالش کشید و بحرانی کرد. در مجموع «وضعیت سفید» نمونه موفقی بود از چیزی که میشود آن را یک نگاه غیرسانتیمانتال به نوستالژی نامید.
۲. «ترانههای قدیمی» و «سینما نیمکت» و چند کار دیگر!
محمد رحمانیان
احتمالا یکی از آرزوهای علاقهمندان قدیمی نمایشها و نمایشنامههای محمد رحمانیان آن است که استاد هرچه زودتر تصمیم بگیرد این تم نوستالژی را رها کند و دوباره برگردد به همان دغدغههای قدیمیاش. اما تا اطلاع ثانوی محمد رحمانیان مشغول زیرورو کردن صندوقچه خاطرات مردم است و از قضا تنها چیزی که از صندوقچهاش بیرون میآید، همان یک قلم جنسی است که نباید؛ نگاه احساساتی و سانتیمانتال به گذشته. سلسله نمایشهای «ترانههای…» با تفاوتهای جزئی همه کارهایی بودند با سبک مشابه که با نمایشنامههای ساده و حداقلی، با کمترین میزان خلاقیت و نوآوری در متن که فقط قرار بود قطعات موسیقی خاطرهانگیز انتخابی محمد رحمانیان را به هم وصل کند. نکته قابل توجه در این میان آن بود که انتخاب ترانهها هم صرفا از روی سلیقه عام مردمی و طبعا بدون دخالت سلیقه شخصی محمد رحمانیان بود، یعنی حتی اثری از فردیت هم در میان نبود. یک کار صرفا به قصد حداکثر فروش از طریق قلقلک دادن خاطرات عمومی مردم. اجرای ترانهها هم بهطور عمده به سانتیمانتالترین وجه ممکن صورت میگرفت تا احیانا باقیمانده کسانی را که اشک در چشمانشان حلقه نزده، بینصیب نگذارد. رحمانیان در فیلم «سینما نیمکت» هم عملا همین رویکرد را اینبار درباره فیلمهای دوبله به کار برده است. اینبار هم دوبلههایی خاطرهانگیز از «داستان عشق» گرفته تا «کازابلانکا»، اینبار هم با موسیقی سانتیمانتال، اینبار هم بدون دخالت سلیقه شخصی استاد، اینبار هم به قصد قلقلک دادن سطحیترین لایه احساس، منتها با دو تفاوت؛ یکی که اینبار حتی اصل خود فیلمهای دوبله هم چنگی به دل نمیزنند، چه برسد به یادآوری خاطرهشان. دوم اینکه اینبار کار نمیفروشد برخلاف تئاترها!
۳. بچههای دیروز/ صدا و سیما
کسبوکار فروش کارتونهای قدیمی دهه ۶۰ در شبکههای مجازی آنقدر بالا گرفت که تلویزیون تصمیم گرفت خودش هم از این خوان بینصیب نماند و برنامههایی را به کارتونهای قدیمیاش اختصاص دهد. به سبک همه برنامههای صدا و سیما کسی درست نمیداند میزان استقبال از این قبیل برنامهها چقدر است، اما چیزی که هست اینکه کمتر بزرگسالی است که پای برنامهها نشسته باشد و خاطرات معصومانهاش از بین نرفته باشد. حالا دیگر سانسورها توی چشم میزنند، کیفیت نازل دوبله عموما آشکار است، اینکه داستانها دستکاری شدهاند، آزاردهنده است و نگاه ایدئولوژیک پشت انتخاب بیشتر کارتونها حالا توی ذوق مخاطب بزرگسال میخورد. بچههای امروز چقدر از آنها استقبال میکنند؟ باز هم صدا و سیما آمار قابل اعتنایی ندارد، اما با نگاهی به شبکههای مجازی میشود حدودش را به دست آورد. حدودش که اصلا دلگرمکننده نیست.
شماره ۷۰۲