گزارشی از زنان فیلمساز در جشنواره کن
شقایق شفیعی
جشنواره کن باز هم از راه رسید و فیلمهایی را برای سال ۲۰۱۹ به جهان معرفی کرد. طی چند سال اخیر همیشه این تصویر دوگانه، غیرقابل هضم و اندکی مضحک در جشنوارههای جهان پدید میآید و کن نهتنها از آن مستثنا نیست، بلکه یکی از سردمداران اصلی به حساب میآید: فیلمهایی راجع به نابرابری و فلاکت و بدبختی و جنگ از هزار گوشه جهان به جشنواره فرستاده میشوند و فیلمسازان درحالیکه قهقهه میزنند، از کنار قایقهای تفریحی گرانقیمت عبور کرده و در یک هارمونی و اتحاد از مد و فشن روز، روی فرشی قرمز قدم میزنند و عکاسان و روزنامهنگاران برایشان غش میکنند. جشنواره کن امسال هم کموبیش همین منطق را دارد، منتها حجم فیلمهایی با مضامین آخرالزمانی یا انقلابی بسیار بیشتر از قبل شده است. از فیلم افتتاحیه جشنواره گرفته که با کارگردانی جیم جارموش، داستان مصیبتی آرماگدونی و ظهور زامبیها را تعریف میکرد گرفته تا «بینوایان» که انفجار خشونت در ناکارآمدی سیستمهای فاسد کنترلی را نشان میداد، همه نقشی را این میان بازی کردند.
مسئله جالب دوم درباره جشنواره کن به طور کلی این است که زنان سهم کمتری در آن نسبت به جشنوارههای دیگر دارند. مثلا در سال جاری، جشنواره ساندنس و برلین به ترتیب میزبان ۴۶ و ۴۰ درصد کارگردان زن در بخشهای رقابتی خود بودهاند و امسال که جشنواره کن از سال ۲۰۱۱ رکورد خود را شکسته، تازه توانسته به ۲۱ درصد مشارکت کارگردانان زن برسد. از چهار زنی که در بخش فیلمهای رقابتی جشنواره کن حضور دارند، سه زن فرانسوی و یکی آلمانی است که همین مسئله هم نکته بسیار جالبی است. به غیر از بعضی وجوه فرعی در داستانهایی مانند «آتلانتیک» و «جو کوچولو» ، این چهار فیلم کمتر از فیلمهای کارگردانان مرد به مضامین اجتماعی پرداختهاند و بیشتر به درامهایی متمرکز بر روابط شخصی محدود شدهاند. در ادامه معرفی کوتاهی از این چهار فیلم را با هم میخوانیم
آتلانتیک (Atlantics)
ماتی دیوپ ۳۷ ساله که تا کنون تنها یک فیلم کوتاه ساخته بود و بیشتر مشغول بازیگری بود، برای علاقهمندان سینما بیشتر با بازی در فیلم «۳۵ پیک رام» (۲۰۰۸) ساخته کلر دنی شناخته میشد. دیوپ امسال تصمیم گرفت اولین فیلم بلند خود با نام «آتلانتیک» را روانه جشنواره فیلم کن کند. این کارگردان فرانسوی نه در فرانسه، بلکه در آن سوی آبها و در پایتخت سنگال یعنی داکار فیلم خود را ساخته است. داکار که بر ساحل اقیانوس آتلانتیک یا همان اطلس خودمان قرار دارد، میزبان ساختوسازی عظیم است. گویا میخواهند برجی بسیار بزرگ را در این شهر ساخته و افتتاح کنند، اما مدت زمان زیادی در حد چند ماه است که به کارگران ساختمانی حقوق ندادهاند. کارگرهای این پروژه هم تصمیمی عجیب گرفتهاند. آنها میخواهند از طریق دریا داکار را ترک کنند و به دنبال آیندهای روشنتر بروند. میان این کارگرها مردی به نام سلیمان حضور دارد که داستان عشقش با دختری به نام آدا کمکم ما را با خود همراه کرده و در امتداد روایت فیلم میکشد. این داستان عاشقانه و وضعیت پیچیدهای که برای هر یک از طرفین پیش میآید، تصویری تمامقد از وضعیت نابهسامان و بد بسیاری از کشورهای آفریقایی را نشان میدهد که حتی کشوری نسبتا خوب مانند سنگال هم به آن دچار است. این زوج جوان در مسیر انتخابهای خود به دوراهی و سهراهیهای مختلفی برخورد میکنند و همین مسئله باعث شده «آتلانتیک» پس از اکرانی که در جشنواره کن داشت، مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار بگیرد. یکی از نکات قابل توجه این فیلم، ساخت موسیقی آن است که توسط یکی از آهنگسازان جوان نوگرای جهان عرب و آفریقا به نام فاطمه القادری انجام میشود. یکی از ویژگیها و مضامین اصلی کارهای القادری تا کنون نگاهی خاص بوده که جهان غرب به پیرامون خود دارد. شاید همین مسئله نکتهای مهم بوده که باعث شده این کارگردان فرانسوی برای ساخت فیلم سنگالی خود سراغ او برود.
جو کوچولو (Little Joe)
جسیکا هاسنر ۴۷ ساله پس از حدود ۲۵ سال فیلمسازی، امسال با «جو کوچولو» وارد جشنواره فیلم کن شد. این کارگردان و نویسنده اتریشی تا کنون بیشتر با فیلمهایی نظیر «ریتای دوستداشتنی» (۲۰۰۱)، «هتل» (۲۰۰۴) و «عشق جنونآمیز» (۲۰۱۴) شناخته میشد. «جو کوچولو» فیلمی اتریشی-انگلستانی است و مانند «ریتای دوستداشتنی» داستان یک خانواده را تعریف میکند. خانواده این فیلم متشکل از یک مادر و پسر نوجوانش به نام جو است. مادر داستان ما مشغول به کار در یک مجموعه بزرگ کشاورزی است که در آن با استفاده از روشهای علمی جدید و امکانات پیشرفته، گونههای جدید گیاهی پرورش داده میشوند. روزی این مادر تصمیم میگیرد یکی از این نمونهها را برای پسرش به خانه ببرد. مشکل از جایی آغاز میشود که این کار خلاف قوانین داخلی این مجموعه است. با همین مشکل است که جرقه داستان میخورد و همراه فیلم پیش میرویم. مضمون دستکار ژنتیکی گیاهها از سوی این مجموعه که تاثیری گسترده بر محیط اطراف دارد، شاید گرهگاهی برای مسائل زیستمحیطی جهان امروز باشد، اما داستانپردازی خیالی و سورئال فیلم باعث شده فضای فیلم نزدیکی بسیار زیادی به آثار یورگوس لانتیموس پیدا کند. مشکل بسیاری از تماشاچیان و منتقدان با فیلم این است که علیرغم شباهت این فیلم به آثار کارگردانی مثل لانتیموس، از آن هیجان و تعجب موجود در فیلمهای لانتیموس خبری نیست و اثر تا حد بسیار زیادی خستهکننده از آب درآمده است. بااینحال، خاص بودن مضمون و شکل روایت این درام روانشناختی که یکی از کارگردانان جوان و گزیدهکار سینمای جهان آن را ساخته، باعث میشود توانهای بالقوه آن را نتوانیم نادیده بگیریم و قطعا وقتی را به تماشایش اختصاص دهیم.
پرتره بانویی در آتش (Portrait of a Lady on Fire)
سلین سیامای ۴۰ ساله علیرغم اینکه تا کنون تنها سه فیلم بلند را کارگردانی کرده، اما به عنوان فیلمسازی صاحب سبک در جهان شناخته میشود. فیلمهای پیشین او یعنی «نیلوفرهای آبی» (۲۰۰۷)، «تامبوی» (۲۰۱۱) و «دخترانگی» (۲۰۱۴) همگی به خاطر میزانسن دقیق هنری و کمبود دیالوگ مشهور هستند. نکته جالب درباره این فیلمساز کمحرف و تصویرگرا این است که او بیشتر تا کنون در زمینه نویسندگی فعالیت میکرده و تعداد آثاری که نوشته اما کارگردانی نکرده است، بیشتر از آثاری است که خودش کارگردانی کرده. او که عمدتا از مضمون «دوران بلوغ» در فیلمهایش بهره برده، امسال با چهارمین فیلم بلندش یعنی «پرتره بانویی در آتش» وارد جشنواره کن شد. داستان این فیلم در دوره و زمان کنونی نمیگذرد، بلکه به سالهای انتهایی قرن هجدهم فرانسه بازمیگردد و زمانی که انقلاب در این کشور هنوز آبوتاب داشت. داستان مربوط به نقاشی به نام ماریان است که قصد دارد پرتره زنی جوان را بکشد. کسی که این کار را به ماریان سفارش داده، میخواهد از تابلوی نقاشی به منظور خواستگاری کردن از زن جوان بهره ببرد. پیچیدگی داستان با ویژگی اخلاقی خاص این بانو آغاز میشود. او که قصد ازدواج ندارد، حاضر به نشستن در برابر بوم نقاشی هم نبوده و اجازه نمیدهد نقاشی، چهرهاش را روی کرباس ثبت کند. ماریان که به دنبال راه چارهای برای این مشکل است، تصمیم میگیرد با تغییر ظاهر خود را به ندیمهای تبدیل کند که خدمتگزاری بانوهایی اشرافی را بر عهده دارند. با ورود ماریان به حلقه نزدیکان بانوی مورد نظر، رابطه این دو نفر تغییر میکند و از اینجا به بعد با درامی روبهرو میشویم که در چند سال اخیر از مضامین پرطرفدار جشنوارههای جهانی بوده است. این فیلم بلافاصله توانست نظر عمده منتقدان را به خود جلب کند و احتمالا سال خوبی را مانند «رُما» تجربه کند. اگر علاقهمند به تماشای فیلمهای عاشقانه با پیچوتابهای غریب در روابط افراد هستید، میتوانید این فیلم را هم در فهرست سال ۲۰۱۹ خود اضافه کنید.
سیبیل (Sibyl)
ژوستن تریه ۴۱ ساله هم که از شش سال پیش ساختن فیلمهای بلند را آغاز کرده بود و در سال ۲۰۱۳ با درامی به نام «عصر وحشت» وارد عرصه کارگردانی شد، کمکم به سمت نگاه کمدی حرکت کرده است. او در سال ۲۰۱۶ «در بستر ویکتوریا» را ساخت که فیلمی کمدی-رمانتیک بود و همین رویکرد را هم در درام کمدی «ساحره» حفظ کرد و این فیلم را به جشنواره فیلم کن فرستاد. این فیلم فرانسوی مربوط به شخصیتی است به نام سیبیل. نکته جالب درباره این فیلم نام آن است؛ کلمه سیبیل در بسیاری از زبانهای اروپایی به معنای پیشگو یا ساحره است. شخصیت سیبیل در این فیلم یک رواندرمانگر است که حالا دوران درمان را کنار گذاشته و به نویسندگی روی آورده است که از همان بچگی به آن علاقه داشته. در بین مراجعان کمشمار او دختری به نام مارگو وجود دارد که بازیگری جوان و پرهیاهوست. سیبیل به مرور زمان به داستان زندگی مارگو علاقهمند میشود و هر روز با نزدیکی بیشتر به او سعی میکند از زندگیاش به عنوان منبع الهامی برای نویسندگی استفاده کند. این نزدیکی بیش از حد مانند همان مثال قدیمی از آب درمیآید که «اگر به چشمان شیطان خیره شوی، شیطان هم به چشمان تو خیره خواهد شد» و سیبیل به مرور زمان با حقایق نهفته در گذشته خود که در لایههای درونی ذهنش مستقر شده بودند، روبهرو میشود. فضاسازی این فیلم در مسیری دوگانه گام برمیدارد. از یک سو باریکههای کمدی را داریم و از سوی دیگر کلیت هراسآور داستان. نکته جالب باز هم این است که دو شخصیت اصلی داستان زن هستند و ساندرا هولر هم که چند سال پیش با بازی در فیلم «تونی اردمان» نظرها را به خود جلب کرده بود، در آن نقشآفرینی میکند.