از عطر سنبل تا لبخند بی لهجه
با فیروزه جزایری دوما
سهیلا عابدینی
وقتی برای مصاحبه با فیروزه جزایریدوما تماس گرفتم، خیلی صمیمانه پذیرفت و درضمن گفتوگوهای چندباره برای هماهنگی و تعیین وقت مصاحبه، یکباره دیدم خیلی راحت میگوید سهیلا جون… و حرفهایش را ادامه میدهد. شاید بهتر و درستتر این بود که در بیشتر سوالها بعد از نقطه پایان جواب، داخل پرانتز مینوشتم: میخندد. یادم میآید متولد آبادان است که اینقدر خونگرم و خندهرو مانده است. هرچند که در هفت سالگی خانوادگی از طرف شرکت نفت که پدرش آنجا به عنوان مهندس کار میکرد، به شهر وایتیر در کالیفرنیا رفتند و بعد از دو سال به ایران برگشتند. فیروزه جزایری در ایران دو سال مدرسه رفته و مجدد به آمریکا برگشتهاند. او سالها بعد، بعد از دانشگاه و ازدواج، حوالی ۳۸ سالگیاش با نوشتن کتاب خاطراتش «Funny in Farsi، A Memoir of Growing Up Iranian in America » که در آمریکا منتشر شد، به شهرت رسید. این کتاب، یکی از سه نامزد نهایی جایزه ترنر در سال ۲۰۰۵ و همینطور نامزد جایزه پن در بخش آثار خلاقه غیرتخیلی شد..
کتاب را محمد سلیمانینیا با عنوان «عطر سنبل، عطر کاج» به فارسی برگردانده. جزایری دوما علاوه بر این کتاب، دو اثر دیگر هم منتشر کرده. کتاب دوم او «Laughing Without an Accent» در ایران با چهار، پنج اسم از سوی چهار، پنج نشر به بازار آمده که او از ترجمه و نشر آنها که بدون اطلاعش صورت گرفته، دل خوشی ندارد. هر چند که چندوچون قوانین حق چاپ با رضایتخاطر نویسنده از مترجم از لحاظ حقوقی متفاوت است، ولی آشنایی نسبی نویسنده به زبان مقصد میتواند در کیفیت ترجمه موثر باشد و دشواریهای زبان را برای درک خواننده آسان کند.
کتاب سوم دوما «It Ain’t So Awful, Falafel» هنوز در ایران ترجمه نشده. جزایری میگوید مترجمی با او تماس گرفته و کار را شروع کرده، ولی به دلیل حذفیات زیاد، شکل کار خیلی تغییر کرده و درنهایت به سرانجام نرسیده. مصاحبه پیش رو گپوگفت ساده و صمیمانهای با اوست. سوالها به فارسی مطرح شده و جوابها به انگلیسی بوده که کارِ ترجمهشده با تاییدش در ادامه میآید. با همه حرفها درباره وضعیت ترجمه و نشر آثارش میگوید خوانندگانم در ایران را خیلی دوست دارم، که البته بیشتر آنها با همان ترجمههای بد با کتابهایم آشنا شدند.
خانم جزایریدوما، در ایران شما را بیشتر با کار اولتان «Funny in Farsi»، که با عنوان «عطر سنبل، عطر کاج» منتشر شد، میشناسند. در آمریکا هم اینطور است؟
در آمریکا، اغلب بزرگسالان مرا با مقالههایم در «نیویورک تایمز» میشناسند. دانشآموزان و معلمان هم مرا میشناسند، چون کتابهای اول و سومم در بعضی از مدرسهها استفاده میشود.
به نظر خودتان چرا از کتاب اولتان بیشتر از آثار دیگرتان استقبال شد؟
«عطر سنبل، عطر کاج»، کتاب اول من، از اولین خاطرات طنزآمیز ایرانی-آمریکایی بود که چاپ شد و در آمریکا توجه زیادی را به خودش جلب کرد. فقط یک بار میتوانید اول باشید، پس از آن در سرازیری میافتید. همچنین من باید خاطرات را مستقیم در اینجا ثبت کنم. وقتی«عطر سنبل، عطر کاج» منتشر شد، بعضیها در ایران نوشته بودند که کتاب پرفروشی در آمریکا بوده است. این اطلاعاتِ نادرست صدها بار چاپ شده است. من بارها و بارها آن را خواندهام. واقعاً آرزو میکنم که درست باشد، اما هیچوقت پرفروشترین کتاب در آمریکا نبود. شاید این یک ترجمه نادرست از واژه «پرفروش» باشد، به این معنا که به مدت یک هفته، نسخههای زیادی به فروش رفته است. اگر من یک کتاب پرفروشی در آمریکا داشتم، آنوقت جواب این سوالها را در یک قایق تفریحی شخصی مینوشتم.
فکر میکنید چقدر از خاطراتتان مانده که قابلیت کتاب شدن را دارند؟
من قصهگو هستم و هیچوقت داستانهایم ته نمیکشد. هر چند که نوشتههایم را درباره خانوادهام تمام کردم. (مطمئنم که خانوادهام خوشحال خواهند شد که این را بخوانند!)
قهرمان کتاب «عطر سنبل، عطر کاج» پدرتان، آقای کاظم جزایری دوما، حالشان چطور است و چه میکنند؟
پدر من هماکنون مرد پا به سن گذاشتهای است و در این دنیای بسیار عجیب و غریب بهترین کوششها را میکند. او موفقیت کتابهای مرا دوست دارد و مردمی را نیز که تا به حال ندیده و آنها به او علاقه دارند، دوست دارد. او حقیقتا روح مهربانی دارد. من خوشحالم که مردمان زیادی در جهان او را میشناسند.
بعضیها معتقدند شما «فارسی» فکر میکنید، خودتان قبول دارید؟
من به فارسی، انگلیسی و فرانسه «فکر» میکنم، اما روحم ایرانی است. مخصوصا روح من آبادانی است! حیف که عینک ریبن ندارم.
آیا با آقای خالد حسینی همچنان در ارتباط هستید؟ درباره آثارتان با همدیگر صحبت میکنید؟
من هنوز با خالد حسینی در تماس هستم. تقریبا هرگز در مورد کارهای خودمان صحبت نمیکنیم. ما درباره خانواده، جهان، نویسندگان دیگر و غذا صحبت میکنیم، اما تقریبا هرگز در مورد کار حرف نمیزنیم.
با مترجمان آثارتان در ایران چطور به توافق میرسید؟ آیا کار را بعد از ترجمه بازبینی میکنید؟
محمد سلیمانینیا تنها مترجمی بود که اجازه ترجمه کتاب اول مرا داشت. او داستانهای مرا که ترجمه کرد، برایم ارسال کرد و آنها را ویرایش کردم. خیلی محترمانه تمام تغییراتی را که از او خواستم، انجام داد. فقط ناشر اول کتاب «عطر سنبل، عطر کاج» از من اجازه گرفت. تمام کتابهای من به طور غیرقانونی منتشر شدهاند؛ این سرقت است! دو، سه تا ناشر به دروغ گفتهاند که به آنها اجازه داده شده، اما حقیقت را نمیگویند. این بخش شرمآوری است در ایران که باید تغییر کند. از آنچه من شنیدهام، ترجمههای کتابهای من وحشتناک است و هیچ چیزی مانند نسخه اصلی نیست. میتوانید تصور کنید که این چه اندازه مرا عصبانی کرده؟ اسمم روی کتاب بدی است که من ننوشتهام و دیگران پولش را میگیرند. این دزدی کامل است. میدانم که ناشران میگویند چارهای ندارند. اما اگر این اولویت بود، میتوانستیم تغییرش دهیم! این اولویت نیست و سر نویسندگان و خوانندگان کلاه میگذارند.
با توجه به اینکه ایرانی هستید و زبان فارسی را دوست دارید، اصولا وقتی کارتان را به فارسی ترجمه میکنند، چه حسی پیدا میکنید؟
من ترجمه کتاب اولم از محمد سلیمانینیا را دوست دارم. هرگز به کتابهای ترجمهشده و منتشرشده غیرقانونی نگاه نکردهام. تا آنجایی که به من مربوط میشود، این کتابها آشغال هستند.
آیا مترجم کتاب اولتان، آقای سلیمانینیا، فقط کیفیت ترجمه را به رضایت شما رساند، یا ناشر هم جداگانه با شما قرارداد بست؟
ترجمه طنز و شعر بینهایت مشکل است. من از ترجمه محمد سلیمانینیا خشنود شدم؛ درحقیقت او همه ویرایشهای مرا در کارش وارد کرد. ویرایشها زیاد نبود، اما برایم مهم بود. ناشر هم برای اجازه با من تماس گرفت. یادم میآید که محمد و ناشر قبل از اینکه محمد با من صحبت کند، با یکدیگر صحبت کرده بودند.
اگر مترجم و ناشر ایرانی بخواهد با شما درباره کتابهایتان وارد مذاکره شود، باید با شما یعنی مولف صحبت کند، یا با ناشر آمریکایی؟
معمولا هر ناشری که علاقهمند به ترجمه کتاب باشد، باید با ناشر اصلی به توافق برسد. از آنجایی که ایران از قوانین بینالمللی کپیرایت تبعیت نمیکند، ناشران ایرانی ناگزیر نیستند این کار را انجام دهند اما اگر کسی علاقهای به چاپ آثار من داشته باشد، اولین نگرانی من کیفیت ترجمه است. ترجمه بد از کتاب طنز از هر کتاب دیگری بدتر است و به نظر میرسد اینگونه ترجمه در بازار ایران زیاد منتشر میشود. من دلم میخواهد مترجمان و ناشران با من تماس بگیرند تا بتوانیم با همدیگر کار کنیم و چیزی به وجود آوریم که دستکم نزدیک به اصل باشد. عدم تبعیت از قوانین بینالمللی کپیرایت به این معنی نیست که نویسندگان باید از این روند مستثنا شوند. ما میتوانیم بهتر عمل کنیم. خوانندگان لایق رفتار بهتر هستند.
خانواده شما فارسیزبان هستند، خودتان انگلیسیزبان و همسرتان فرانسویزبان. بچههایتان از میان این زبانها به کدامیک مسلط هستند؟
خانه ما ملل متحد است. اولین بچهام فارسی و فرانسوی را میفهمد. بچه دومم هم همین دو زبان فارسی و فرانسه را میفهمد و آلمانی هم میداند. کوچکترین بچهام فقط آلمانی و انگلیسی میداند. شوهرم هم زبان یونانی میداند، چون پدربزرگش یونانی بود. ما غذای ژاپنی دوست داریم.
خانم جزایری، چطور شده که شما نوشتار فارسی را میفهمید، ولی فارسی صحبت نمیکنید و نمینویسید؟
سپاسگزارم از اینکه این سوال را کردید، چون اطلاعات نادرست زیادی در ایران هست. من فارسی را روان صحبت میکنم، فارسی هم میخوانم، اما نه مثل یک فرد تحصیلکرده. نوشتنم بد است. من فقط مدت دو سال در ایران به مدرسه رفتم. با توجه به این مدت کوتاه، فارسی را خیلی خوب میدانم، هر چند ایرانیها دوست دارند از اینکه من به فارسی نمینویسم، شکایت کنند. اینقدر شکایت نکنید، برای سلامتیتان خوب نیست.
از نویسندههای ایرانی کار چه کسی را بیشتر میپسندید؟
نویسنده محبوب من ایرج پزشکزاد است. ایشان را چند سال پیش در پاریس دیدم و او همانطور که تصور میکردم، دوستداشتنی بود؛ یک گنج ملی حقیقی.
دوست دارید به ایران بیایید و به شهر خودتان اهواز و شوشتر بروید، با مخاطبان آثارتان دیدار کنید؟
بازدید از ایران رویای من است. البته دوست دارم با خوانندگانم، بهویژه جوانان، آشنا شوم. دوست دارم روستاها را ببینم، صنایع دستی را ببینم و غذاهای مختلف مناطق را بچشم. من از چیزهای قدیمی خوشم میآید. اگر این شانس را پیدا کنم که ایران را ببینم، چمدانهای خالی با خودم میآورم تا بتوانم آنها را با پارچههای قدیمی و کیفهای بافتنی پر کنم. من اهل فرشهای ایرانی خیلی نفیس نیستم، گلیمهای قدیمی را ترجیح میدهم. همچنین خرمهره دوست دارم. اتاق کار من مثل یک عتیقهفروشی است.
کتاب جدیدی در دست نگارش دارید؟
نویسندگان هرگز درباره آثاری که در دست دارند، حرف نمیزنند.
سلام.
خوشحالم که اولین اثر ترجمه شده خانم جزایری دوما رو در دومین سال انتشار اون در ایران مطالعه کردم و در خلال پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد، باعث روحیه بخشی و ارتقاء انرژی و انگیزه من شد.
هنوز بعد از گذشت دوازده سال از اون زمان کتاب عطر سمبل یکیاز علاقمندی های من هست و برای چند مین بار میخونمش و از اون لذت میبرم. افتخار میکنم به اینکه یک هموطن من در ایالات متحده چنین قلم رسا و دلنشینی داره.
خیلی پیگیر خانم جزایری و آثار جدیدشون بودم و هستم و ازتون تشکر میکنم بابت انتشار این مصاحبه.
مانا باشید ?
عالی خوب خوشم آمد.