ماجرای خانواده پاکستانی که با فوتبال، زندگی دختران روستایی را متحول کرد
مریم معروفی
شیمشال؛ روستای کوچکی در شمالیترین منطقه پاکستان، مرتفعترین زیستگاه محدوده در ارتفاع ۳۸۰۰متری از سطح دریا، در یک قدمی غربیترین مرزهای چین، منطقهای با دوهزار نفر جمعیت. شیمشال انگار در یک دنیای دیگر واقع شده؛ دنیایی بیگانه با زندگی شهری. با ۱۶ ساعت رانندگی از اسلامآباد و ۲۰ ساعت از لاهور میتوانی به این منطقه شمالی برسی. اینجا جایی نیست که انتظار داشته باشی در آن زنان فوتبال بازی کنند، اما واقعیت این است که دختران این روستا سخت تشنه این ورزش هستند؛ به این امید که راه فراری باشد از سرنوشت محتومشان.
از کوهنوردی تا فوتبال
چند سال از زمانی که یک دختر ۱۸ساله پاکستانی از منطقه شیمشال توانست نام خود را بهعنوان یک کوهنورد بینالمللی مطرح کند، میگذرد. دختری که تب کوهنوردی از دوران کودکی با تماشای کوههای گنبدی شیمشال با آن ترکیب بینظیر از صخره و یخ به جانش افتاد و به سرش زد قلههایی را فتح کند تا از فراز آنها به دنیایی تازه بنگرد. حالا شیمشال باز خبرساز شده. یک خانواده روستایی پیدا شده که میخواهد با فوتبال معجزه کند. کاریشما اینیات و خانوادهاش اهل شیمشال هستند. هرچند این روستا را به مقصد لاهور ترک کردهاند، اما همچنان ارتباط خود را با سرزمین زادگاهشان و ساکنان آن حفظ کردهاند. کاریشما به گاردین میگوید: «پدرم در لاهور کار میکرد. او من و خانوادهام را به شهر برد تا بتوانیم ادامه تحصیل بدهیم. مادرم پرستار بود، اما شغلش را رها کرد تا بتوانیم به شهر نقل مکان کنیم. پدرم تصمیم گرفته بچهها را از شیمشال به لاهور بیاورد تا بتوانند درس بخوانند و ادامه تحصیل بدهند. او تابهحال پنج یا شش کودک را به شهر آورده و هرچه خانوادهها به ادامه تحصیل فرزندانشان در لاهور علاقهمندتر شوند، تعداد این کودکان هم بیشتر و بیشتر میشود. پدرم چند نفر از اعضای خانوادهاش را هم به شهر آورده؛ کسانی که از پس مخارج ادامه تحصیل برنمیآمدند.»
به دنبال معجزه
کاریشما فوتبال بازی کردن را در سال ۲۰۱۲ شروع کرده، اما این اولین انتخاب او نبوده. «من به فوتبال علاقهای نداشتم. بیشتر کریکت را دوست داشتم. اما در پاکستان دخترها در این ورزش شانس زیادی برای رفتن به سطوح بالاتر ندارند. درنتیجه پدرم من و دو خواهرم را به زمین فوتبال برد.»
پدر این خانواده به دخترانش گفته که اگر خوب تلاش کنند، روزی میتوانند نماینده کشورشان در ورزش فوتبال باشند. همین انگیزه باعث شده که آنها سخت تلاش کنند. کریشما میگوید: «ما قبل از اینکه به باشگاهی در سطح ملی بپیوندیم، برای دو یا سه باشگاه بازی کردیم. بازیهای زیادی را در سطح ملی برای این باشگاهها انجام دادیم و بعد در سال ۲۰۱۶ من و خواهرانم به دبی رفتیم تا نماینده پاکستان در بازیهای Jubilee باشیم.» اما این ماجرا فقط به موفقیت خواهران اینیات ختم نشد.
درحالیکه کریشما و خواهرانش در دبی مشغول مسابقات بودند، برادر کریشما به شیمشال برگشت. او که بهشدت تحت تاثیر ایدههای پدرش بود، تصمیم گرفت فوتبال را به دختران این روستا معرفی کند. پسر خانواده با کمک یکی از اقوامش، تجهیزات لازم را با هزینهای کم تهیه کرد و تورنمنتی را در سال ۲۰۱۶ به راه انداخت. کریشما درباره این تورنمنت به گاردین میگوید: «این یک اتفاق بزرگ بود و حدود ۷۰ دختر در آن شرکت کردند. همین مسئله ما را به فکر انداخت که چرا شرایط بهتری را مهیا نکنیم تا دخترها بتوانند از طریق آن فوتبال بازی کردن یاد بگیرند و پیشرفت کنند.»
پیش به سوی هوای تازه
آنچه به دخترهای فوتبالیست شیمشال انگیزه میدهد، فشارها و محدودیتهای اجتماعی است که دختران جوان این منطقه با آن مواجه هستند. فوتبال در این روستای دورافتاده یک راه فرار است؛ یک گزینه که به دختران جوان و زنان اجازه بدهد خارج از فضای روستا نفس بکشند. کریشما درباره این محدودیتها میگوید: «مشکل اصلی در روستای زادگاه من این است که وقتی دخترها ۱۸، ۱۹ ساله میشوند و والدینشان نمیتوانند شرایط تحصیل آنها را فراهم کنند یا مخارج آنها را بدهند، فکر میکنند بهترین کار این است که آنها را شوهر بدهند تا همسرانشان باقی زندگی آنها را مدیریت کنند. ما میخواهیم به این شرایط پایان دهیم. میخواهیم به این دختران یک هدف دهیم. بعضی از این دخترها با بورسیههای ورزشی میتوانند پذیرش دانشگاهی بگیرند. هدف اصلی ما این است؛ به جای اینکه دختران را در سنین پایین به خانه شوهر بفرستیم، برای آنها شرایطی برای انجام کارهای بیشتر فراهم کنیم؛ شرایطی که در آن بتوانند استعدادهای پنهان خود را آشکار کنند.»
درحالیکه گروه کوچک دختران ۱۵ تا ۲۰ ساله در تدارک تشکیل تیم فوتبال بانوان الشمس بودند، کریشمای ۱۹ساله در جلسهای حاضر شد که توسط سازمان Women Win برگزار میشد. کریشما درباره این جلسه میگوید: «ما آنجا ایدههایمان را معرفی کردیم و آنها بسیار ما را تشویق کردند. تلاش کردیم از طریق آنها اسپانسر پیدا کنیم، اما هیچکس علاقهای نشان نداد. بعد از آن از کسبوکارهای محلی درخواست حمایت کردیم، اما همه آنها فکر میکردند این ایده نتیجه نمیدهد؛ چطور ممکن است دختران شمالی فوتبال بازی کنند؟»
دخترها صف میکشند!
تیم دختران که بهشدت از مشکلات مالی رنج میبرد، تنها به کمکهای نقدی کوچک از این طرف و آن طرف دلخوش بود تا وسایل و تجهیزات مورد نیاز خود را خریداری و کار خود را شروع کند. کریشما در اینباره میگوید: «ما در ماه ژوئن امسال به روستا رفتیم و شروع به آموزش دختران کردیم. وقتی به زمین فوتبال رسیدیم، تعدادی دختر آنجا منتظر ما بودند. آنها شنیده بودند که ما میخواهیم فوتبال آموزش بدهیم. در اولین روز تمرین، ۹۰ دختر آنجا حضور داشتند، اما بهتدریج تعداد این دخترها زیادتر شد.»
با وجود اینکه اغلب مردم احساس خوبی درباره وضعیت کشور پاکستان و عادتهای مردمش ندارند، کریشما میگوید که مردم پاکستان بسیار حمایتگر هستند. «بهترین ویژگی شیمشال و مناطق شمالی پاکستان این است که مردم این نواحی بسیار روشنفکر هستند.» خانواده کریشما والدین زیادی را پیدا کردهاند که میخواهند دخترانشان درگیر ورزش و ادامه تحصیل شوند. اغلب آنها به دنبال راهی هستند که دخترانشان را از سرنوشت محتوم تاریخیشان و ازدواجهای اجباری نجات دهند. همین که ایده جدیدی به مردم این مناطق پیشنهاد شد، بهشدت از آن استقبال کردند. به گفته کریشما، در تورنمنت ماه گذشته، تعداد زیادی از والدین با دخترانشان به سراغ آنها آمدند و درخواست کردند به دخترانشان آموزش فوتبال داده شود.
این تیم جوان از پس این همه تقاضا برای آموزش برنمیآید. کریشما میگوید: «ما نتوانستیم شرایط را مدیریت کنیم. بیشتر از ۱۰۰ دختر را آموزش میدادیم و تقاضاها همچنان ادامه داشت. والدین زیادی بچههای خود را به خانههای ما میآوردند که آنها را برای تورنمنت ثبتنام کنیم. تعداد زیادی در این میان جا ماندند، چون نمیتوانستیم بیشتر از ۱۰۰ بازیکن را ثبتنام کنیم.»
دختران فوتبالیست پاکستانی با مشکلات تدارکاتی و مالی مواجه هستند. ساختارهای ملی و منطقهای طوری طراحی نشده که به خانوادهها اجازه بدهد شانس دخترانشان را در عرصه رقابت امتحان کنند. کریشما در اینباره میگوید: «والدین بسیار حمایتگر هستند، اما مشکل اصلی ما، کمبود فرصتهاست. فرصتی برای ما وجود ندارد که این دختران را در بازیهایی در سطح ملی یا منطقهای به بازی بگیریم. تنها امید کریشما و خانوادهاش حالا فقط و فقط جذب اسپانسر است؛ چراکه این خانواده کوچک با منابع محدودش دیگر از پس این همه تقاضا برنمیآید. آنها امیدوارند که با تلاش و ابتکار عمل بیشتر، توجه اسپانسرها را جلب کنند. «دلیل اصلی اینکه مردم تمایلی به اسپانسری این تیم ندارند، این است که گمان میکنند این تیم فقط برای یک تورنمنت دور هم جمع شده و کار ما قرار نیست ادامه پیدا کند. این در حالی است که ما از بین ۱۰۰ دختر متقاضی، ۱۸ تا ۲۰ نفر را با دقت هرچه تمامتر انتخاب کردهایم. حالا هم در حال آموزش دادن آنها هستیم. ما یک تیم انتخاب کردهایم و میخواهیم آن را به اسلامآباد یا لاهور یا هرجای دیگری که امکانپذیر باشد، بیاوریم تا بتوانند در میادین فوتبال بازی کنند.»
خانهای از شن و مه
دختران شیمشال برای فوتبال بازی کردن از سادهترین امکانات هم بیبهرهاند. این روستای زیبا که با کوهستانهای برفی چشمنواز محصور شده، از زمینهای مسطح مناسب برای فوتبال بینصیب است. دخترها ناچارند روی شن و ماسه و سنگهای بزرگ فوتبال بازی کنند. با هر ضربه و حرکتی، گرد و خاک به هوا بلند میشود و چشم چشم را نمیبیند. کریشما میگوید: «ما میخواهیم آنها بفهمند که بازی کردن در یک زمین فوتبال مناسب چه حسی دارد. شاید اگر بااستعداد باشند، شانس این را پیدا کنند که جذب باشگاههایی در شهرها یا کشورهای دیگر شوند.»
کریشما و خانواده کوچکش نشان دادند که فوتبال تا چه حد میتواند از یک بازی و سرگرمی ساده فراتر برود و به افراد شور زندگی بدهد. فوتبال همیشه چیزی بیشتر از یک ورزش بوده و هست؛ عاملی که میتواند حتی در دورافتادهترین نقاط دنیا هم بر جوامع و نگرش افراد و زندگی جوانترها تاثیر بگذارد و مسیر زندگی آنها را برای همیشه عوض کند. فوتبال میتواند معجزه کند؛ حتی در سرزمینی که مردمش چشمانتظار معجزهای نیستند.
شماره ۷۱۷