گفتوگو با مصطفی کیایی درباره فیلم «چهارراه استانبول»
فرنوش ارسخانی
مصطفی کیایی فیلمساز مستقلی است؛ او از همان ابتدا که فیلمسازی در سینما را آغاز کرد، با همین برچسب مستقل بودن در میان فیلمسازان جوان شناخته شد. کیایی فیلمساز سفارشی نیست و ادعا میکند که تمایلی به ورود به این نوع سینما ندارد. او تجربه ساخت فیلمهای پرمخاطب و جوانانه خوشساختی را در کارنامهاش دارد؛ «خط ویژه»، «عصر یخبندان»، «بارکد» و «چهارراه استانبول» فیلمهایی هستند که جوانان در آنها نقش مهم و بهسزایی داشتهاند و فیلمساز سعی بر این داشته در هر یک از این فیلمها، بهواسطه لحن متفاوت فیلمسازی خود، مصایب و مشکلات آنها را به چالش بکشد و برای ایجاد تعلیق و جذابیت بیشتر نیز از خلاقیتها و شیوههای متفاوت فیلمسازی بهره ببرد. او در آخرین ساخته خود دست روی سوژه ملتهب و دردناکی گذاشته است. کیایی در «چهارراه استانبول» به سراغ حادثه ساختمان پلاسکو رفته و وضعیت جوانهایی را در معرض دید قرار داده که هر یک سرنوشتشان با این ساختمان گره خورده است.
دغدغه اجتماعی و پرداختن به موضوعات و سوژههای ملتهب اجتماعی یکی از مسائل مهمی است که ما همیشه در فیلمهایتان با آنها مواجه هستیم. این دغدغه همچنان در فیلم اخیر شما یعنی «چهارراه استانبول» حفظ شده است و با رعایت اصول درامنویسی و استناد به واقعه ساختمان پلاسکو، سعی کردهاید از زاویه دید خودتان به این حادثه بپردازید. سوالی که در ابتدا به ذهنم میرسد، در مورد همین رویهای است که با آن فیلمسازی را آغاز کردید. آیا شما خودتان را یک فیلمساز اجتماعی میدانید یا صرفا به این خاطر که پرداختن به مسائل اجتماعی میتواند بهانه خوبی برای ساخت یک درام جذاب و پرکشش باشد، سراغ آن میروید؟
من فیلمساز اجتماعی نیستم که موضوعات اجتماعی دغدغه اولم باشد. من معمولا فیلم را بهواسطه قصهای که در ذهنم میآید و با توجه به مبحث سرگرمی و معیارهای ارتباط با مخاطب میسازم. قصهگویی فیلم همیشه برایم مهم بوده، ولی چون خودم آدمی هستم که خیلی درگیر مسائل اجتماعی هستم، یک نگاه خیلی ظریفی به مسائل اجتماعی دارم و همه چیز را خوب پیگیری میکنم. شاید به این دلیل که خودم در شرح لایههای اجتماع زندگی میکنم، ناخودآگاه مسائل اجتماعی تبدیل به دغدغه میشوند و در بستر فیلمنامه من قرار میگیرند و یکدفعه پایهگذار یک درام میشود. اما فکر میکنم دلیل اصلی گرایشم به سمت سینمای اجتماعی، این است که خودم هم روی مسائل اجتماعی همیشه حساس بودهام.
و لحن کمدی را همیشه بهعنوان یک اصل ثابت در فیلمهایتان رعایت میکنید. چرا اینقدر نسبت به این لحن یا ژانر وفادار هستید؟
این نوع لحن، شیوه نگارشی من است، چون من به مسائل پیرامونم خیلی فانتزی نگاه میکنم و فکر میکنم این لحن حتی در تلخترین و تراژدیترین اتفاق هم اگر من بخواهم در این موارد بنویسم، وجود دارد. این لحن به ناخودآگاه خودم برمیگردد. من فکر میکنم فیلم مثل زندگی میماند و نمیتواند یک لحن ثابتی داشته باشد. شما مرتب در زندگی هم همینطور هستید؛ یک روز خوب هستی، دو ساعت بعد، حالت خراب است، مضطرب میشوی، عاشق میشوی؛ همه اینها ترکیبش با همدیگر میشود زندگی. فکر میکنم فیلم هم نباید از این مسئله دور باشد.
یکی از انتقادهایی که نسبت به فیلم اخیر شما وجود دارد، استفاده از همین لحن در تراژدی پلاسکو است که بخشهایی از این حادثه را به کمدی تبدیل کرده است. اتفاق تلخ و ناگواری که خیلیها را متحول و داغدار کرده است، چرا باید در بخشهایی لحن کمدی به خود بگیرد؟
فکر میکنم برخی اشتباه فیلم را دیدهاند. چون فیلم تا یک جایی لحنش کمدی است، ولی وقتی وارد فضای پلاسکو میشود، کاملا لحن جدی به خود می گیرد و شوخیای در آن وجود ندارد و همه در سالن سینما گریه میکنند. مگر میشود آنجا تحت تاثیر قرار نگیرند؟ مردم برای من کامنت میگذارند که همه ما غمگین شدیم وقتی آن اتفاق را در فیلم دیدیم…
چرا اغلب فیلمهای اجتماعی ما به این اتهام مبتلا میشوند که فیلمهای شعاریای هستند؟ این احتمال ممکن است در مورد فیلم «چهارراه استانبول» هم وجود داشته باشد.
فکر میکنم در کلیت فیلمهای اجتماعی نظر اشتباهی هست. من خیلی از فیلمهای اجتماعی را دیدم که هیچ شعاری در آنها نبوده یا شعارزدگی نداشته است. ممکن است بعضی اوقات، یک حرف مهم اجتماعی وقتی از دهان یک بازیگر بیرون میآید، یا دغدغه خود بازیگر هم باشد، برای مخاطب حس شعار به وجود بیاورد، ولی شما فیلمهای آمریکایی را که نگاه میکنید، میبینید کاراکترهای اصلی حتی در فیلمهای خیلی مطرح هالیوودی مثل حتی فیلم «بتمن» یکدفعه یک حرف خیلی بزرگی را میزنند. این اگر در سینمای ایران باشد، متهم میشود به شعار دادن، ولی بعضی اوقات خیلی مستقیم حرفهای درشت و گلدرشتی میزنند که به نظر من دغدغه فیلمساز بوده و هیچ اشکالی ندارد.
در فیلم «چهارراه استانبول» علاوه بر موضوع اصلی فیلم که ساختمان پلاسکو است، ما خیلی از مسائل و معضلات دیگری مثل بیکاری، کاسبی از راه دیهگرفتن، دختر فراری و اعتیاد به قمار را میبینیم که هر یک با لحن متفاوتی در فیلمتان به کار گرفته شدهاند. اصرارتان برای مطرح کردن این معضلات مهم در کنار هم چه بود؟
وقتی شما دو کاراکتر در فیلم داری که اینها دستوپنجه نرم میکنند با مشکلات متعدد و در یک جایی گیر کردهاند، طبیعی است که به هر دری میزنند و این به هر دریزدن، به این معناست که درواقع تو داری وارد یک مبحث دیگری میشوی. فکر میکنم اینها مجموعا گرههای دراماتیک فیلمنامه را تشکیل میدهند و موتور فیلمنامه هستند برای اینکه فیلمنامه حرکت کند و به آنجایی که باید، برسد. این خردهداستانها معمولا رنگآمیزی فیلمنامه را همیشه بهتر و جذابتر میکنند.
این خردهداستانها برایتان دغدغه بوده یا اینکه صرفا بهخاطر اینکه جذابیت در فیلم ایجاد کند، از آنها استفاده کردید؟
نه، قطعا برای من همیشه چیزهایی که از فضای پیرامونم میگیرم، مهم هستند. مثلا در فیلم «عصر یخبندان» کاراکتر سعید شغلی دارد که پشت ماشینها را میگیرد و از آنها اخاذی میکند. من که سالی پنج تا فیلم که نمیتوانم در مورد همه مسائلی که در ذهنم هست بسازم، طبیعتا در دل یک فیلمنامه سعی میکنم چیزهایی را که فکر میکنم هم دغدغهام است و هم جذابیت دارد و یک نگاه جدیدی را از فضای شهرم به من میدهد، معرفی کنم و فکر میکنم اینها در مجموع اگر در راستای درام باشند، میتوانند کمک کنند به درام اصلی.
به فیلم «عصر یخبندان» اشاره کردید؛ جوانی که در آن فیلم شماره پلاکها را مینوشت و از طریق آن اخاذی میکرد، خودش یک موضوع جالبی بود و توجه به چنین معضلاتی یک حرکتی پیشرویی در سینما به حساب می آمد. چقدر سعی میکنید زمان نوشتن فیلمنامههایتان این زاویه نگاه متفاوت را نسبت به معضلات اجتماعی همچنان حفظ کنید و یک حرکت پیشرویی در سینما داشته باشید؟
بههرحال من همیشه برایم پیدا کردن یک قصه جذاب و اینکه روایتش روایت تاثیرگذار و درگیرکنندهای باشد، جذابیت داشته و سعی میکنم یک نگاه جدیدی را از آن قصه برای خودم پیدا کنم. یعنی مثلا ممکن است ما روایتهای متفاوتی از پلاسکو دیده باشیم، ولی من با شخصیتهای اصلی خودم وارد قصه میشوم و یک قصه را از دید کاراکتر اصلی خودم میبینم. همیشه سعی میکنم در اتفاقات و مسائلی که در این جامعه میافتد و سوژه خیلی از قصهها میشود، یک زاویه نگاه جدیدی برای خودم پیدا کنم و فکر میکنم همیشه تا آنجایی که توانستم، این کار را انجام دادم و خیلی جاها هم مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است. مثلا زمانی که من «خط ویژه» را ساختم، یا فیلم «بارکد» را کار کردم، زاویه نگاهم همیشه برای مخاطب یک جذابیتی داشته، چون فکر میکرده که یک نگاه جدیدی در مورد مسئله اختلاس یا مسئله رانت دارد میبیند و وارد ماجرای آنها میشود. من همیشه سعی کردم این اتفاق در فیلمهایم بیفتد.
چقدر فکر میکنید این مدل فیلمها در سینمای ایران ماندگاری دارند و از تاریخ انقضا برخوردار نیستند؟
اگر از فرم ژورنالیستی خارجش کنیم، تاریخ انقضا ندارد. اگر تو قصه بنویسی و وارد سینمای قصهگو شوی، چون قصه همیشه جذاب است، هیچوقت هم کهنه نمیشود و همیشه هم گوش کردن به آن یا نگاه کردن به آن، جذابیت را برای مخاطب خودش دارد. ولی اگر فقط یک فیلمی باشد که خیلی ژورنالیستی به مسائل تیتروار نگاه کند و هیچ قصهای در طولش روایت نشود، به نظر من تاریخ انقضا دارد.
در فیلمهای اخیرتان، علاوه بر کارگردانی و نویسندگی، وظیفه تهیهکنندگی را هم برعهده دارید. دلیل این همه مستقل بودن در فیلمهای اخیرتان چیست؟
طبیعی است که من خودم خیلی علاقهای به این کار ندارم، ولی با توجه به اینکه تعداد تهیهکنندگان خوبی که در سینمای ایران کار میکنند، کم هستند_گویا بعضیها که سواد و دانش دارند، پول ندارند و بعضیها پول دارند، ولی سواد و دانش ندارند و همیشه شما بهعنوان کارگردان با آنها در تعارض هستید_سعی می کنم مسئولیت تهیهکنندگی فیلمهایم را هم خودم به عهده بگیرم. فکر میکنم اگر استقلال و کلیت فیلم زیر نظر خودت باشد، خیلی مهم است و میتوانم در یک فضای آرام کار کنم.
از تجربههای قبلیتان با تهیهکنندگانی که با آنها کار کرده بودید، رضایت نداشتید؟
رضایت کامل نداشتم.
همیشه فیلمنامهها را خودتان مینویسید؛ اصراری دارید که حتما خودتان در کارهایتان فیلمنامهنویس هم باشید؟
بله، چون من هیچوقت کار سفارشی نکردم، یعنی حتی فیلمنامه کسی دیگر را که تهیهکننده برایم بفرستد، نمیتوانم کار کنم. همیشه این مدلی کار میکنم و خیلی مودی هستم. اگر از یک قصهای خوشم بیاید، با آن قصه کلنجار میروم و مینویسم و بعد هم اگر شرایطش مهیا شود، آن را میسازم. خیلی دنبال این نیستم که مرتب اپراتوری کار کنم یا فیلمنامهای از اینور و آنور جمع کنم. شاید اگر یک روزی کسی فیلمنامهای داشت و خواندم و خیلی با آن ارتباط برقرار کردم، آن را هم کار کردم، ولی معمولا باید یک مسئلهای دغدغه خودم شود که در موردش فیلم بسازم.
در یک مقطعی شنیده میشد که پیمان قاسمخانی فیلمنامهای دارد که میخواهد آن را با شما کار کند. چرا آن همکاری قطعی نشد؟
آن همکاری فقط در حد صحبت بود. من در آن مقطع مشغول کار خودم بودم و اصلا فرصت نداشتم. پیمان از دوستان خیلی خوب من است، اگر فیلمنامهای داشته باشد که به درد من بخورد و من آن را دوست داشته باشم، حتما آن را کار میکنم، چون بعضی اوقات یک چیزهایی در زمینه کار تو نیست و فکر میکنم باید آن اتفاق از طرف هر دویمان و در زمان خوبی بیفتد. ولی فعلا هنوز آن اتفاق نیفتاده است.
علاوه بر فیلمنامهنویسی و تهیهکنندگی که به یکی از اصول ثابت کارهای شما تبدیل شدهاند، شما در زمینه انتخاب بازیگر نیز از یک گروه ثابت در اغلب کارهایتان استفاده می کنید. مثلا سحر دولتشاهی و بهرام رادان و همچنین محسن کیایی، همیشه در فیلمهایتان حضور دارند و به بازیگر ثابت کارهایتان تبدیل شدهاند. دلیل استمرار همکاریتان با آنها چیست؟
بهخاطر همین فشاری که الان دارند دوستان میآورند، شاید فیلم بعدی را با هم کار نکنیم (خنده). اما از شوخی گذشته، قطعا همکاری متقابل بوده؛ البته من فقط در سه کار آخرم از بازیگران ثابت استفاده کردهام و قبل از «عصر یخبندان»، «بارکد» و «چهارراه استانبول» بازیگرانم را در هر کاری عوض میکردم.
این بازیگرها به نقشهایم خوردهاند و درک متقابل از هم داشتیم که این همکاریها ادامه پیدا کرده، مثل خیلی از فیلمهای دنیا. من هر زمان احساس کنم این همکاریها به ضررمان است، آن را ادامه نمیدهم. ممکن است فعلا همکاری با هم نداشته باشیم، اما فکر میکنم تا اینجا همه چیز خیلی خوب بوده و ما با همدیگر درک متقابل داشتیم و راحت با هم کار میکنیم.
شما با استفاده از محسن کیایی و بهرام رادان، یک زوج هنری را در فیلمهایتان درست کردید که در یکی دو فیلمتان، رفتار و اکتهای این زوج نیز برای مخاطب تا حدودی جذابیت و تازگی داشتند. قصد دارید از این زوج در فیلمهای بعدیتان هم استفاده کنید؟
وقتی «بارکد» ساخته شد، یک جریانی راه افتاد که همه دو تا دو تا زوجهایی را در کنار هم گذاشتند و در این دو سال خیلی از این مدل فیلمها ساخته شد. استفاده از زوج هنری بهرام رادان و محسن کیایی در «چهارراه استانبول» خیلی اتفاقی بود، یعنی بهخاطر قضیه «بارکد» این کار را نکردیم. خیلی از این زوجها در فیلمهایی که در چند سری ساخته میشوند، برای مخاطب جذابیت دارد و میشود با آنها فیلم را ادامه داد. ولی من اصولا آدمی نیستم که سری دوم یک فیلم را بسازم، هرچند پیشنهادهای زیادی در مورد «بارکد ۲» داشتم، ولی این کار را نکردم و فکر میکنم در اینجا هم چون قصه این اجازه را میداد، این دو بازیگر را مکمل هم قرار دادیم، وگرنه من فیلمسازی نیستم که بخواهم یک زوجی را در سینما به وجود بیاورم و با آنها فیلمهایم را ادامه دهم.
البته به نظر میرسد که شوخیها و رفتارهای این زوج در فیلم «چهارراه استانبول»، تکرار همان ویژگیهای رفتاری شناختهشدهشان در فیلم «بارکد» است و در اینجا هیچ چیز تازه و نویی برای مخاطب رو نمیکنند.
بله، این اظهار نظرها را شنیدهام که میگویند این دو نفر همان دو نفر «بارکد» هستند، ولی اگر ترکیب بازیگرها را عوض میکردیم، این دو نفر چیزی از «بارکد» با خودشان در فیلمنامه «چهارراه استانبول» نیاورده بودند؛ و اصلا قصهشان یک چیز دیگر بود و شخصیتهایشان یک چیز دیگر. ولی چون در «چهارراه استانبول» هم این دو بازیگر بازی میکردند، مخاطب ناخودآگاه یاد «بارکد» می افتاد. به نظرم هیچ اشکالی هم ندارد اگر این اتفاق افتاده باشد.
شما همیشه یکسری شخصیتها و ضدقهرمانهایی را در فیلمنامههایتان خلق میکنید که با توجه به اینکه رفتاری هنجارشکن و مخالف عرف جامعه دارند، اما برای مخاطب، آدمهای دوستداشتنیای هستند و مخاطب دوست دارد پیروزی آنها را ببیند؛ حتی اگر دزد باشند، دست به قتل بزنند و… دلیل پیروی از این الگوهای ثابت و تکرارشونده در فیلمنامههایتان چیست؟
اینها برگرفته از جامعه هستند و جامعه و شرایط همیشه این آدمها را به آن سمت سوق داده است. طبیعی است که مخاطب میداند اینها با سیرت بدی این کارها را نمیکنند، یعنی به گونهای لای منگنه و در یک شرایط بدی قرار میگیرند که ممکن است برای تک تک مخاطبان چنین اتفاق هایی بیفتد. از نظر روند قصه و آن شیوه کلاسیک فیلمنامهنویسی که یک قهرمان و ضدقهرمان وجود دارد، طبیعی است وقتی که این شخصیتها با یک شرایط و یک سیستم فاسد طرف هستند، همیشه مخاطب دوست دارد آنها برنده باشند، جان سالم از خطر به در ببرند، یا اتفاقی برایشان نیفتد و ضدقهرمانهای دوستداشتنی شوند. این یک شیوه است در فیلمنامهنویسی که از گذشته در سینمای جهان رواج داشته است. خیلی از فیلمهای مهم مثل «رابینهود» هم بر اساس همین شیوه ساخته شده است (که کاراکتر اصلی آن یک دزد است و دزدی میکند و اموال ربودهشده را به آدمهای دیگر میدهد). این کاراکترها همیشه برای مردم جذاب و قهرمانانه بودهاند که برای مردم تبدیل به قهرمان میشوند.
به نظرم یکی از خواص فیلمنامهنامهنویسی این است که شخصیتهای جذاب خلق کنی، شخصیتهایی که در ذهن مردم بمانند. مثلا کاراکتری را که محسن در «عصر یخبندان» بازی میکرد، همه در ذهنشان باقی مانده است. یا آن دو جوان فیلم «خط ویژه» که پول میلیاردی رفته بود در حسابشان. در این نوع فیلمها که بحث قهرمان و ضدقهرمان مطرح میشود، اینها ویژگیهایی است که برای خود من هم بهعنوان مخاطب جذاب است و وقتی هم که مینویسم، سعی میکنم این الگوها را رعایت کنم.
پرداختن به دغدغههای جوانان در فیلمهای شما، مسئلهای مهم و جداییناپذیر از درام اصلی قصههایتان است. چقدر خودتان را بهعنوان یک فیلمساز در برابر جوانان مسئول میدانید؟
جوانان فیلمهای من، بازتاب خودم و اطرافیانم هستند؛ بازتاب شرایط اجتماعی و یک طبقه اجتماعی کاملا متوسط یا زیر خط فقر که با یک اتفاقی ممکن است رشد کنیم و تلاش میکنیم در جامعه دستوپا بزنیم و بر اساس استعداد و شرایط شخصی خودمان رشد کنیم. فکر میکنم اینها مسائلیاند که خیلی از جوانهای ایران درگیر آن هستند. من سعی میکنم از طبقه اجتماعی خودم و جایگاهی که خودم در آن زندگی میکنم، فیلم بسازم و همیشه باعث خلق شخصیت جوانان و آدمهایی از این طبقه، مشکلات و دغدغههایشان شوم.
وقتی خبر اکران فیلم «چهارراه استانبول» در بین گزینههای اکران دوم فصل بهار عنوان شد، شما اعلام عدم آمادگی برای اکران این فیلم در این فصل کردید. علت اصلی مخالفت شما چه بود و چرا آمادگی نداشتید که فیلمتان در این فصل اکران شود؟
من برای نوروز آمادگی داشتم که فیلمم اکران شود. از شرایط ناراضی بودم، بهخاطر اینکه فیلمهای نوروز هنوز حاضر نیستند سینماهایشان را ترک کنند تا فیلمهای جدید بیاید، ولی اینکه من آماده نیستم برای اکران، نه، من چنین حرفی نزدم.
الان از شرایط اکران فیلمتان راضی هستید؟
نه، الان راضی نیستم و امیدوارم که وضعیت اکران این فیلم بهتر شود و در این هفته سینماهایی که برای فیلمهای اکران دوم نوروزی است، به طور کامل به آنها تعلق بگیرد.
از میزان فروش فیلم چطور؟ آیا راضی هستید؟
میزان فروش فیلم از «بارکد» کمتر است، ولی نسبت به فیلمهای دیگرم بهتر است. فکر میکنم «بارکد» شاید به این خاطر که فضای طنزی داشت، فروش خوبی داشت. ولی با توجه به آماری هم که از فروش «چهارراه استانبول» در گیشه دارم، این فیلم هم روز به روز فروشش دارد بالاتر میرود.
این روزها در سینمای ما بحث شیوههای تبلیغاتی با شگردهای مختلف با توجه به اتفاقی که در زمان تبلیغات فیلم «به وقت شام» به وجود آمد، مطرح است. شما نظرتان نسبت به حرکت و شیوه تبلیغاتی غیرمتعارف فیلمها در سینمای ایران چیست؟
بههرحال هر حرکت تبلیغاتی بستگی به دیدگاه گروه تبلیغاتی و کارگردان و تهیهکننده دارد. من فکر میکنم تا جایی که هر حرکت اجتماعی مثل تظاهرات، راهپیمایی، تحصن، تبلیغات و هر چیز دیگری در جامعه باعث آزار و آسیب زدن به مردم نشود، به نظر من هیچ اشکالی ندارد و میتواند از عرف خارج نباشد. چون خلاقیت در تبلیغات همین است. شاید حتی تبلیغات خلاقانه باعث شود که اسم فیلم بیشتر سر زبانها بچرخد. ولی بههرحال ما برای مردم داریم کار میکنیم و باید سعی کنیم به آنها احترام بگذاریم و حتی اگر یک نفر یا دو نفر هم از این موضوع بترسند و مشکل به وجود بیاید، فکر میکنم کار درستی نباشد. ولی اصولا من با هر شیوه تبلیغاتی موافق هستم و فکر میکنم هیچ اشکالی ندارد.
بهعنوان بخش پایانی مصاحبه، در مورد برنامه کاریتان برای آینده توضیح دهید. آیا فیلمنامه جدیدی را شروع نکردهاید؟
واقعیت این است که من الان فقط به این فکر میکنم که اکران «چهارراه استانبول» موفقیتآمیز باشد. ترجیح میدهم امسال استراحت کنم و انشاءالله اگر فیلمنامه خوبی به دستم آمد، یا به ذهنم رسید و نوشتم، حتما یک کار جدیدی را شروع میکنم.
Muchas gracias. ?Como puedo iniciar sesion?