درباره کسانی که کرونا بلای جان شغلشان شد
پانیذ میلانی
مردی که از ظاهرش برمیآمد حدود ۵۰ ساله است، در یکی از روزهای اوایل اسفند ۹۸، در تاکسی نشسته بود تا به محل کارش برود. از اسپریای که بعد از سرفههایش از کیفش درآورد، به نظر میرسید آسم دارد. او یک باب مغازه حوالی خیابان سعدی داشت و سه هفته بعد، یعنی نزدیکیهای عید نوروز موعد چک او بود. در حال حساب و کتاب سود و زیانش بود و روی خرید شب عید حساب باز میکرد، که ناگهان صدای گوینده را از پشت رادیوی تاکسی شنید که با خش و خش خبر شناسایی اولین مورد کرونا را اعلام میکرد. حالا اما فکر میکرد الان که مجبور است در خانه بماند، باید چه کار میکرد تا کارش را نجات دهد؟
پیش خودش فکر میکرد اگر نتواند کار کند، پساندازش تمام شود، یا نتواند چک را پاس کند، باید چه کار کند؟
در تمام این روزها که هر کسی میخواست راهش را از بین کرونا پیدا کند، به مشاغل و کسبوکارهایی که تا لب مرز تعلیق و تعطیلی و فروپاشی رفتند، چه گذشت؟
کیلومترشمارها روی دور کند
«از طرف تاکسیرانی با پیگیریهای زیاد چند نماینده برای تامین دستکش و… تعداد محدودی بسته آوردند و بین چند نفر توزیع کردند و چندین بار از جهات مختلف فیلمبرداری و مصاحبه کردند. هیچوقت مشکلات قشر تاکسیران برای هیچکس مهم نبوده.»
اینها صحبتهای خانم سرپرست خانواری بود که با ۵۰ سال سن راننده تاکسی است و از مشکلاتش پس از کرونا گفت.
«دو روز پیش یکی از همکاران ما بر اثر کرونا فوت شد. در این وضعیت من نتوانستم ماسک و دستکش پیدا کنم، چون قیمت ژل و دستکش برای قشر ما واقعا سرسامآور است. در حالت عادی و قبل از اینکه مشکل کرونا ایجاد شود، ما هزارویک مشکل داشتیم. قیمت لوازم یدکی ۱۰ برابر میشد، اما قیمت کرایه ۵۰۰ تومان اضافه میشد که با همین مقدار هم همه معترض میشدند. تاکسیهای اینترنتی با صرف کمترین هزینه و حتی بعضی مواقع بدون پرداخت مالیات، درحالیکه تجربه خیلی کمتری از ما دارند، با قیمت بسیار ارزانتر از ما فعالیت میکنند. ما برای رفع یک مشکل کوچک فنی باید بارها از کار میافتادیم و مراجعه میکردیم. این قضیه مخصوصا برای ما رانندههای خانم که نمیتوانستیم بالای سر تعمیرکار بایستیم، چندین برابر بود. ما خانمهای سرپرست خانوار که راننده هستیم، ساعتهای کمتری را خانه هستیم و به خاطر همین نمیتوانستیم یکسری کارها را که خانمهای دیگر داخل خانه انجام میدهند، مانند پیاز سرخ کردن یا نظافت و… را انجام دهیم و تاوان این ساعات دوری از خانه را هم باید به صورت هزینههای مالی میپرداختیم. یا اینکه بعضی از مسافران آقا به محض اینکه مینشستند داخل ماشین، شروع میکردند سوالات بیربط و شخصی پرسیدن. مثل اینکه شما چند فرزند دارید؟ قصد ازدواج دارید؟ و این کار کردن را برای ما خانمهایی که نمیخواستیم با آقایی تعامل داشته باشیم، سخت میکرد. بهخصوص اینکه اگر با آنها کوچکترین برخورد شود که ناراضی شوند، سریع از ما شکایتهای بیمورد و دروغین میکردند که ممکن بود برایمان دردسرساز شود. تمام این معضلات را کنار هم بگذارید و مشکل کرونا را هم اضافه کنید.»
در خیلی از کشورهای دیگر داخل تاکسیها، بین مسافر و راننده حائلی گذاشتهاند تا از انتقال ویروس تا حد ممکن جلوگیری شود و درصد انتقالش کمتر شود. از او پرسیدم آیا در تاکسیهای تهران هم چنین چیزی اجرا شده؟ « نه عزیزم، چه حائلی؟ اینجا از این خبرها نبود. ما قبل از عید متوجه شدیم موضوع کرونا جدی است. من حدودا ۴۰، ۵۰ روزی خانهنشین شدم. اول به خاطر خودم و بعد هم بچههایم. چون دیابت دارم و حملههای آسمی شدیدی هم به من دست میدهد. چند نفر از همکارانمان هم در این چند روز فوت کردند. بااینحال، خیلی از همکارانم مجبور بودند با همین وضعیت هم سرکار بروند.»
در خدمت جیب صاحبخانهها
بابک حدودا از ۱۰ سال پیش تاکنون در صنف مانتوفروشان فعالیت میکرده. از او پرسیدم حالا که کرونا باعث تعطیلی چند ماهه کسبوکارتان شد، شما چطوری این وضعیت را از سر گذراندید؟ چقدر توانستید از پساندازتان استفاده کنید؟ گفت: «این وضعیت بیشتر از همه به نفع آنهایی شد که صاحب ملک بودند و اجاره میگرفتند. ملکی را که داشتند، خانه، مغازه یا هر چیز دیگری را اجاره میدهند و پولشان را میگرفتند. اصلا برایشان مهم نبود که مستأجر پولی درمیآورد یا نه. منتظر میشدند موعد اجاره برسد و بهای اجارهشان را میگرفتند. هیچ همراهی هم نمیکردند.
از طرفی اکثر پارچههایی که برای دوخت مانتو وارد کشور میشد، به غیر از چند برند انگشتشمار مانند پاتنجامه یا نساجی بروجرد که تولید داخلاند، همگی چینی بودند. کسی هم که پارچه وارد کرده بود، فقط میخواست هر چه سریعتر پارچهاش را تبدیل به پول کند و برایش هم مهم نبود که بازار فروش چطور بود. تولیدکنندهها هم میخواستند بیشتر تولید کنند تا از کسانی که به خاطر این وضعیت نتوانستهاند کار کنند، جلو بیفتند، اما تعطیلات جلوی آنها را هم گرفت و هزینههای آنان هم زیاد شد.»
اینها همه در شرایطی بود که وضعیت بازار ایران قبل از کرونا هم به خاطر گرانی و بالا رفتن قیمت دلار خیلی خوب نبود. در این یکی دو سال اخیر خیلیها کسبوکارشان را جوری که سود و زیانشان یکسان شود، ادامه دادند و حتی یک ریال هم پسانداز نکردند. حالا به مشکلاتی که مردم چند سال در بازار با آن درگیر بودند، کرونا هم اضافه شد.
بابک اما فکر میکند شاید بعد از این اوضاع، امسال خیلیها دیگر نتوانند کار کنند. بعد از اینکه این حرف را گفت، کمی مکث کرد، انگار که میخواست بیشتر فکر کند. بعد ادامه داد: «اگر هم بتوانند کارشان را ادامه دهند، باید تا برج شش و هفت کار کنند تا بتوانند فقط ضررهایی را که در این چند ماه بهشان وارد شده، جبران کنند. حتی شاید تا آخر سال ۹۹ هم خیلیها نتوانند هیچ سودی از کارشان ببرند و مجبور شوند به هر ضرب و زوری شده، فقط ادامه دهند.»
مساعده به نرخ روز
راحیل ۳۵ ساله است. او باریستا (مسئول بار گرم) یک کافه در یکی از بزرگترین پاساژهای شهر اصفهان است. این کافه متعلق به یکی از معروفترین کارخانههای تولید گز در اصفهان است. ملک کافه اجارهای نیست، اما طبق قرارداد، صاحب کافه ماهانه درصدی از فروش کافه را به صاحب پاساژ میدهد.
راحیل گفت: «خوشبختانه کارفرمایم مرا بیمه کرده بود و اگر هم حقوق مرا ندادند، من میتوانستم از بیمه بیکاریام استفاده کنم.»
اما مشکلی که راحیل در ایام کرونا با آن دستبهگریبان است، کارفرمایش است. ماجرا از این قرار است که قبل از عید حقوق بهمنماه پرداخت نشد و در عوض در اواخر اسفندماه حقوق دو ماه همزمان به حساب کارکنان ریخته شد. او میخواست قبل از عید کمی برای روزهایی که قرار بود به خاطر کرونا در خانه بماند، خرید کند. در روزهای آخر بهمنماه هم عقد محضری خواهرزادهاش بود، به خاطر همین مبلغ یک میلیون تومان از صاحبکارش مساعده گرفت.
او گفت: «همه جای دنیا وقتی کارمندی مساعده میگیرد، کارفرما سعی میکند به او فشار نیاورد و مبلغ مساعده را خرد خرد از حقوقش کم کند، یا مثل وام از او پس بگیرد. اما جایی که من کار میکردم، اینطور نبود. من فکر میکردم کارفرمایم منتظر میماند تا وضعیت کار مشخص شود، بعد از من بخواهد مساعده را برگردانم، اما کارفرمایم که یکی از سهامداران این کارخانه گزسازی است، با من تماس گرفت و ازم خواست مساعده را برایش واریز کنم. من مشکل پلاکت خون دارم و به خاطر همین سیستم ایمنی ضعیفی دارم و اگر یک سرماخوردگی هم داشته باشم، دچار مشکل میشوم. به خاطر همین از خانه بیرون نرفتم و نتوانستم مبلغی را که این آقا میخواستند، برایش واریز کنم. او هم به همکار من زنگ زد و آبروی مرا پیش او برد و به او گفت که به من بگوید مساعده را پس بدهد. من کلا دو برابر مبلغی را که این آقا میخواستند، در حسابم داشتم و خرج و مخارج خانه را هم داشتم. با اینکه این آقا هیچوقت حقوق ما را سر وقت نمیدهند و ما هم جرئت اعتراض نداریم، من مجبور شدم مبلغ مساعده را پس بدهم. الان پسانداز من در حال تمام شدن است و اصلا نمیدانم آیا آخر فروردینماه مرخصی من با حقوق رد شده است یا بدون حقوق؟ آیا باید به دنبال بیمه بیکاریام بروم؟ هیچچیز نمیدانم و هر چقدر هم پیگیری کردم، هیچچیز به من نگفتند.»
خیلی از کسانی که در کافهها کار میکردند، هنرمندان یا دانشجویان هنر بودند که از هنرشان نمیتوانستند مخارج زندگیشان را تامین کنند و در عوض در این کافهها کار میکردند تا هزینه زندگیشان را به دست آورند. راحیل گفت: «اگر ۱۰۰ کافه در اصفهان بود، ۵۰ تای آنها اجارهای بود و صاحب کافه باید مبلغ اجاره را هم پرداخت میکرد. علاوه بر این، میوهها و مواد غذایی که در انبار کافهها وجود داشت، همه از بین رفت و خراب شد. ما در اصفهان صنفی به نام صنف کافهداران یا جایی که در آن قهوه میخورند، نداشتیم و کافهها زیرمجموعه صنف پروتئین و آبمیوه بودند. از کسی که ملک کافه را اجاره کرده بود و با هزارویک مشکل توانسته بود جلوی از بین رفتن کسبوکارش را بگیرد، تا سالنکار یا کسی که بار سرد و گرم را یاد گرفته بود، عملا دستمان به هیچجا بند نبود. اگر کسی به هر دلیلی بیمه نداشت، یا کمتر از شش ماه بود در جایی مشغول به کار بود، دیگر حتی نمیتوانست از مزایای بیمه بیکاری هم استفاده کند.»
راحیل معتقد بود مشکل اصلی بیشتر برای خیلی از خانمهایی بود که عموما سرپرست خانوار بودند و یا در سرویسهای بهداشتی نظافتچی بودند، یا در فودکورت مجتمع صندوقدار یا سالنکار بودند. خودش گفت: «امثال من میتوانستیم از خانوادههایمان کمک بگیریم، یا از بیمه بیکاریمان استفاده کنیم.» اما آنهایی که این فرصت را نداشتند، چطور؟ آنها چه کار کردند؟
خیلی از کسانی که این روزها کارهایشان معلق ماند، مجبور شدند خرج و مخارجشان را از تهمانده پساندازشان بردارند. وضعیت آدمها درست مثل وضعیت این سه نفر با یکدیگر فرق داشت، اما همهشان در یک نقطه مشترک ایستاده بودند؛ همه دنبال راهی بودند تا هر طور شده، با همین کرونا هم کارشان را سر پا نگه دارند.