تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۷/۲۲ - ۱۱:۵۸ | کد خبر : 1052

مارا عشق سرپا نگه داشته است

گزارش میدانی «چلچراغ»از راسته لوازم عزاداری محرم بدری مشهدی هر سال با شروع محرم حال‌وهوای شهر دگرگون میشود. داربستها سیاهپوش،بیرقهای عزا آویخته وعلمهابرافراشته به نشان وفاداری. از خیابان ۱۵ خرداد راه افتادم به سمت خیابان ناصرخسرو برای تهیه گزارش از مغازه‌های این راسته؛مغازه‌هایی که همه به نوعی به محرم و مجالس عزاداری مربوط میشوند. از پیراهن مشکی […]

گزارش میدانی «چلچراغ»از راسته لوازم عزاداری محرم

بدری مشهدی

هر سال با شروع محرم حال‌وهوای شهر دگرگون میشود. داربستها سیاهپوش،بیرقهای عزا آویخته وعلمهابرافراشته به نشان وفاداری. از خیابان ۱۵ خرداد راه افتادم به سمت خیابان ناصرخسرو برای تهیه گزارش از مغازه‌های این راسته؛مغازه‌هایی که همه به نوعی به محرم و مجالس عزاداری مربوط میشوند. از پیراهن مشکی و شال و سربند تا زنجیر و طبل و سنج. مغازهها شلوغ بودند و هر گوشه خاطرهای از محرم را تداعی میکرد. انگار شمر در میانه میدان تعزیه بچرخد و رجز بخواند، طبالها بنوازند و نوحهای در زیر نوای زنجیر به گوش برسد… بوی محرم می‌آید، بوی عطر سیب.

دائم الوضو بودن، اولین شرط کار
ابراهیم سلیقه، صاحب پرچمفروشیای است که ۵۰ سال در این راسته قرار دارد. او در تمامی ایام سال مشغول گلدوزی و دوخت پرچمهای عزاداری اباعبدالله است. آقا ابراهیم میگوید:
«پرچمدوزی شغل پدرم بود، خدا به من و سه برادرم هم عنایت کرد و شغل پدر را با عشق و علاقه ادامه دادیم. دو تا از برادرها به رحمت خدا رفتند و سومی الان در مشهد مشغول پرچمدوزی است. اینکه حرف از عشق و علاقه میزنم، شعار نیست، حقیقت است. چون باید ۱ ماه سال را کار کنیم، بدون ۲ اینکه فروش چندانی داشته باشیم. هر از گاهی شاید کسی بیاید و پرچمی برای مجلس روضه بخرد. رونق کار ما چند روز پیش از محرم و دهه اول آن است. با اینکه پول آنچنانی توی این کار نیست، اما خیر و برکتش فراوان است، اینجور کارها آداب و اصول خاصی دارد، همیشه باید وضو داشته باشی، باید اعتقاد قلبی داشته باشی به کاری که میکنی، خود این توجهات منشأ خیر و برکت است. »
نگاه میکنم به پارچه مثلثی شکلی که با سرعت و مهارت زیر دست مردی که پشت چرخ نشسته، میچرخد و گلدوزی میشود، و بعد به دسته پرچمهای سیاهی که شاگرد مغازه برای مشتری جلوی در روی هم میچیند. پسر جوانی دارد چند پرچم از بین نمونه پرچمهای چاپی، که جلوی در مغازه آویزان است، انتخاب میکند. میپرسم: «کارهای چاپی روی پرچمها را هم خودتان انجام میدهید؟ »
– نه، همه پرچمهای چاپی ما کار اصفهان هستن، از قبل سفارش میدیم که تا محرم آماده بشن، بعضیها فقط مشتری کار چاپی هستن، اما پرچمهای گلدوزیشده همه کار خودمان است.
خودتان هم هیئت عزاداری دارید؟
نه متاسفانه، معمولا دهه اول محرم سر ما خیلی شلوغه و وقت برگزاری هیئت رو نداریم، قبلا دسته‌های سینه زن و زنجیرزن از این راسته و از جلوی در مغازهها رد میشد، هیئتهایبزرگ و معروف مثل هیئت کربلاییها و نجفیها، اما الان اجازه نمیدن که از این مسیر دسته رد بشه. بیشتر، شبها توی مراسم عزاداری مسجد و هیئتها شرکت میکنیم.
با این همه سال سابقه خدمت تا حالا کربلا هممشرف شدید؟
الحمدلله…

شاهپرهای دومین علم
خیلی سعی کردم از عکس قابگرفتهای که روی دیوار بود، عکس بگیرم؛ علمی بزرگ و زیبا با شاهپرهای پرپشت سفید و قرمز. اما نوری که از شیشه روی قاب منعکس میشد، کیفیت عکس راخراب میکرد. صاحب مغازه پرفروشی به عکس اشاره کرد و گفت:

«این علم مال خود ماست، دومین علم توی ایرانه، شاهپرهای این علم را من و مرحوم پدرم با هم نصب کردیم. بالای ۵۰ ساله که این مغازه رو داریم، پدر و پدربزرگم هم توی همین کار بودند. »
به توصیه پدر و پدربزرگتان این کار را انتخابکردید؟
نه، خودم این کار رو دوست داشتم، از ۱۵ سالگی توی دم و دستگاه پدرم رفتوآمد داشتم و به این کار علاقه پیدا کردم. البته مثل بعضی از کارهایی که این روزها همه انتخاب میکنن و به‌خاطر درآمد بالا به آن علاقهمند میشن، نیست! چون به‌خاطر فصلی بودن درخواست، منفعت مادی نداره، حتما باید پشت این انتخاب عشق و علاقه مذهبی باشه که بشه ادامهداد.
به قفسههای پشت سرش اشاره میکنم و میپرسم:
همه اینها پرهای شترمرغ هستند، و مال خود ایران؟
بله، همه پر شترمرغه، ولی مال خود ایران نیست، از آفریقا وارد میشه، من خودم هم واردکننده هستم، هم
پخش کننده.
بین صحبتهایش با من، هم سفارش مرد میانسالی را که از شهرستان آمده بود تا برای علم هیئتشان هفتاد و دو تا شاهپر بخرد آماده کرد و هم با حوصله از بین جعبه‌های روی هم چیده، یک شاهپر قرمز پرپشت ۱۰ هزار تومانی برای پسری که همراه مادرش به خرید آمده، جدا کرد. برای پسری که از هر کدام از پرهایی که فروشنده از جعبه بیرون می‌آورد، یک ایرادی میگرفت. چند متر بالاتر مغازه اغذیه‌فروشی است که موقتا بساطشان را جمع کرده و مغازه را با پرهایرنگی آذین بسته‌اند. پسر جوانی که جلوی در ایستاده، میگوید:
مشتریهای ما بیشتر تعزیه‌خوانها و هیئت‌دارها هستن، شغل اصلیمون اغذیه‌فروشیه، اما چند سالی میشه که قبل از شروع محرم بساط کار خودمون رو جمع میکنیم و پر میفروشیم.
همینطور که مشغول عکاسی بودم، پرسیدم:
کدوم رنگ از پرها از همه پرفروشتر است؟
معلوم نمیکنه، هم بسته به سلیقه است، هم بسته به کاربرد پرها. مثلا بعضیها میان پر قرمز و سبز میبرن برای
کلاهخودهای تعزیه‌خوانی، بعضیها سفید و مشکی و رنگهای دیگه میبرن برای علم. گمونم فقط توی ایرانه که بیشتر از این پرها برای مراسم عزاداری محرم استفاده میکنن. توی کشورهای دیگه بیشتر برای جشنها و جشنوارههایی که دارن، استفاده میکنن. یکی از مشتریهای پروپاقرص پرهای آفریقایی، برزیلیها هستن که توی مراسم جشن پر که دارند، از این پرهای رنگی استفاده میکنن، اما کلا این شاهپرها به‌خاطر
تنوع رنگی که دارن، خیلی پرطرفدارن.

شور و حال کودکی
پسر نوجوانی وارد مغازه میشود. ۱۳ ساله است. زنجیرهای رویهم چیده شده را زیرورو میکند و از صاحب مغازه میپرسد:
اگه ۳۰ تا از این زنجیرها ببرم، چند حساب میکنی؟
۳۰۰ هزار تومن میشه.
کمتر حساب کن، ۳۰ تا ببرم، برای بچه‌های هیئت میخوام.
– خب از کارتن کناری بردار، اونا هفت هزار تومنه، برات شش حساب میکنم.
نه، هفت هزار تومنیها خیلی سبک و کوچیکه،همین دهیها رو کمتر حساب کن ببرم.
مغازه‌دار سر تکان میدهد و پسر دو زانو میزند کنار کارتن و شروع میکند به جدا کردن زنجیرهای طلایی. اسم هیئتشان را میپرسم:
– اسم هیئتمون، هیئت علی‌اکبر(ع) است.
اولین سالی است که هیئت راه انداختید؟ تنها آمدی خرید؟
بله، سال اوله، تنها نیستم، دوستم هم اومده، داره از مغازه پایینی شال سیاه و پرچم میخره، نفری بیست هزار تومن از  بچه‌ها پول جمع کردیم، اومدیم اینجا خرید کنیم که ارزونتر باشه، بتونیم همه چی بخریم.
صاحب مغازه میگوید:
کار اصلی من تولید پوشاکه، محرم بیشتر لباس مشکیبچگونه میزنیم، کنار لباس زنجیر و وسایل خرده‌ریز دیگر
هم میاریم. دستگاه امام حسین(ع۹ سن و سال نمیشناسه،
همونطور که خودمون بچه بودیم، محرمها یه شور و حال دیگه داشتیم. الان هم بچه‌ها دوست دارن محرم که
میشه، هر کاری از دستشون برمی‌آید، برای عزاداری امام حسین(ع) بکنن، ما هم تا بتونیم اسباب و لوازمش رو ردیف میکنیم.
در بساط دستفروشهای آن اطراف هم هر چه هست، مربوط به محرم است، لباسهای سبز و سفید علی‌اصغر، گردنبندهای چهل بسم‌ الله، شالهای سبز و سیاه وسربندهای نوشته شده به نام شهدای کربلا. و زیر سایه درختی پیر گهواره‌های کوچک چوبی سبزپوش.

شاید مشتری فقط یه طبل کوچیک برای بچه‌اش بخواد

 طبلهای بزرگ سفید، سنج و ست زره و کلاهخود و چکمه و…اسباب و لوازم داخل مغازه آقای رهبری است که دو سال است این کار را شروع کرده، او میگوید: همه کارهای ما تولید داخله، همه جور مشتری هم داریم، هم تهرانی، هم شهرستانی، ممکنه‌از یه هیئت بزرگ و بنام بیان و مشتری بزرگترین طبل توی مغازه باشن، ممکن هم هست یه وقت پدر و مادری بیاد و برای بچه‌اش یه طبل یا سنج کوچیک و ساده بخره.

شما همه اسباب و لوازم برگزاری تعزیه‌خوانی را دارید؟
تقریبا بیشتر وسایل رو داریم، زره، کلاهخود، ست کامل لباس،شمشیر و…
به‌سختی میشد داخل مغازه جابه‌جا شد و عکاسی کرد. تازه یکسری جنس تازه برای آقای رهبری رسیده بود که هنوزجابه‌جا نکرده بودند. آهسته با انگشت ضربهای به طبل بزرگ جلوی در زدم و باز توی ذهنم نوحه های قدیمی بازخوانی شد

شماره منتشر نشده ۶۸۱

این شماره را میتوانید شنبه از دکه های روزنامه فروشی و دو شنبه از کتابفروشی الکترونیک طاقچه تهیه کنید

کتابفروشی الکترونیک طاقچه

 

برچسب ها: ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟