مازیار درخشانی
تلفن زنگ میخوره و مامانم پشت خطه. گوشی را برمیدارم و مامانم سلام نکرده میگه: «اینترنت تموم شده.»
یعنی اگه صدهزار گیگابایت اینترنت بگیرم، بازم مامان و بابام یه روزه تمومش میکنن. میگم: مامان همین دیروز بود ۴۰ گیگ شارژ کردم.
مامانم میگه: من که کاری نمیکنم. بابات همش داره ویدیو میبینه.
میگم: حالا برو پشت مودم رو خاموش روشن کن، شاید مشکل از خود شبکه است.
میگه: چه شکلی باید خاموش روشن کنم.
میگم: پشت مودم یه دکمه گرده. تا ته فشارش بده. بعد یه صدای تیلیکی میکنه و چراغهای رو مودم خاموش میشه. وقتی همش خاموش شد، دوباره همون دکمه رو که زدی رفت تو، فشار بده، خودش میاد بیرون. بعد یه دو دقیقه صبر کن، چراغها روشن میشه.
میگه: باشه روشن شد بهت زنگ میزنم.
گوشی رو قطع میکنم تا به کارهام برسم که دوباه زنگ میخوره. دوباره مامانمه. میگم: بله مامان؟
میگه: بازم تو تلگرام کانکتینگ میزنه.
میگم: خب پس اینترنت تموم شده واقعا. بذار شارژش کنم دوباره. با مامانم خداحافظی میکنم و به بابام زنگ میزنم.
-بابا سلام، رمز دوم بانک تجارتت رو بده.
بابام میگه: اینترنت تموم شده باز؟
میگم: بله.
بابام میگه: چی کار میکنن با این اینترنت. تقصیر مامانته همش داره با این خالهت که آمریکاست، اینترنتی حرف میزنه.
کلا تو خونه همه اعتقاد دارن که خودشون با اینترنت کاری نمیکنن. میگم: مامان که گفت مصرفی نداره. شما هم میگید مصرفی ندارم. ساناز هم که میگه من همش سر کارم. منم که یه شهر دیگهام. خودش که مصرف نمیکنه بابا. خودت و مامانید همش دیگه!
بابام میگه: اصن هکمون کردن.
نمیدونم کی این هکو به بابام یاد داده. ولی میدونم تو خونه حیاطدار ما که تا شعاع یک کیلومتریش هیچ خونهای وجود نداره، هیچ الاغی نمیاد اینترنت ما رو هک کنه. خلاصه رمز دوم رو میگیرم و اینترنت رو شارژ میکنم. به مامانم زنگ میرنم و میگم: مودم رو دوباره خاموشم روشن کن. ۴۰ گیگ شارژ کردم. فقط تو رو خدا زود تمومش نکن.
مامانم میگه: یه عمر چیپس و پفک و پاستیل برات خریدم. شبیه قابوس بن وشمگیر تو یه شب تمومش میکردی، هیچی بهت نمیگفتم. حالا برا ۴۰ گیگ اینترنت به من میگی یه شبه تمومش نکن؟! برا اینکه بدونی، من اصن ویدیو اینایی رو که برام میاد، باز نمیکنم.
میگم: مامان باز کن. اصلا همشو ببین. ولی به خدا نیازی نیست یه ویدیو رو برای کل ۴۰۰ نفری که شماره تلفنشون رو سیو داری بفرستی. به خدا که معلم عربی من نیاز نداره بدونه چه شکلی میشه رو هندونه طرح گل نسترن درست کرد. مامانم میگه: بسه دیگه اینقدر حرف نزن. الان شارژ شده؟
میگم: آره شارژ شد.
میگه: خب تلگرام هنوز کانکتینگه.
میگم: خب باید ویپیان روشن کنی.
میگه: چه شکلی؟
اگه بخوام نحوه روشن کردن ویپیان برای مامانم از پای تلفن رو بگم، از حوصله این بحث خارجه و کل صفحات مجله را باید به توضیح دادن و نحوه روشن کردن ویپیان برای مادران از پشت تلفن اختصاص بدم. فقط اینو بگم که مامانم باید نزدیک نیم ساعت دنبال چرخدنده بگرده تا وارد صفحه تنظیمات بشه و دست آخر هم یا من از توضیح دادن خسته میشم، یا مامانم از پیدا نکردن چرخدنده عصبانی میشه و میگه: باشه باشه. نمیخوام اصن. خدافظ. بعد از چند دقیقه دوباره تلفنم زنگ میخوره.
-الو. مامان.
مامانم با عصبانیت میگه: این چه عکسیه که ساناز تو اینِستاش گذاشته؟
میگم: اینِستا نه، اینستا. اِ نداره. نون ساکنه.
میگه: تا همین چند سال پیش فرق محضر و مظهر رو نمیدونستی. نمیخواد به من یاد بدی.
میگم: اینی که گفتی رو هنوزم نمیدونم. نه حتی معنیش رو، حتی املا و تلفظشون رو قاطی میکنم.
میگه: بحث رو عوض نکن. این چه عکسیه که خواهرت تو این خرابشده گذاشته؟
میگم: مامان اون گذاشته، از اون باید بپرسی. مال من نیست که.
میگه: خاک بر سر بیغیرتت کنن.
گوشی رو میذاره. هنوز تلفن قطع نشده که دوباره زنگ میخوره. صدای بابامه. میگم: بله بابا؟ چی شده؟
میگه: این عکس که مامانت میگه خواهرت گذاشته رو چرا من نمیتونم ببینم؟
میگم: برای اینکه تو رو بلاک کرده.
میگه: بلاک یعنی چی؟
میگم: دیدی تو بسکتبال مهاجم حریف میاد توپو بندازه تو حلقه ولی مدافع تیم بلند میشه، دستش رو میذاره جلوی حلقه و نمیذاره توپ بیفته تو سبد؟ دیدی؟
بابام میگه: نه.
میگم: خب ولش کن. یعنی ساناز یه کاری کرده که شما حق ندارید عکسهاش رو ببینید.
بابام میگه: اِاِاِ خب پس حالا درستون میکنم.
گوشی رو قطع میکنه. سه، چهار دقیقه بعد خواهرم زنگ میزنه میگه: دستت درد نکنه که گفتی. دارم برات.
میگم: بابا یه دقیقه صبر کن تا بگم چی شده. که گوشی رو قطع میکنه. به خودم میگم ای بابا چه داستانی شد این اینترنت ها، که دوباره تلفنم زنگ میخوره.
-الو مامان. بله چی شده؟
مامانم میگه: این هاید چه کاریه که خواهرت میگه تو با من و بابات تو اینِستا کردی؟
با تعجب میگم: هاید؟ میگه: آره، خواهرت گفت مازیار تو و بابا رو تو اینستاش هاید کرده.
گفتم: آهان، فهمیدم هاید. آره شما رو هاید کردم. در واقع آدم کسایی رو که خیلی دوست داره، هاید میکنه. یعنی شما زودتر از همه میفهمین که من عکس و ویدیو گذاشتم. اول شما میفهمید، بعد از یه روز بقیه میبینن. در واقع شما از بقیه جلوترین.
مامانم کلی قربون صدقهم میره و میگه: ای کاش این خواهرت یه کم از تو یاد میگرفت.
یه آخیشی میگم و یه کم تو دلم به خواهرم میخندم که بنده خدا رو کاملا ناخواسته نابود کردم. گوشیم میلرزه. اساماس میاد. بازش میکنم که میبینم خواهرم یه لیست طویل از تمامی خلافها و پنهانکاریهایی رو که من از اول دبستان تا همین سه ساعت پیش مرتکب شدم، نوشته، که شامل این موارد میشه: جعل امضاهای مامانم پایین برگه امتحان ریاضی، معدل واقعی دیپلمم که هیچوقت بابام نفهمید، پولهایی که تحت عنوان شهریه کلاس زبان میگرفتم، ولی خرج چیزهای دیگهای میکردم، علت سرخ بودن چشمم شب تولد پسرعموم، تصادفی که با ماشین بابام کردم و آخری که از همه بدتره، عدم علاقه من به خورش قیمه مامانمه که نزدیک ۲۰ ساله قایمش کردهام. اساماس با این نوشته تموم شده: اگه معنی هاید میشه اینکه مامان و بابا زودتر از بقیه عکس و ویدیوهای تو رو میبینن و مخفی کردن معنی نمیده، پس من هم این لیستی رو که برات فرستادم، امشب براشون هاید میکنم. بعدم بلاکم کرد.
فرداش هم بابام بلاکم کرد. پسفرداش هم مامانم برام نوشت: همه چیزهایی که از ما هاید کردی به کنار، ولی چرا خورش قیمه؟ چرا؟ بعدش هم بلاکم کرد.
عالی بووووود…..کلی خندیدیم??