گفتوگو با علیاصغر سیدآبادی درباره پایتخت کتاب و برنامههای ترویج کتابخوانی
فرید دانشفر
همیشه غر میزنیم که چرا تیراژ کتابها بالا نیست، چرا سرانه مطالعه پایین است و مردم ما برای رمان و شعر وقت نمیگذارند. اینها درست، اما به قول همان حرف معروف، یک بار هم از خودتان بپرسید که برای بهتر شدن این وضع چه کاری کردهاید. ترویج کتابخوانی، یک مقدار کلمه و ترکیب قلمبه سلمبهای است؛ این را وقتی خیلی خوب متوجهش شدیم که با علیاصغر سیدآبادی گفتوگو کردیم و از برنامههای شهرها و روستاها برایمان گفت. فعالیتهایی در راستای همان برنامههای باشگاه کتابخوانی و پایتخت کتاب. یک مرور کلی کنیم ایده این فعالیتها را و همینطور کارهای ساده، بامزه و جذاب مردمی که قلبشان با کتاب به تپش میافتد؛ آنهایی که به جای عکسهای سانتیمانتالی با کتاب، دنبال این هستند که دستکم یک نفر را با دنیای عجیب و غریب کتاب آشنا کنند.
اول خیلی مختصر و مفید از ایده برنامههای ترویج کتابخوانی و پایتخت کتاب بگویید.
در دنیا یک رویداد بینالمللی داریم به نام پایتخت جهانی کتاب. در طراحی ایده، یک گوشهچشمی به این اتفاق داشتیم، ولی عقیدهمان این بود که چنین چیزی باید ایرانی باشد و برای همین، طوری برنامهریزی کردیم که ایده متعلق به کشور خودمان باشد. این رویداد در واقع یک رقابتی است بین شهرها؛ منظور از شهر، کل شهر است، نه یک اداره یا سازمان دولتی. تمام شهر در این رویداد شرکت میکنند. آنها یک لیست از فعالیتهایشان تهیه میکنند و برنامه خودشان را مینویسند و بعد از امضا شدن توسط شهردار و اداره ارشاد، به دست ما میرسد برای داوری کردن.
این برنامهها ویژگی خاصی باید داشته باشند؟
یک مجموعه معیارهایی را در نظر گرفتیم؛ اینکه باید برای کودکان و نوجوانان و همینطور برای بانوان برنامه داشته باشند، اقشار مختلف جامعه در آن مشارکت کنند. در واقع همه شهر به نوعی در این برنامه و فعالیت حاضر باشند.
اولین بار اهواز پایتخت کتاب شد. اهوازیها چه کارهایی انجام دادند؟
در اهواز خوشبختانه یک گروه از جوانان شهر که نهاد غیردولتی و انجیاُ داشتند، به گروه طراحی برنامه پیوستند و عملا برنامهها را آنها طراحی کردند. حتی حین این طراحی، فعالیت میکردند. برنامههایشان هم متنوع بود. مثلا یکی از کارهایشان این بود که همزمان با تاسوعا و عاشورا، به جای نذرهای مرسومی که در هیئتها پخش میشود، نذر کتاب راه انداخته بودند. یا مثلا تیمهایی تشکیل داده بودند که یک پزشک هم در بینشان حضور داشت. گروه کتابخوانی بود که به مناطق حاشیه شهر و محروم سر میزد و در کنار کار ترویج کتابخوانی، به مسائل درمانی آن منطقه هم رسیدگی میکرد و اگر کمکی احتیاج بود، برآورده میکردند. قرار کتابخوانی گروهی هم داشتند و درباره کتابها بحث میکردند.
نیشابور هم دومین پایتخت کتاب کشور بود. آنجا چه برنامههایی داشتند که برایتان جالب بود؟
در نیشابور یک گروهی از دانشجوها هستند به اسم انجمن سیمرغ. این انجمن برنامهای دارد به اسم ۴۰ کتاب ۴۰ روستا؛ هر پنجشنبه، ۴۰ کتاب به یک روستا میبرند و کتابخانه کوچکی آنجا درست میکنند. البته شکل حرکتشان و برخوردشان هم جالب است. بچهها دور هم جمع میشوند و با یک مینیبوس به سمت روستا حرکت میکنند، آنجا فوتبال بازی میکنند، با هم به کوه و دشت میروند و کنار هم کتاب میخوانند. هر بار هم یکی از متمولان شهر هزینه این کار را تامین میکند. تقریبا دو سه سالی است که بدون وقفه این برنامه را برگزار میکنند. در بوشهر هم فعالیتهای زیادی انجام شد که مردمی بود و خودجوش.
امسال هم که کاشان به عنوان پایتخت کتاب انتخاب شده…
بله، مثلا در همین کاشان یک نسل جوان از مدیران هتلها آمدهاند کارهای ترویج کتابخوانی راه انداختهاند. اگر اشتباه نکنم، در آذر ماه جشنواره کودک و نوجوان برگزار میکنند که بخشهای مختلفی هم دارد. یا مثلا فراخوان دادهاند و از نویسندگان و تصویرگران دعوت کردهاند که ایدههایشان با موضوع آب را برایشان بفرستند. در این چند روز، نشست دارند همراه نمایش فیلم، اجرای تئاتر و موسیقی در اقامتگاهها و هتلهایشان.
جشنواره دیگری هم داشتید برای روستاها. فکر میکنم خیلی خوب هم ازش استقبال شد.
در این جشنواره اول میخواستیم معیار و ویژگی خاصی را مدنظر قرار بدهیم، ولی در حین کار متوجه شدیم در بعضی موارد واقعا نمیشود تنها به همان معیارها نگاه کنیم. به طور مثال در یک روستا کلی فعالیت کتابخوانی انجام شده بود، ولی کتابخانهای نداشتند که باعث شود کارهایشان را بسنجیم. یک دختر خانم نوجوان در خانه خودشان شروع کرده بود به ترویج کتابخوانی؛ یک بخشی از خانه را اختصاص داده بود به کتاب، و یک کتابخانه کوچک درست کرده بود. خب این کار خیلی جذاب و البته تاثیرگذار است. پدیدهای به این شکل خیلی مهمتر از این است که نهادی دولتی برود در جایی یک کتابخانه تاسیس کند. کار این دختر نوجوان خیلی ارزشمند بود. چون نکته این است که در دسترس بودن کتاب زمانی ارزش و اهمیت دارد که در آن منطقه میل به کتاب خواندن وجود داشته باشد. اقدامهایی نظیر کار این دختر نوجوان، روی مردم منطقه قطعا تاثیرگذار است و آن میل و رغبت را در مردم ایجاد میکند.
به نظر میرسد در روستاها اشتیاق زیادی به کتاب وجود دارد. کارهای بامزهای هم انجام میشود، شبیه کاری که این دختر انجام داد.
بله، برای نمونه در یک روستای ساحلی، کسی که خودش ماهیگیر بود و چیزی حدود دو هفته را روی دریا سر میکرد، به این نتیجه رسیده بود که روی دریا فرصت خوبی هست برای کتاب خواندن. کولههای کتاب آماده کرده بود و بین کشتیهای ماهیگیری که آنجا بودند، توزیع میکرد. یا در یک روستای دیگر، نام کتابها را روی خیابانها و کوچهها گذاشته بودند. کارهایی شبیه به اینها، فارغ از معیار و کمیت، تاثیرگذار و جذاب است.
کلا فعالیتهای گروهی یا کارهایی که باعث میشود آدمها دور هم جمع شوند، جذاباند. ما شاید تنهایی دلمان نکشد کاری انجام بدهیم، ولی در گروه که باشیم، انرژی میگیریم.
یک اتفاقی هم که در روستاها میافتاد، این بود که کتابخانهها تنها جایی برای کتاب خواندن نبود. محل فعالیتهای فرهنگی اجتماعی شده بود؛ باشگاه فوتبال داشتند، فعالیت محیط زیستی انجام میدادند، به کوه میرفتند و به کار پاکسازی مشغول میشدند کنار هم، یا کارهای داوطلبانه و خیریه شکل میگرفت. در واقع یک مرکزی شده بود برای کارهای گروهی.
یادم است دفعه قبل از نوجوانهایی گفتید که با ادبیات بومی خودشان آشنا نبودند و بیشتر ترانههایی را که در عروسیها شنیده بودند، میخواندند. در جاهای دیگر هم چنین چیزی را دیدید؟
بههرحال، در خیلی از منطقهها متاسفانه چنین چیزی وجود دارد. چون منابع مکتوب ما در این بخش کم است، و بیشتر در آیینها و مراسمشان با زبان و ادبیات خودشان آشنا میشوند و این ادبیات هم متناسب با همان آیینهاست. یک موضوعی که به نظرم مهم است که بیشتر بهش توجه شود، آفرینش و انتشار ادبیات به زبانها و گویشهای مختلف ایران است. باید در نظر داشته باشیم که اگر چنین کاری را انجام ندهیم، کشورهای دیگر دست به این کار میزنند، که این اتفاق به نفع ما نخواهد بود.