مازیار درخشانی
من مطمئنم یکی اون بالا تو دفتر ریاست دانشگاه نشسته و کارش اینه که عوامل و همه چیزهایی رو که باعث شادی و خوشی دانشجوهاست، شناسایی کنه و در جهت از بین بردن اون عوامل تلاش کنه و برنامهریزی کنه و قانونش کنن و تصویبش کنن. در واقع به این فکر میکنه که خب امروز چه جوری حالشون رو بگیریم. خب من فکر میکنم این آقای خیلی محترم مثل همه آدمهای خیلی محترم دیگه دانشگاه یه معاون یا منشی چیزی داره که بهش میگه آقای محترم.
در واقع آقای خیلی محترم هر روز صبح ساعت هشت میاد تو اتاقش و میگه: به نام خدا امروز چه شکلی جوونای مردم رو اذیت کنیم. محترم جان بگو ببینم ایدهای چیزی نداری؟
آقای محترم به آقای خیلی محترم سلام میکنه و میگه: نه قربان، چیز خاصی نیست. پریروز که نامه فرستادیم به کل دانشکدهها که برای کمدهایی که میدن پول بگیرن، دیروز هم که زمین فوتبال خوابگاه رو اجاره دادیم به شیرین عسل که خود بچهها نتونن بیان بازی کنن.
آقای خیلی محترم میگه: خب تقویمت رو بیار یه نگاهی بکنم ببینم مناسبتی چیزی نداریم. آقای محترم به تقویمش نگاه میکنه و میگه آخه روزای آخر امتحاناته، چیز خاصی نیست. آقای خیلی محترم با هیجان میگه: اتفاقا الان بهترین موقع است. سریع به خانم محترم (در هر اتاق و هر دفتر کاری در دانشگاه یک خانم محترمی هست که کارش ارسال نامهها به سایر خانمهایی که مثل خودش در اتاق آقایان خیلی محترم مشغول به کار هستند، میباشد) بگو که تو سایت بزنن مراسم جشن فارغالتحصیلی دانشجویان. آقای محترم میگه: قربان، خب شما که دارید به اینا حال میدید با این کار. جشن میخواین براشون برگزار کنین. جشن که حال دادنه، ما برای ضدحال زدن کار میکنیم و پول درمیاریم. نباید پولمون حلال باشه؟ با جشن ما فقط میتونیم به اینا حال بدیم. آقای خیلی محترم یه نگاهی از سر تمسخر به محترم میکنه و میگه: سخنرانیت تموم شد؟ همین کارا رو میکنی که بعد از ۲۰ سال هنوز خیلی محترم نشدی. ببین آقای محترم، ما میگیم جشن فارغالتحصیلی و ازشون پول میگیریم. اینا دلشون میخواد از این لباسهای مخصوص بپشون و اون کلاهه رو پرت کنن بالا، ولی ما بهشون لباس نمیدیم. در واقع میان جشن، ولی بدون لباس. یعنی انگار رفته باشن تولد پسر خالهشون. و برای اینکه بیشتر اذیتشون کنیم، فقط به یه سریشون لباس میدیم که بقیهشون ببینن و حسرت اون لباس رو بخورن. ما میایم به شاگرد اولهای هر رشته لباس میدیم. اینطوری به رقابت سالم بین دانشجویان برای درس خوندن هم اشاره میکنیم که یعنی اگه اون لباس رو میخوای، باید بیشتر درس بخونی. این برای ما خیلی خوبه. از دو هزار نفری که برای جشن میان، فقط صد نفرشون حق پوشیدن لباس رو دارن. یعنی هزار و نهصد نفر فقط باید جشن فارغالتحصیلی اون صد نفر رو نگاه کنن، درحالیکه خودشون فارغالتحصیلن. ولی ما با گرفتن لباس اون حس مراسم فارغالتحصیلی رو ازشون میگیریم. تازه محترم جان حساب کن که خیلیهاشون با پدر و مادر میان، بعد چقدر دلشون بیشتر میخواد که جلوی خانواده اون لباس رو داشته باشن، ولی ندارن. آقای خیلی محترم یه جیغ بلند از سر ذوق میکشه و کلی میخنده و دستاش رو به هم میمالونه و میگه: حال میکنی محترم جان. حالا میبینی فرق یه خیلی محترم با محترم خالی رو. آقای محترم میگه: در واقع این جشن فارغالتحصیلی شاگرد اولاست، نه بقیه فارغالتحصیلان. ولی اینطوری نمیشه، بازم ما به صد نفر داریم حال میدیم. آقای خیلی محترم میگه: فکر اونجاش رو هم کردم. اون صد نفر هم دلشون میخواد با این لباس بیان جلو نمای ورودی دانشگاه که نماد دانشگاهشونه عکس بگیرن و کلاهشون رو بندازن بالا و از این مسخرهبازیها، ولی ما نمیذاریم. به جاش از ورودی دانشگاه یه عکس با کیفیت میگیریم، میدیم بنرش کنن، میزنیم تو سالن، میگیم برن جلوش بشینن عکس بگیرن. اصلا میگیم تا صبح کلاهشون رو جلوی بنر بندازن بالا و پایین.
جشن فارغالتحصیلی برای همه دانشجویان یک روز خاص و منحصربهفرد است. در همه جای دنیا دانشجویان با پوشیدن لباس مخصوص فارغالتحصیلی در مراسم شرکت میکنند و با دوره تحصیلی خود خداحافظی میکنند تا شاید در سالهای پیچدرپیچ پیش رویشان، در میان گرفتاریها و دغدغههایی که زندگی ثانیهشماری میکند جلوی پایشان قرار بدهد، نقشی از آن روز در ذهنشان بماند. برای من و دوستانم جشن گرفتند، اما لباس ندادند. به بعضی از دوستان لباس دادند، اما اجازه عکس با سردر دانشگاه را ندادند. حضور در جشن فارغالتحصیلی بدون لباس مخصوصش، شبیه تماشای بازی دوستانه ایران با تیم ملی گوام در آزادی است. خالی از هیجان، خالی از حس تعلق و مملو از بیتفاوتی.
مبادا فکر کنید حالا تمام مشکلاتمان حل شده است و تنها دغدغهمان همین لباس است و جز این لباس فارغالتحصیلی هیچ مشکل و گرفتاری دیگری نداریم. نه. این رو گفتم که بدانیم بعضی از چیزها رنگوبویی دارند که اگر رنگوبو را از آنها بگیریم، دیگر برایمان بیروح و بیاهمیت میشوند. مثل نوروز بدون هفت سین، مثل ماه رمضان بدون زولبیا بامیه، مثل همین جشن بدون لباس.
سلام و درود
مطلب جالبی بودو این هم درست که مسئولین دانشگاه فقط حال گیری میکنن و لا غیر! اما زمان فارغالتحصیلی ما همه دانشکدهها جشن داشتن غیر ما! دانشگاه تبریز دانشکده زبان و ادبیات انگلیسی متموم به سنهی ۱۳۹۰