سپر ۲۴میلیونی
درباره شکستن میزان، درباره مراقبت از آن
این ماجرا بار اول نیست که اتفاق میافتد. میتوانیم برگردیم به ۳۸ سال پیش و همچنان ببینیم همواره عدهای بودهاند که با آنچه از صندوق بیرون میآید سر جنگ داشتهاند. با همان فرمان، جریانی متکی به اعتمادبنفس کاذب و خودمحوری افسارگسیخته، چند دهه است که پنجه بر چهره مولود مردمسالاری میکشند. حالا بعد از نزدیک به چهار دهه، دوباره و چندباره و چندینباره، صداهایی را میشنویم که کاش فقط مخالفخوان بودند؛ انگار بدخواهِ صندوقها هستند.
اخیرا در راهپیمایی روز قدس که بطور پیشفرض قرار است نماد و بهانه همدلی باشد، چند نفر علیه رئیسجمهور شعارهایی سر دادند که تمامِ از انصاف بوبردهها را آزار داد. قضیه چیست؟ این سیکل باطل توهین و تولید نفرت از کجا شروع شد؟ و سوال مهم و حیاتی این که؛ سالمترین شکل مواجهه با این پدیده چیست؟
در این پرونده به جغرافیا و تاریخ توهین پرداختیم، و به وظیفهء مایی که تصمیم به حمایت از اعتدال و عقلانیت گرفتیم.
میزان، رأی ملت است.
حامد توکلی
گفتوگو و آشتی یا جدال و قهر؟
امید بلاغتی
در مناظره دوم کاندیداهای ریاست جمهوری، در اردیبهشت ۹۶، آقای میرسلیم در بخش سخنان تکنفره کاندیداها و برای اولین بار موضوع انتقاد به دولت، شخص رئیسجمهور و واکنش رئیسجمهور را به میان کشید. آنچه از زبان مهندس میرسلیم به حسن روحانی نسبت داده شد «برخورد توهینآمیز با منتقدان» بود که با ترکیبها یا کلماتی مشخص آنها را نقل کرد. اگرچه در ظاهر این کلمات توهینآمیز یا دست کم نامحترمانه بهنظر میرسیدند، اما این درحالی بود که مهندس میرسلیم در شیوه طرح انتقاد خود دچار بیاخلاقی جدی شده بود؛ یعنی حذف قبل و بعد آن کلمات و جملات، بیتوجهی به زمینهای که این پاسخها در آن مطرح شده بودند، و حتی جدا کردن آن عبارتها از اصل جملهها و در نتیجه رأی به «توهین آمیز» بودن آن گفتهها.
به چه دلیل نوشته خود را با طرح این نکته آغاز کردم؟ توضیح آن بسیار ساده است: موضوعِ پیچیده «تفاوتِ نقد و توهین».
به گمانم پیگیری این تفاوت و ماجراهایی از این دست، راهحلِ لغتنامهای یا آکادمیک نمیطلبد و این جز از راه به بیراهه رفتن نخواهد بود: میخواهم از مصادیق برای توضیح آنچه در سر دارم استفاده کنم.
مناظرههای انتخاباتی سال ۸۸/ نقطه آغاز:
با پرسشی آغاز میکنم: «اگر یک یا چند چهره سیاسی شاخص و سطح اول در گذشته مرتکب خلاف یا جرمی شدهباشند یا متهم به آن باشند یا اساسا اسنادی موجود باشد که بتوان آنها را متهم یا محکوم کرد، آیا مطرح شدنش غیراخلاقی است؟» (در مورد غیرقانونی بودن یا نبودنش سخن نمیگویم چون نه تخصصش را دارم و نه دغدغه این نوشته است.)
پاسخ بهزعم من این است که «باید مطرح شود». طرح آن، اما، منوط به پیگیریهای قانونی، ادامه پیگیریها و درنهایت روشن شدن ماجراست؛ در غیر اینصورت، تهمت است و دروغگویی که تهمتزننده و دروغگو باید پاسخگو باشد. مطرح شدن این موضوع، بدون روشن شدن و رسیدن به نتیجه مشخص، سراسر بیاخلاقی است. محمود احمدینژاد در سال ۸۸،، بهزعم خودشان در بزرگترین افشاگری پساانقلاب، نکتهای کلی را مطرح میکنند، اما بدون روشن شدن آن: «فرزندانهاشمی و ناطقنوری چطور زندگی میکنند؟»
خب، چطور زندگی میکنند؟ ثروت یا وضعیت مالی ایی دارند که غیرشرعی و غیرقانونی بهدست آمده؟ اگر پاسخ «آری» است، چرا رئیسجمهورِ منتخب پیگیر آن نمیشود و اگر پاسخ «منفی» است چرا با تهمتزننده برخورد نمیشود؟ اما روشن شدن وضعیت زندگی فرزندانهاشمی و ناطق، یا توبیخ تهمتزنندگان در برابر بیاخلاقیِ رخ داده، بسیار کماهمیت بود. مناظرههای ۸۸، شکل حضور محمود احمدینژاد، استراتژی کمپین او و دقیقا نقطه اوج آن در مناظره مورد اشاره، آغاز شکلگیری گفتمانی پرخطر در فرهنگ سیاسی ایران بود: «فرهنگ افشاگری، تهمت و تخریب».
پیش از مناظرههای انتخاباتی ۸۸، تخریب و تهمت اگرچه در جریانات سیاسی و جدلها حاضر بود و تقریبا هر دو جناح مطرح سیاسی ایران مرتکبش میشدند، اما هرگز، جز در جریانهای تندرو دو جناح، فرهنگ گفتمانی هیچکدام نبود. مسئله این بود که سال ۸۸، رئیسجمهور کشور، خود شمایل نمادین این گفتمان سیاسی شده بود و شخصا بازرس بیت رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را مورد حمله، اتهام و تحت پروژه توخالی افشاگری خود قرار داده بود. منتخب مردم، نماینده گفتمان شده بود؛ پس مجوزی بود برای بدنه اجتماعی موافق و مخالفش که از این فرهنگ گفتمانی بر علیه هم استفاده کنند.
مناظرههای انتخاباتی سال ۹۶/ نقطه عطف یا بحران:
مناظره اول کاندیداهای ریاستجمهوری است. حسن روحانی آرام است. بهنظر میآید حتی رویه انتخابات ۹۲ را هم ندارد. طرفدارانش بر این باورند که شکست خوردهاست، اما برای من ماجرا چیز دیگری است. کاندیدایی که سال ۹۲، رو در رو، به جدیترین رقیب خود گفت: «این سینه محرم اسرار نظام است و من درست نمیدانم (سوال: نمیدانم یا نمیتوانم؟!) خیلی چیزها را بگویم»، کماکان موضعش همین است. حمله نمیکند. نزدیکی مشی و مرام سیاسی او بههاشمی بر مبنای صبوری در برابر نقادی، هتاکی و عملگرایی تعریف میشود، اما مسئله مناظرههای سال ۹۶ از همان اول پیچیدهتر از این حرفهاست. محمدباقر قالیباف رویه دیگری را از تمام دورههای پیشین نامزدیاش در انتخابات پیش گرفته است: «او در قامت یک احمدینژاد تازه وارد میدان شدهاست.»
خطمشی که از سمت مشاوران دکتر قالیباف در مناظرههای ۹۶ طراحی و تبیین شده بود، الگویش محمود احمدینژاد است: «جوری در مناظرهها حاضر شو که انگار در صورت شکست هیچجایی در زمین سیاست ایران نداری؛ افشاگری و اتهام زنی».
جالب اینکه الگوی آقایان رئیسی و میرسلیم نیز نه فقط در مناظرهها که در کل کمپین انتخاباتیشان احمدینژادی بود: «پوپولیسم…». در هر سه ضلع نامزدهای اصولگرایی یک پروژه اشتباه و به زعم من توهینآمیز تعریف شده بود: دوشقهکردن مردم و دو قطبی سازیهای اجتماعی با عواقب بالا؛ فرودست و بالادست؛ ۹۶ درصدیها و چهاردرصدیها؛ مفسدین و پاکدستان؛ فقیر و غنی؛ کارگر و سرمایهدار.
شروع پروژه حمله به رئیسجمهور مستقر، به شیوه فرهنگ سیاسی احمدینژادی، پرخطرترین گفتمان سیاسی پساانقلاب بود که از مناظرههای تلویزیونی شروع شد: از اتهام زمینخواری و رانتخواری درمناظرهها تا تشکیک بدون سند به مدرک تحصیلی دکتر روحانی-(سخنرانی اخیر رهبری را ببینید، چندین و چندبار حسن روحانی را «دکترروحانی» خطاب میکنند تا این بیاخلاقی به حاشیه برود)،- تا خائن و سازشکار خواندنِ رئیسجمهورِ منتخب و تیم مذاکرهکننده در رسانههای مکتوب و فضای آنلاین. اینها و نمونههای مشابه آن، کمسابقهترین حملات ممکن به یک رئیسجمهور مستقر، که بیشترین شانس پیروزی در دور دوم را دارد، رقم میزند.
سبک گفتمانی دکتر قالیباف بر حمله، افشاگری و اتهام زنی مداوم طراحی شده است و عملا مناظرههای سال ۹۶ به چیزی تبدیل شد که بزرگان ما در تحلیل مناظرههای انتخاباتی آمریکا به آن انتقاد شدید داشتند: «بیاخلاقی، توهین و تهمت زدن به یکدیگر.»
این موضوع مقدمه و آغاز رویهای شد که تا امروز حسن روحانی با آن مواجه است. رویهای آشنا و قدیمی که تعبیر آشنا، قدیمی و معنادار در ساحت سیاست در ایران است؛ «تندروی».
وقتی رئیس جمهورِ منتخب مردم و مورد تایید شورای نگهبان، که حکم تنفیذ خود را از رهبری گرفته است، آماج حمله و تهمت،-و البته نه نقد،-در برنامه زنده مناظرهها در رسانه ملی میشود این چراغ سبزی است برای توهین در سطحی عمومی و هماهنگ.
مقدمه/ سالهای ۸۰ تا ۸۴/ تندروی:
باید خیلی عقبتر برویم. باید به چهارسالی برسیم که اساسا نظم سیاسی کشور را جریانهای تندور دوطرف برهم زده و فضا را به دست میگیرند. پروژه عبور از خاتمی توسط برخی از اصلاحطلبان همانقدر فضا را از عقلانیت خارج میکند که فعالیتهای هر روزه و توقفناپذیر گروههای فشار. سردمداران هر دو پروژه (بدون نگاه به امروزشان و تغییرات ملموس و بسیار امیدوارکننده در شمار زیادی از این دوستان)، همچنان گفتمان سیاسیشان بر محور تهمت، توهین و افشاگری میگذرد. هر یک برای دیگری پروندهای در دست دارد که قابل اثبات نیست. گفتگو به محاق رفته است و اساسا کسی صدای دیگری را نمیشنود. شخصیتهای باورمند به مقاومت در برابر تندرویها، هر دو از سمت محبین و دوستدارانشان مورد شدیدترین انتقادها هستند. در هر دو جریان تندرو از رهبرانشان توقع برخوردی تندتر، قاطعتر و قهرآمیزتر دارند. اما عقلای این دو جریان به این درخواست تن نمیدهند؛ پس نتیجه جدایی جدی و عملی هردو جریان تندرو از رهبران سیاسیشان میشود. یک طرف، جریان تندرو و خودسرش، پیش از آغاز دهه ۸۰، دست به ترور حجاریان میزند و با محاق رفتن پروژه ترور در دهه ۸۰ دست به تخریب، حمله به میتینگهای سیاسی و توهین و سرک کشیدن دائم به زندگی شخصی این و آن از طریق رسانههای خود میزند. در طرف دیگر تندروها، عقلای قوم همچون هاشمی را مورد حمله جدی قرار داده، اتصال خود با او را قطع کرده و سپس باور و اعتماد عمومی به رئیس دولت اصلاحات را خدشه دار میکند. ماحصل و دستاورد این تندروی افسارگسیخته و سوارشدن بر مرکب خشم و ابزار توهین، تخریب چیست؟ «ساختن عمیقترین شکاف ممکن بین دو جریان اصیل انقلابی در ایران». اختلافنظرها، تفاوت سلیقهها و حتی جدالهای سیاسی معنادار، بهخصوص پای صندوقهای رای، جایش را به شکافی میدهد که گویی پرشدنی نیست. اما بلاشک، این گفتمان سیاسیِ نمایندگان و چهرههای مهم، رهبران سیاسی و معنوی دو جریان نیست؛ اتفاقی که در ۸۸ شکل دیگری میگیرد.
رأی ۹۲/ دوران گذار/ آشتی یا قهر؟
حسن روحانی همزمان با محمدرضا عارف نامزد انتخابات شده است. حتی پیش از اعلام نظر شورای هماهنگی اصلاحات، به نظر جو عمومی جامعه خواستش انتخاب حسن روحانی است. حسن روحانی سال ۹۲ یک چهره اصولگرای معتدل و تحول خواه است. او به هیچوجه نماینده اصلاحطلبی نیست، کما اینکه معاون چهارساله دولت اصلاحات رقیب اوست.
آنچه جریان اصولگرایی مدام فراموشش میکند و در این فراموشکاری سخت دچار خسران است، توجه به این نکته است: نه فقط شورای هماهنگی اصلاحطلبان، گروههای مرجع اصلاحطلب و چهرههای شاخص سیاسیاش، بلکه مردم نیز به این باور عمیق سیاسی رسیدهاند که راه گذر از این شکاف و دوگانه اصلاحطلب و اصولگرا، پرکردن شکاف، رسیدن به یک آشتی و اتحاد استراتژیک و بازی بُرد بُرد است.
حسن روحانی در دل چنین وفاق ملی ایی رئیسجمهور ایران میشود. او میتواند و میخواهد شمایل یک آشتی ملی باشد. آشتی ایی که، در کابینهاش و در اتحاد مبارک و معنادارش با رهبر اصلاحات از یک سو، و علی لاریجانی از سویی دیگر، تعریف میشود. از رحمانیفضلی اصولگرا تا محمود حجتی مشارکتی در کابینه او هستند. این آشتی را اما در سال ۹۶ از شروع مناظرههای تلویزیونی از دست میدهیم، چرا؟ آنچه پیش از مناظرهها در جریان است، از مناقشه برجام تا…، به باور من اختلافات و جدالهای سیاسی است اما مناظرههای ریاستجمهوری ۹۶ قاعده دیگری دارد.
رأی ۹۶/اکنون/ فرصت سازی یا فرصتسوزی:
دشمن کثیف داعشی، با همکاری و پروژه مشترک دشمنان ایران از دول غربی و عرب تا دشمنان قسمخورده قدیمی ما، عاقبت در ایران دست به یک عملیات تروریستی زد. کاش همان روز صفحات مجازی طرفداران نامزدهای رقیب روحانی را میدیدید! در حین عملیات نجات #سایهجنگ #برجام #دولتسازشکار تعریف میشود. این غمانگیزترین چیزی است که، صرفا در قامت یک شهروند حساس و پرسشگر، در تمام سالهای نظاره جدالهای سیاسی در ایران دیدهام. جای اتحاد و جای امیدواری برای کمترین تلفات، حمایت قاطع از تمامی ارکان نظام، و اتحاد مردم و حاکمیت، دولتِ منتخب مردم را مورد شدیدترین حملهها قرار میدهیم، چرا؟ این نقد است یا تخریب؟
در روز راهپیمایی قدس امسال، در آرمانی انسانی و اخلاقی که جریانهای سیاسی ایران را در اوج تضاد به هم پیوند میزند، در یک برنامه قطعا هماهنگ-(چراکه مسیر ورود و خروج چهرههای سیاسی شاخص و بالاخص رئیس جمهور هیچوقت برای مردم عادی روشن نیست چه برسد در روز قدس!)،- به رئیسجمهورِ منتخب مردم حمله میکنیم و آرمان روز قدس را به حاشیه میبریم. شعارها هم اعتراض و نقد نیست. توهین است. چطور متوجه نمیشویم نسبت دادن رئیسجمهورِ مستقر به خیانتکاران توهین است! مرگ بر گفتن توهین است. منافق خواندن توهین است.
و درنهایت، در روزی که معروف به اتحاد و یکپارچگی است و مهمترین جشن و عید مسلمانان، رئیسجمهور منتخب مردم را مینشانیم و در قامت مداحی کوتاهقامت او را نقد یکطرفه میکنیم. جدا از آن انگشت اشارهای که با تهدید و خشم در حین مداحی رئیسجمهور را نشانه رفت، نقد یکطرفه هم بیانصافی است و هم تخریب. نقد، فرصتی برابر برای گفتگوست و جز این از چهارچوبهای نقد خارج شدهاید.
اما پرسش، مسئله و چالش من هیچکدام از مصادیق سال ۹۶ نیست. خواست من در تمامی این سطرها به تأمل درباره یک «آشتی ملی» برمیگردد که حسن روحانی را نماینده خود میداند. یک اصولگرای تحولخواه. حلقه مشترک جریانهای سیاسی ایران. محل آشتی و دوستی. این فرصتی است که هر دو جریان سیاسی مهم کشور و بدنه اجتماعیشان میتوانند قدر بدانند و از آن استفاده کنند، یا فرصت را بسوزانند و با به حاشیه بردن عقلای قوم فضا را به تندروها بدهند و درواقع این فرصت تاریخی را بسوزانند.
اتحاد اعراب، اسرائیل و آمریکا موضوعی جدی است، این اتحاد را تنها گسست، دوری، قهر و جنگ ما تقویت خواهد کرد: «در کدام سمتِ خواست دشمنان کشور میایستیم؟»
تجربه تلخ تاریخی ما در سالهای ۸۰ تا ۸۴ و ۸۸ تا ۹۲ اگر به کار امروز ما نیاید به چه کار میآید؟ من، بهعنوان یک شهروند حساس، خودم را آتش به اختیار میدانم و هیچ فرصت گفتوگویی را با برادران و خواهرانم که به ابراهیم رئیسی رأی دادند، از دست نخواهم داد. این مرامنامه سیاسی نسل ماست؛ بله، از ضمیر «ما» استفاده میکنم چرا که باور دارم تاریخ را دوباره تکرار نمیکنیم.
همه اینها به معنای تعطیلی انتقاد است؟ ابدا، به معنای «فهم تفاوتهای انتقاد و تخریب» است «همین و بس».
شماره ۷۱۲