اول.
زمانی که چهار تیم بلژیک، فرانسه، رومانی و یوگسلاوی سوار بر کشتی مسیر طولانی و پرخطر عرض اقیانوس اطلس را طی کردند تا همراه با ۷ تیم از امریکای لاتین و دو تیم از امریکای شمالی نخستین جام جهانی تاریخ فوتبال را برگزار کنند، اروپاییها از چیزی که آن سوی اقیانوس به نام فوتبال شناخته میشد بیخبر بودند. در بازگشت از سفر یکی از بازیکنان بلژیک در مصاحبهای گفتهبود فوتبال آنها “وحشی اما زیباست، درست مثل کشورشان”.
پهنه وسیع آب چنان دنیاهای قدیم و جدید را از هم جدا کردهبود که فوتبالِ آنها تنها در قوانین اولیه و شکل زمین به هم شباهت داشت. فوتبال اروپا و امریکای لاتین درست شبیه دوقلویی بود که از همان بدو تولد در خانوادههایی به تمامی متفاوت بزرگ شدهباشند. فوتبال سیستماتیک، منطقی و آرام اروپایی در برابر فوتبال غریزی، مبتنی بر تکنیک فردی و برآمده از احساسات امریکای لاتین! این فاصله چنان پرنشدنی به نظر میرسید که تا پیش از آنکه برزیل جام جهانی ششم را در کشور سوئد برنده شود در هر قاره تنها تیمی از همان قاره قهرمان جام میشد. فوتبال دو پاره بود. مغز آن در اروپا فکر میکرد؛ اما قلب آن در امریکای جنوبی میتپید.
دوم.
کشورهای امریکای جنوبی امسال صد سالگی رقابتشان در کوپاآمریکا را در ایالات متحده جشن گرفت. اگر بنا باشد پای سیاست را به فوتبال باز کنیم این انتخاب حتماً عجیبترین انتخاب ممکن است. تاریخ کشورهای امریکای لاتین پر است از دیکتاتورهایی که با حمایت امریکا به قدرت رسیدند، دست به کودتا زدند یا مردم را سرکوب کردند. اما حتی بدون این سابقهی خصمانه هم بیرون بردن رقابتهای کوپا از نیمه جنوبی قاره برای اولین بار پس از صد سال به خودی خود عجیب به نظر میرسد. اما این انتخاب از قضا میتواند اشارهای کوچک به حقیقتی باشد که طرفداران فوتبال آرام آرام باید به آن عادت کنند.
کمتر کسی تردید دارد که فوتبال ایالات متحده مدلی کوچکتر، کمهیجانتر و کمتوفیقتر از فوتبال اروپا است. در واقع امریکاییها به جای آنکه فوتبال را از کشورهای جنوب کانال پاناما یاد بگیرند ترجیح دادند تا آن را از آن سوی اقیانوس وارد کنند. به این ترتیب این کنایه خالی از وجه نیست که کشورهای امریکای لاتین برای گرامیداشت گذشت یک قرن از رقابتشان راهی کشوری شدند که فوتبال در آن با هنجارهای اروپایی پیش میرود. شاید خود آنها علاقهای به دانستنش نداشتهباشند اما این میتواند نشانهای باشد از استحاله تدریجی فوتبال امریکای لاتین. آغازی بر پایان فوتبال رقصگونه و بیپروایی که همیشه آنها را از فوتبال اروپا متمایز میکرد. باید پذیرفت که فوتبال امریکای لاتین حالا دیگر آنقدرها هم با فوتبال اروپا متفاوت نیست.
قوانین سهلگیرانه و قابل دور زدن اروپا در جذب بازیکنان نوجوان باعث شدهاست که تقریباً تمامی بازیکنان مستعد امریکای جنوبی در سنین بسیار پایین راهی اروپا شوند. اگر به ترکیب تیمهای مطرح همین امسال کوپا نگاهی بیاندازیم تنها به بازیکنانی از لیگهای مطرح اروپایی برخواهیمخورد. حتی بیشتر مربیان امریکای لاتین هم با مربیگری در اروپا به شهرت رسیدهاند. از میان تیمهای حاضر در نیمهنهایی کوپا تاتا مارتینو و نستور پکرمن تا همین چند سال پیش در اروپا مشغول به کار بودند. ستارههای بزرگ امریکای لاتین تنها در آخرین سالهای بازی حرفهای و برای خداحافظی از فوتبال به قاره جنوبی بازمیگردند.
ثروت لیگهای اروپایی تنها به جذب استعدادهای امریکای لاتین قناعت نکردهاست. رشد سرمایه در فوتبال اروپایی حتی بر فرم فوتبال بازیکنان نیز تأثیر محسوسی گذاشتهاست. ساقهای بازیکنان امروز هر یک ارزشی چند ده میلیون دلاری دارند. ساقهای میلیون دلاری دیگر نمیتوانند با بیپرواییای که پیشتر داشتند روی زمینها بدوند. مربیان لاتین دیگر نمیتوانند از بازیکنانی که به مالکان ثروتمند باشگاههایشان میلیونها دلار مدیونند انتظار داشتهباشند بیمهابا به استقبال تکلها بشتابند. حالا دیگر فوتبال نه مغزی در اروپا دارد و نه قلبی در امریکای لاتین. فوتبال بیشتر شبیه بانکی است که اروپا قوانین داخلی آن را تعیین میکند.
سوم.
برای بیشتر هوادارن قدیمی فوتبال، این ورزش چیزی بیشتر از بازیای بود که در زمین انجام شد. فوتبال برای آنها یک درام واقعی بود. درامی که سبکهای مختلف بازی نقش ژانرهای مختلف را برایش بازی میکردند.اگر فوتبال اروپا نماینده فیلمهای رئال کلاسیک بود، فوتبال امریکای لاتین میتوانست یادآور کمدیهای دیوانهوار دوران صامت، وسترنهای پرهیجان یا حماسههای تاریخی باشد. تنوع سبکهای مختلف فوتبال درست همان آزادی را تداعی میکرد که پیش از ورود به سینما برای انتخاب ژانر فیلم در برابر تماشاچی است.
مهمترین چیزی که فوتبال امروز از دست دادهاست همین جذابیت دراماتیک است. فوتبال تازه دنیا بیشتر چیزی شبیه “رئالیتیشو”های تلویزیونی است. فوتبالی خالی شده از افسانه و تهی شده از معجزه. فوتبالی که در آن منطق بیشتر از جذابیت اهمیت دارد. فوتبالی شایستهی دنیایی که آنچه به دروغ حقیقتش نامیدهاند از آن افسونزدایی کردهاست. فوتبالی که در آن پیشبینی تلخ نیچه بیش از همیشه محقق شدهاست: اگر هنر نباشد، حقیقت ما را خفه خواهدکرد!
.
ابراهیم قربانپور