نگاهی به اقبال داخلی از فیلمهای موفق در عرصههای خارجی
محسن خادمی
این مسئله که حضور یک فیلم در جشنوارههای خارجی هرگز ضامن موفقیت آن در اکران داخلی نیست، به بحثی کهنه در سینمای ایران بدل شده است. همیشه و به رسمی سنتی فیلمهای موفق در جشنوارهها و محافل هنری خارجی به دو دسته تقسیم میشدهاند. دسته اول فیلمهایی که بهجز تحسین در جشنوارههای خارجی، ارتباط اجتماعی ویژهای با مخاطب برقرار میکردند و جز اینکه گیشه مناسبی داشتند (در مدیوم سینمای خاص و روشنفکری ایران)، بحثهایی جدی برمیانگیختند و به اتفاق ویژهای تبدیل میشدند. جز آثار فرهادی (خصوصا از «چهارشنبهسوری» به بعد) و پیش از آن کیارستمی (که آثار و روندش او را از هر دستهبندی در سینمای ایران متمایز میکند)، نمونههای کمی بودند که چنین ویژگیای داشتند. شاید نمونههایی چون «بادکنک سفید» (۱۳۷۳/ جعفر پناهی)، «کیسه برنج» (۱۳۷۵/ محمدعلی طالبی) که در دوره شکوفایی سوره و کانون پرورش فکری ساخته شدند و متعلق به دوران ویژهای در هنر و سینمای ایران هستند، یا فیلمهای مجیدی (و بهخصوص «بچههای آسمان» ۱۳۷۵) با ویژگیهای آشنای او در نمایش امید در قالبهای شاعرانه سینمایی، نمونههایی منحصربهفرد باشند که در حافظه سینمای ایران باقی ماندهاند. البته ویژگی مهم آنها این بود که همگی محصول جامعه زمان خود بودند و از همین رو در بین اهالی آن مقبول میافتادند. بدون شک رئالیسم بیآلایش فیلمهای فرهادی بود که سینماها را فتح میکرد، وگرنه تا پیش از «درباره الی…» جوایز سینمایی فرهادی در جشنوارههای بینالمللی چندان در داخل مطرح نشده بود، اما حتی «شهر زیبا» (۱۳۸۲) هم در زمان اکران در عین اقبال در جشنوارههای خارجی (جشنواره بینالمللی هند، ورشو و جایزه فیپرشی جشنواره اسپلیت)، در میان اهالی سینمای ایران نیز تحسین شد. کسی کاری نداشت اثر آخر استاد (کیارستمی) در کدام بخش کن برگزیده شده، مهم فرصت دیدن فیلم استاد در سینما بود. آثاری که در بطن نگاهشان عنصر فرامرز بودن نهادینه مینمود. درخصوص آثار موفق تلویزیون یا فیلمهای سوره و کانون پرورش فکری را هم این سادگی نگاه فیلمها بود که باعث میشد در داخل یا خارج از کشور به آنها توجه شود و همدلیبرانگیز باشند. البته در این سالها هم نمونههایی مانند «پرویز» (۱۳۹۱/ مجید برزگر) و ماهی و گربه (۱۳۹۲/ شهرام مکری) بودند که به دلیل روایت اصیل یا ساختار سینماییشان در داخل و خارج مورد توجه واقع شدند. در دسته دوم اما فیلمهایی جای میگیرند که با وجود موفقیتهایی در جشنوارههای خارجی، اما در داخل – چه نزد تماشاگر حرفهایتر و چه نزد تماشاچی روتین سینما – چندان مورد پذیرش قرار نگرفتند، مانند «امتحان» (۱۳۸۰) که با وجود استقبال و نمایش در جشنوارههای خارجی (البته نهچندان معتبر) در داخل مقبول نشد. فیلمهایشان برچسب جشنوارهای بودن بر پیشانیشان سنگینی میکند، به امید موفقیت فیلم در محافل خارجی، و البته این خود سازندگانشان هستند که با نگاهی یک طرفه فیلمشان را فضاسازی میکنند و این اتمسفر بعضا عجیب و غیرقابل درک، به سبب آشنازدایی که برای مردم کشورهای دیگر دارد، گاهی مورد استقبال هم قرار میگیرد، ولی برای مخاطب داخلی عام حوصله سربر و برای نوع خاصش پرژست (پرادعا) و روشنفکرمآبانه است. ضمنا این نکته را باید ذکر کرد که این دستهبندی بین آثار و سینماگرانی صورت میگیرد که در سینمای ایران امکان اکران یافتند، نه آنهایی که با وجود موفقیتهای خارجی از سینمای ایران سانسور یا طرد شدند (مثل مخملباف و جلیلی). در این میان فیلمهایی هم هستند که در بین این دو دسته مطلق جای میگیرند و حضور موفق خود در جشنوارههای خارجی را بهطور نسبی در داخل تجربه میکنند. دستهای که میتوان آن را محصول فرصت اکران در گروه هنر و تجربه دانست. «والدراما» (ساخته عباس امینی) از این دست است. فیلمی سرخوش که سرنوشت پرپیچوخم پسری مشهور به والدراما (بهدلیل شباهتش به فوتبالیست معروف) را دنبال میکند. فیلم در جشنوارههای زیادی نمایش پیدا کرده (از نمایش در بخش نسل نو جشنواره برلین ۲۰۱۶ تا جشنوارههای مونیخ، رم، بمبئی، داکای بنگلادش و سیدنی) و برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلمهای ایرانی پراگ ۲۰۱۷ شده و اکران آن از ۲۲ فروردین در گروه هنر و تجربه آغاز شده است. «والدارما» فیلم داستانگویی به حساب میآید و سعی کرده توسط ایده جذابش (که حول علاقه بیحد یک پسر نوجوان به یک فوتبالیست مشهور خارجی با ظاهری خاص میگردد)، روی بینالمللی بودن فیلم تاکید ویژهای داشته باشد. و شاید از این حیث که اهمیتی برای داشتن زبان بینالمللی قائل شده، قابل احترام هم باشد، اما آنگونه که باید اکران موفقی نداشته است. فوتبال بهعنوان یک المان و زبان بدون مرز (که فیلم از آن تمام و کمال استفاده نکرده)، برای پیوند دادن مخاطب (با هر ملیتی) با داستان آن میتواند کافی باشد. رعایت مرز بین پذیرفتن واقعیتهای اجتماعی قصه و بخشیدن وجه بینالمللی به آن نکتهای است که میتواند دستهبندی یک فیلم را از حیث موفقیت فرامرزی (اقبال همزمان در داخل و خارج) مشخص کند؛ فوت کوزهگری مهمی که بیش از هر چیز مستلزم نگاه بیطرف فیلم و پس از آن استفاده بجا از المانهای اصطلاحا بینالمللی در آن است. نگاه بیطرف یعنی ایجاد تناسب بین در نظر گرفتن پیشفرضها و شکستن قواعد، که تا حد بسیاری در نگاه قهرمان داستان یا شخصیتهای فیلم نمود داشته و نمایشدهنده نگاه انسانی فیلم است. خصوصیتی که در «والدراما» گاه رعایت شده و گاه از دست رفته است و این مسئله به نسبی بودن موفقیت آن منجر شده است. موقعیتهایی مثل بستن دهان پسر نوجوان با چسب در رقص طولانیاش در فیلم یا سیلیهای آبداری که از طلبکار معلومالحال میخورد، فاقد این نگاه متعادلاند و فیلم را نزد مخاطب جدی که بهدنبال نگاهی روان و سهل و ممتنع در فیلم میگردند، از جدیت میاندازد و نزد مخاطب عامتر سینما هم اندکی بازدارنده هستند. تعادل فیلم هم در استفاده از المانهای بینالمللی داستان (مانند استفاده از ویژگیهای ظاهری خاص قهرمان) در نیمه اول و دوم فیلم بر هم میخورد و همه اینها درکنار نداشتن تبلیغات و اکران پراکنده آن باعث شده به فیلم در گیشه چندان توجه نشود. هر چند برای فیلمهایی چون «والدراما» همین اکران محدود و خلوت (در پردیس چهارسو در سانسی که من فیلم را دیدم، جز من دو نفر دیگر در سینما بودند!) هم غنیمتی است که پیش از تولد گروه هنر و تجربه امکان حضور نداشت. اما با پرداخت به مراتب بیشتر فیلمنامهها در جهت فراگیرتر شدن جهانبینی فیلم با خلق فضایی حقیقیتر برای مخاطبی از هر نقطه جهان، میتوان این غنیمت را پررونقتر شمرد.
شماره ۷۰۹