مسئله تعادل بین محل سکونت و اشتغال (Job/housing balance)
سعید نعمتیپور
جرالد کوهن در کتاب «چرا سوسیالیسم نه؟» میگوید بین شما و کسی که هر روز سوار بر ماشین راحت شخصیاش از کنار شما که منتظر اتوبوس شلوغ ایستادهاید میگذرد، هیچگونه اجتماع و حس جمعی نمیتواند وجود داشته باشد. او میافزاید چنین شخصی اگر روزی اتومبیلش را به همسرش قرض بدهد و بهناگزیر مانند شما اتوبوسسوار شود، از این قضیه نمیتواند پیش شما شکایت کند؛ بین جهان تجربیات شما و او یک دنیا فاصله است.
کودک که بودم، در تابستانهایی که بخشیاش را در روستای آبا و اجدادیمان میگذراندیم، گاهی پیش میآمد که همراه پدربزرگم با مینیبوس میرفتیم به کلانشهر مرکز استان. من که صبحش تا ساعت ۹،۱۰ خوابیده بودم و طبعا در آن وسیله پُرسروصدا خواب به چشمم نمیآمد، در راه برگشت که چند ساعتی از ظهر گذشته بود، با شگفتی به کارمندان و کارگرانی نگاه میکردم که با دهان باز در آن گرمای شرجی در مینیبوس خوابشان برده بود. آنها کارمندان و کارگرانی بودند که از محل کارشان در آن کلانشهر به شهرهای کوچک و روستاهای اطراف بازمیگشتند. انرژی و شور کودکی جایی برای تصور اینکه روزی خودم هم یکی از این واماندگان با دهان باز در خودروی عمومی به خواب رفته باشم، باقی نمیگذاشت.
در دوران دانشجویی یک بار در بیآرتی در تهران با کارگری همصحبت شدم که هرروز از محل سکونتش در ورامین به محل کارش در شمال غرب شهر تهران (پونک) مجبور بود رفتوآمد کند. میگفت هر روز سه تا چهار ساعت از زمانم در همین رفتوآمد تلف میشود و وقتی به خانه میرسم، آنقدر خستهام که دیگر حوصله بازی با فرزند(انم)، گپ و گفتی با همسرم و… را ندارم. (به مفهوم کیفیت زندگی فکر کنید.) البته ارادهباوران افراطی و طرفداران روانشناسی مثبتگرا ممکن است خُرده بگیرند که چرا فرد مورد بحث در جایی نزدیکتر به محل کارش مسکنی تهیه نمیکند؛ که دمدستیترین پاسخ به آنها تفاوت قیمت مسکن ورامین با پونک است. هرچند پاسخ دقیق به این موضوع نیازمند تشریح دلایل پیچیده انتخاب مسکن به دست خانوارهاست که توضیح آن در این اختصار نمیگنجد.
اینک که من هم بدل به یکی از آن واماندگان با دهان باز به خواب رفته شدهام، تجربه سفرهای طولانی هرروزه اصطلاحا آونگی از خانه به محل کار با حملونقل عمومی (تاکسی، مترو، بیآرتی و…) بدل به تجربه ویژهای برایم شده است؛ از تحمل فشار یک تا سه جانبه، که تابعی از قد، وزن و جنسیت مسافران کناردستی است، گرفته تا اجبار تحمل گرمای شرجی تابستانی شمال و صدای ضبط راننده و هدفون کناردستی و از همه اینها گذشته، تلف شدن زمان به شکلی ویژه. اگر بخوابی، بیشتر خسته میشوی. اگر مطالعه کنی، سردرد میگیری. اگر به مناظر بنگری، از فرط یکنواختی دیگر به دیدهات نمیآیند. حالا دقیقتر حرف کوهن را درک میکنم؛ بین جهان تجربیات من و سیاستگذارانی که با خودروی شخصی یا دولتی در کمتر از چند دقیقه به محل سکونتشان رفتوآمد میکنند، یک دنیا تفاوت است.
برنامهریزان شهری و منطقهای تمامی مسائل فوق را در قالب اصطلاح و مفهوم Job/housing balance تشریح و تبیین میکنند. برای نمونه در ایالات متحده آمریکا یکی از دلایل امکانناپذیری سکونت در نزدیکی محل کار شکلگیری پهنههایی در شهر است که بیشتر ساکنانشان بازنشستگان با سطح درآمد بالا هستند که به دلیل پیشنهاد بیشتر قیمت همیشه نسبت به شاغلان بومی همان محل در انتخاب مسکن اولویت دارند و اینچنین امکان عرضه مسکن قابل استطاعت (affordable housing) را برای این شاغلان محلی بهشدت محدود میکنند. در ایران اما به دلیل نقش عجیب زمین و مسکن در اقتصاد این مسئله ابعاد پُردامنهتر و پیچیدهتری دارد. برای نمونه، در یکی از پژوهشهایی که در همین موضوع تعادل بین اشتغال و سکونت در شهر جدید پردیس انجام شده است، به همت سیاستگذاران، میانگین سفرهای کاری از حدود یک ساعت در سال ۱۳۸۴ به حدود یک ساعت و ۲۵ دقیقه در سال ۱۳۹۴ افزایش یافته است. همچنین در این شهر مقایسه درصد رشد مساحت زمینهای مسکونی در مقایسه با زمینهایی که اصطلاحا به کاربریهای اشتغالزا اختصاص یافتهاند، نشان میدهد تفاوت فاحشی بین نرخ رشد کاربریهای مسکونی و اشتغالزا وجود دارد. این آمارها نشان میدهد اساسا مسئله مورد بحث اهمیت خاصی برای دولت و سیاستگذاران ندارد.
برنامهریزی شهری و منطقهای با همه کاستیهایی که دارد، برای مسئله تعادل اشتغال/سکونت راهکارهایی میتواند ارائه دهد. یکی از ابزارهایی که برنامهریزان برای کنترل و سازوار کردن توسعه و ساختوساز استفاده میکنند، منطقهبندی (Zoning) نام دارد. در منطقهبندی شهر به مناطق همگنی مانند سکونت کمتراکم، سکونت با تراکم متوسط، صنعتی، کار و فعالیت و… تقسیم میشود و متناسب با ویژگیهای هر یک از آنها ضوابط و مقررات برای توسعه و ساختوساز وضع میشود. بنابراین هر مالک زمینی نمیتواند به دلخواه خود هر چیزی را که در سر دارد، در زمینش پیاده کند، چراکه این توسعه همواره اثری بر منافع کل شهروندان خواهد داشت. بنابراین در منطقهبندی برای هر قطعه زمین یک چهارچوب تعیین میشود؛ اینکه تا چه سطحی از زمین میتواند زیر ساختوساز برود (سطح اشغال زمین)، اینکه حداکثر تا چه ارتفاعی حق ساختوساز وجود دارد (تراکم ساختمانی)، اینکه ساختمان نسبت به اضلاع مختلف زمین در چه فواصلی باید قرار بگیرد (پَسروی)، اینکه چه استفادههای از زمین مشروط و مجاز است و بسیاری از مواردی از این دست در آییننامههای منطقهبندی بهدقت و با جزئیات تعیین شدهاند. اما مشکل منطقهبندی در ایران و چهبسا بسیاری از کشورها فارغ از اینکه نظارت لازم برای اجرای آن وجود ندارد و با یک شیوه غیرمردمسالارانه تهیه میشود، این است که بیشتر بر جنبههای فیزیکی زمین و ساختمان تمرکز میکند، درحالیکه برای نمونه در کشور آلمان در ضوابط منطقهبندی اقشار و طبقات مختلف اجتماعی که مجازند برای مثال در یک منطقه مختلط سکونت و فعالیت مسکن بسازند، بهدقت مشخص شده است. برای نمونه در منطقه مرکز شهر تنها مسکنهایی مجازند ساخته شوند که متعلق به مالکان، مدیران و کارگران همان کاربریها (تسهیلات) مجاز در این منطقه باشند. بدین شکل هر سازندهای نمیتواند در مرکز شهر مسکن بسازد و آن مسکن را به هرکسی که دوست دارد، بفروشد. اینچنین منطقهبندی از عدم تعادل بین محل سکونت و محل کار جلوگیری میکند.
شماره ۷۱۷