از لوطی تا سلبریتی
زهرا گودرزی
تا قبل از پدیدار شدن قبیلههای اینفلوئنسرها در فضای مجازی، سلبریتی بودن نهتنها شغل به حساب نمیآمد، بلکه خردهای بود که به افراد مشهور نهچندان محبوب گرفته میشد. در اصل قصهاش برمیگردد به آنان که محبوب نبودند و از جلب توجه طریق و مسلک شهرت را به واسطه رسانه به نفع خودشان در دیدگاه عموم باز کردند. با زیر نظر داشتن این نکته و با توجه به بازار داغ فضای مجازی در عصر حاضر، سلبریتی بودن در فرایندی چندوجهی میتواند یک شغل به حساب بیاید. کافی است سفیر و میانجی درخشیدن یک چیز غیرمعمول باشید، آن وقت است که هجوم پاپاراتزیهای مجازی را به واسطه رسانه جیبیشان -تلفن همراه- نصیب خودتان کردهاید. با این حساب، برای سلبریتی بودن حتما نباید ستارهای در سینما، هنر، ادبیات، ورزش و… بود.
تبار و اعقاب سلبریتیها در فضای مجازی میرسد به عطش داشتن شهرت به هر قیمتی، که نمونههایش را بهوفور در اکسپلور اینستاگرام و پلاسهای تیوی پلاس میبینیم. عطش اینگونه عیان شدن و در نظر عموم درآمدن تا حدود زیادی به اقتضای فضای حاکم در جامعه برمیگردد و سادهترین ابزارهای ارتباطی که راه نفوذش را به خانهها هم باز کرده است. اما نکته جذاب و مسئله اینجاست، آیا سلبریتیها تنها در اکسپلور اینستاگرام و سایر فضاهای مجازی یافت میشوند و هیچ پیشینه تاریخی نداشتهاند؟ تا پیش از رویت و به حاصل نشستن این جو و فضا آدمها چطور سلبریتی میشدند؟ قبلتر از جیبی شدن رسانه کسی که نه بازیگر و نه ادیب و نه ورزشکار محبوبی بود، چطور خودش را در مقابل عطش شهرت سیراب میکرد؟ باید در نظر داشت یکی از موارد نهچندان خوشایند در رابطه با سلبریتیها به این میرسد که آنها همیشه چهرههای محبوبی نبوده و نیستند، بلکه میتوانند از چهرههای منفور جامعه هم به حساب بیایند. در یادداشت زیر از سلبریتیهایی گفته شده که در طول تاریخ نان شهرتشان را از نزاع و جدل خوردند، سلبریتیهایی که در یک غور سطحی در زمان، مذهب و سیاق معروفیتشان به هر قیمتی عیان است، حتی به مظنه و بهای خون و خونریزی.
در تداول عامه فارسیزبانان، دعوا و مرافعه راه انداختن از سرکوفت زدن و سرزنش کردن زیردستان و کوچکترها نشئت میگیرد و اغراضش میتواند خصومت و جدال بر سر چیزی باشد. این یکی از همان ادات و مایههایی است که عدهای را بنا بر خواست خودشان در معرض نمایش قرار داده است. میل به نزاع و کشمکش به شکافهای ارتباطی برمیگردد که ناشی از ناکامیها و به عبارتی امروزیتر شاخبازیهاست. اگر شانس نظارهگر بودن یک دعوای خیابانی از نوع به یورش و ناسور کشیدهاش را داشته باشید، درمییابید که دعواها همیشه سر چیز مهمی نیستند، بلکه طرفین دعوا میل به دیدن شدن و توجه دارند. پیشینگی بعضی از نزاعهایی که طرفین عصیانگری را دربر دارند، روایتهای عجیبی را در خودش پنهان کرده که مرور و خواندنشان خالی از لطف نیست، باشد که اگر چیزی از چم و خم کار دستگیرمان شد، در راهی درست به کار ببندیمشان. گزینههای زیر نمونهای از دیده شدنهایی است که جولانگاهشان بستری تاریخی و ماندگار را از خودشان به جای گذاشتهاند. این بستر تا حدودی سیر تکامل گروهی از سلبریتیها را نشان میدهد؛ از لوطیها تا سلبریتیها. باید ببینیم تجلیگاه آنان کجا بوده است.
الفبای لوطیگری
در فرهنگ فولکلوریک ایران نام «هفت کچلون» میدرخشد. داش مشدیها و لوطیهای اهالی جنوب تهران در کتاب «طیب در گذر لوطیها» نوشته سینا میزایی به گوشهای از فعالیتها و لوطیگریهای هفت کچلون که در اصل هشت برادر بودند و کچل هم نبودهاند_ البته بعدها به بیماری گری مبتلا شده و کچل میشوند_ اشاره کردهاند. هفت کچلون از چاقوزنی در گذر خیابانها و شکستن شیشهها و برهم زدن کافهها گرفته تا حضور در صحنهها و تظاهرات سیاسی مشغول به بحث و جدل و مرافعه و منازعه بودهاند.
تاریخ لوطیگری شاخها یکی از بزرگترین نزاعهایش را به عاریه از نام هفت کچلون دارد. طیب حاجرضایی که از معروفترین گندهلاتهای تهران بوده، حسین رمضون یخی را رقیب خود میپنداشته که تا دلتان بخواهد، بین این دو بزرگوار کشمکشهای خونینی در جریان بوده است. در نزاع به این دو لوطی، هفت کچلون به دنباله حسین رمضون یخی وارد میدان میشوند. البته بعد از اتمام زرته زرته کردن و رجزخوانی و با فیصله دادن به این المشنگ هفت کچلون با آشتی و صلح میان این دو گندهلات از مریدان طیب حاج رضایی شدند و در دنباله او درآمدند، همچنین تا سالیان مدید کنار او به دیده شدن در نزاعها با رعایت اصول لوطیگری ادامه دادند. افراد جاهل و بزنبهادر بسیاری در تاریخ لوطیگری، شاخبازیهایشان _که خاستگاه و بستر اغلبشان جنوب شهر بود_ هنوز هم در رأس جدول گندهلاتها قرار دارد، اما بدون اینکه دستکم لغتی را از الفبای معرفت لوطیها بدانند.
لوطیهایی که به خدا هدیه داده میشدند
درگیریهایی هم وجود داشته که از تعصب و باورهای عامه آب میخورده، پربیراه نیست اگر بگوییم شالودهاش چندان منطقی نبوده و نیست. «حیدری نعمتی»، دو فرقه غوغا که خبط نزاعهایشان از دوره صفویه تا همین سالها در شهرهای ایران به ایستادگی خودش ادامه داده است. ریشه این خصومت به اختلاف و افتراق بین قبایل برمیگردد، البته تا حدودی، چراکه از یک جایی به بعد این نزاع به زور و سرمایه متکی میشود و ازهمپاشیدگی اجتماعی ایجاد میکند. طرفین این دو فرقه یکی به شاه نعمتالله ولی که رهبری سویه نعمتی را بر دوش داشته و طایفه دیگر که خودش هم دقیقا نمیداند باید به کدام اصل منسوب شود و در اکثر منابع تاریخی با شک و احتمال و گمانهزنی به جایی شجرهنامهشان را گزاره کردهاند، اصل خود را از مهاجرین میدانند و درنهایت شاخ طایفهشان را به حیدر سلطان جنید، پدر شاه اسماعیل صفوی میرسانند. ساختار این دو فرقه حتی بعد از افول قبیلهها و طایفههایشان در شهرهای قدیمی سبب شکاف روابط میشده و افراد ساکن یک محله را از هم جدا میکرده. نزاعها و درگیریهای حیدری نعمتیها اغلب به مبارزهها و درگیریهای خونباری کشیده میشده است. شاخهای این دو فرقه برای نشان دادن برتریشان ایام خاص را برای نمایش قدرتشان انتخاب میکردند.
داش آکل یک سلبریتی به تمام معنا
خو و منش کریمانه و سخاوتمندانه بعضیها آنها را تا قاب تصویر هم کشیده است. «داشآکل» نام فیلمی است که مسعود کمیایی از داستانی به همین نام در کتاب «سه قره خون» که سال ۱۳۱۱ چاپ شده است، ساخته است. خاستگاه این قصه شیراز است و سلبریتیهای آن داشآکل و کاکارستماند. کیمیایی بعدها در یکی از مصاحبههایش صحت این داستان را به واسطه مواجهه با پیرمرد ۹۴ ساله برنجفروشی که از یاران کاکارستم بوده و در فیلم نقش او را جلال پیشواییان بازی کرده است، تایید میکند. در اصل داشآکل یک لوطی و جوانمرد مشهور و محبوب دلهاست و کاکارستم گردن کلفتی است که بارها مورد ضرب و شتم داشآکل قرار گرفته و از او متنفر است و منتظر فرصتی است که از او انتقام بگیرد. شاخ به شاخ شدن آنها درنهایت سر هردویشان را به باد میدهد. در این معارضه و مجادله هر دو نفر توسط یکدیگر کشته میشوند.
اهالی سردزک شیراز هنوز هم معتقدند نام داشآکل بر پشت هرچه نالوطی است، لرزه میاندازد. از او میشود به عنوان یک لوطی که سیر تکاملش را به بهترین شکل ممکن طی کرده است، نام برد.
وقتی عطش دیده شدن به قتل میرسد
یکی دیگر از لوطیهای خوشاقبالی که فرصت به تصویر کشیدهشدنش پیش آمده، ذبیح اراکی یا ذبیح درشکهچی بوده. فیلم به کارگردانی محمد متوسلانی در سال ۱۳۵۴ ساخته شده است. مردم اراک او را از سورچیان شهر دانسته، او را حتی میتوان نشانهای از دورهای خاص در اراک پنداشت. زمانهای که نهایت شاخبازی کلاه مخملی و نوچگانی در اطراف داشتن و قلمرویی را به پاتوق گرفتن بوده. او و همسلکانش به تار موی سبیل یکدیگر سوگند یاد میکردند و بنا به مهارتهایی که در دعوا داشتند، اغلب ابزار دست اشراف و صاحبان قدرت بودند و از این راه کسب درآمد میکردند. آنها حتی در بزنگاهها و گیرودارهای تاریخی اقلیممان هم نقشآفرینی داشتهاند. ذبیح به واسطه پسرش به قتل میرسد.
تا اینجا هیچکدام از این میل و عطشها به دیده شدنها فرجام و ماحصل خیری نداشتهاند. در این میان به روایتهای مختلف افرادی بودهاند که در ابتدا شاخبازیهای زیادی درمیآورده و در عربدهکشی نیز بلندآوازه بودهاند. از نامداران این ساحت و میدان باید به رسول ترک و علی گندابی اشاره کرد. اینان به میانجیگری و محرک توبه خودشان از پا نشستند. گویند: «حوا بی نان و حلوایش نمیشود»، در اصل نان و حلوای این عده انابت و پشیمانیشان بوده است.
چوب به دستان
گذشته از این لوطیها و نبردشان، خطجریانهایی هم بوده که افراد دو گروه میشدند و به رهبری دو طرف به جان هم میافتادند و تا حجت قتل از هم دست نمیکشیدند. از خطیرترین و حیاتیترین آنها میشود در ۴۰ سال اخیر به جنگ و جدل بین مخالفین و طرفداران بنیصدر و بازرگان اشاره کرد. نزاع -آنها به حربههایی چون سنگ و چوب میکشیده است.
سیر تکامل لوطیها به سلبریتیها
مناطحت هم الفبای خاص خودش را برای کامیابی و فتح یک نبرد دارد. چیره شدن بر یک لوطی و یا سلبریتی برای نجاح و فوز هرگز نباید با ترس وارد میدان شدن شروع شود. تا میتوانید، قصد ورود به لوطیبازیهای هیچ فرقه و گروهی را نکنید، چراکه شهرت به هر قیمتی کار را به جای خوبی نمیرساند. فرقی نمیکند طرف دعوا یک لوطی باشد با قمه، یا یک سلبریتی با انبوه بیشماری از دنبالکننده. در هر صورت یورش ناگهانی چه حقیقی چه مجازی، شما را تهدید میکند. سیر تکامل لوطی تا سلبریتی هم همینجاست، منتقل شدن مریدان با ابزارهایشان از دنیایی حقیقی به مجازی، که البته گاهی این سیکل ادامه پیدا میکند و بعد از انتقال دنیای حقیقی به مجازی دوباره به دنیایی حقیقی انتقال مییابد.
لوطیهای آن روزها را با میل به دیده شدن میتوان همقبیله سلبریتیهای این روزها دانست، با این تفاوت که رسانه آن دوران نوشتن بوده و نقلهایی که سینه به سینه منتقل شده است که اتفاقا از پس رسالتشان خوب برآمدهاند. یحتمل آباواجداد همه سلبریتیها به لوطیها نمیرسد، اما میل و عطش دیدن شدن در وجود بسیاری از آنها رگ و ریشه مشترکی دارد.