یا همه چیزهایی که درباره استارتآپ نیاز داشتید بدانید، اما کسی حوصله نوشتنش را نداشت!
میثم زرگرپور
دوست، مشاور و معلم کسبوکارهای نوپا
صفر. اصل قضیه
درست گفتهاند که راه نجات، راستگویی است. من هم تصمیم دارم راستش را بگویم و همین اول کار، اصل قضیه را لو بدهم: دوستان چلچراغ از من خواستهاند بعد از این همه گفتن هنر استارتآپها، عیبهایشان را هم بگویم. این هم یکجور قسمت است: حالا که وقت دیدن آنچه در این یکی دو سه سال کاشتهام شده، باید عیبِ مِی بگویم.
عیبی هم ندارد. انعطافپذیر بودن، یکی از اولین چیزهایی است که استارتآپها باید یاد بگیرند. یک هیچ به نفع خودم.
یک. استارتآپ، چی نیست؟
هنوز که هنوز است، بین علما اختلاف است که استارتآپ دقیقا یعنی چه. البته شاید انتظار زیادی باشد که برای مفهومی به این جوانی (واقعا؟) بشود یک تعریف همهگیر که همه قبولش داشته باشند، پیدا کرد. دقیقا به همین خاطر است که آنچه را در تعریف استارتآپ در ویکیپدیا نوشته شده، فلان وبلاگ معروف خارجی قبول ندارد و آنچه را فلان استاد در فلان سمینار گفته، آن یکی استاد. جالب اینجاست که بعضا دیده شده رفقای وطنیمان هم هیچکدام را قبول ندارند و تعریف خودشان از استارتآپ را دارند؛ چیزی که ذاتا تا وقتی قرار نباشد بقیه قبولش کنند، ایراد چندانی هم ندارد.
از بین همه این تعریفها، یکی هست که بختش از همه مقبولتر افتاده و فعلا بیشتر حضرات بهعنوان یک تعریف جامع از استارتآپ قبولش دارند؛ استارتآپ، هر سازمانی (و نه الزاما هر کسبوکاری) است که برای تولید یک محصول یا خدمت جدید در شرایط عدم قطعیت شدید فعالیت میکند. این تعریف را آقایی به نام اِریک رِیس گفته که در بین ما استارتآپیها، خیلی مشهور است. یکی از اولین نتیجههایی که از این تعریف میگیرند، این است که قرار نیست استارتآپ یک کسبوکار مجزا باشد و اگر یک تیم کاری در یک سازمان (مثلا یک شرکت بزرگ) مشغول تولید محصول یا خدمتی در شرایط عدم قطعیت بالا باشد، استارتآپ است. نکته دیگر، موضوع تولید محصول یا خدمت است: طبق این تعریف، نوآوری در طراحی محصول یا خدمت الزاما باعث استارتآپ بودن یا نبودن یک کسبوکار نمیشود؛ هرچند بهخاطر اینکه خود نوآوری با عدم قطعیت همراه است، احتمالا این عدم قطعیت باعث تبدیل آن کسبوکار به یک استارتآپ میشود. نکته سوم و مهمتر هم همان عدم قطعیت است: اگر بدانید چه اتفاقی قرار است بیفتد، حتی اگر نوآوری در سطح جهانی داشته باشید هم استارتآپ نیستید. البته درباره جزئیات این سه نکته هنوز بین علما اختلاف است و فکر نمیکنم حل این اختلاف به عمر من و شما قد بدهد.
با وجود اینکه این تعریف، سرراستتر از بقیه است، باز هم تکلیف استارتآپ بودن یا نبودن خیلی از کسبوکارها را مشخص نمیکند. بهخاطر همین بد نیست درباره این هم صحبت کنیم که چه چیزهایی استارتآپ نیستند:
یک اپلیکیشن موبایل؛ تا زمانی که فقط یک اپلیکیشن باشد و با حل کردن یک ابهام سروکار نداشته باشد.
رویدادهایی که در اسمشان کلمه استارتآپ آمده.
بوتیک، نانوایی، فروشگاههای معمولی و خلاصه هر کاری که کسی قبلا آن را با مشابهت زیادی انجام داده.
«هر» شرکت یا کسبوکار کوچک یا نوپا.
«هر» کسبوکاری که با نوآوری سروکار دارد.
به این فهرست، میشود تا قیامِ قیامت مثال و نمونه اضافه کرد. اینها، فقط مشتی بودند نمونه خروار از کسبوکارهایی که ممکن است استارتآپ نباشند و به همین خاطر کلاسِ استارتآپ بودن (واقعا؟) را هم نداشته باشند.
پرسش آخر: اصلا چرا مهم است بدانیم چه چیزی استارتآپ است و چه چیزی نه؟
پاسخ به این پرسش، از بقیه چیزهایی که پیش از این نوشتهام، سادهتر است: همانطور که درست کردن غذا برای یک خانواده پنج نفری با درست کردن غذا برای یک عروسی ۶۰۰ نفری کاملا فرق میکند، نوع اداره و برخورد با یک استارتآپ با یک کسبوکار حتی کوچک متفاوت است. اصل این تفاوت را هم همان «عدم قطعیت» ایجاد میکند. به همین خاطر مهم است بدانیم چه چیزی استارتآپ است و چه چیزی نه.
دو. چند جملهای در باب مشابهت پشه و استارتآپ
بهعنوان یک فارغالتحصیل مهندسی محیط زیست، هرجا که بروم، اکوسیستم دست از سرم برنمیدارد. چه آن زمانی که کارشناس ارزیابی طرحهای زیستمحیطی بودم و چه حالا که قوت غالبم استارتآپها هستند، اکوسیستم سَرجهازیام بوده و هست و احتمالا خواهد بود!
با وجود همه تفاوتی که در نگاه اول دارند، اکوسیستم در محیط طبیعی و محیط استارتآپی به هم شبیهاند. اجازه دهید اول نگاهی به اکوسیستم طبیعی بیندازیم. در اکوسیستم طبیعی، تعدادی عنصر طبیعی (درخت، انسان، سوسک، پشه، خاک، آب و…) در قالب یک سیستم باز (که میتواند با محیط پیرامونش تبادل داشته باشد) برای رسیدن به یک هدف مشترک (بقای اکوسیستم) هرکدام کاری انجام میدهند و نقشی دارند. در یک اکوسیستم، بقا و تکامل اکوسیستم به وجود تکتک آن عناصر وابسته است. البته میزان اهمیت عناصر اکوسیستم طبیعی با هم یکسان نیست؛ مثلا اگر پشه وجود نداشته باشد، ممکن است اکوسیستم با اندکی مشکل به حیاتش ادامه دهد، اما بدون درخت، احتمالا کل اکوسیستم یکی دو روز بیشتر دوام نخواهد آورد.
ماجرای اکوسیستم استارتآپی هم مشابه است: برای به دنیا آمدن و رشد یک کسبوکار، مجموعه عواملی باید وجود داشته باشند که در ارتباط با هم، عمل کنند. درباره اجزای اکوسیستم استارتآپی باز هم بین علما اختلاف است، اما اغلب آنها اجزای این اکوسیستم را اینها میدانند:
استارتآپی که در مرکز این اکوسیستم قرار میگیرد.
سرمایهگذارها، با هر اسمی که دارند.
مراکز رشد و شتابدهی، با هر اسمی که مشغول فعالیتاند.
رسانهها
رویدادها
نهادهای سیاستگذار، که میتوانند دولتی باشند یا نباشند.
مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی.
دقیقا مثل اکوسیستم طبیعی، هرکدام از اجزای این اکوسیستم استارتآپی که نباشند هم یک جای کار میلنگد؛ هرچند باز هم دقیقا مثل طبیعت، اهمیت هرکدام از این اجزا با دیگری متفاوت است.
سه. بچه معروفها
در این اکوسیستمی که ذکرش رفت، چند جزء از بقیه معروفترند.
استارتآپها: هنوز بین علما اختلاف است که آیا مثلا دیجیکالا، اسنپ، شیپور یا کافهبازار استارتآپ هستند یا نه. اما حداقل این را اغلب قبول دارند که اینهایی که نام بردم، لااقل روزگاری استارتآپ بودهاند. تعداد استارتآپهای جدی ایرانی را نمیشود بهدرستی تخمین زد. چند باری هم چند نفر تلاش کردهاند استارتآپهای ایرانی را فهرست کنند که هیچکدام بهطور کامل موفق نبودهاند. از طرف دیگر، خیلیها استارتآپ هستند و خودشان خبر ندارند. اما اگر بخواهیم به چند استارتآپ معروف اشاره کنیم، نواک (پخش آنلاین موسیقی)، بقچه و مستر دُرنان (تحویل نان تازه در محل)، سلام دکتر (رزرو آنلاین وقت پزشک)، استاد بانک (بانک اطلاعات اساتید تدریس خصوصی)، فیتشِیپ (باشگاه مجازی)، دونِیت (جمعسپاری مالی)، فرانش (آموزش ویدیویی آنلاین)، پِی پینگ (پرداخت آنلاین)، نظربازار (پلتفرم تحقیقات بازار) و لحظهنگار (پخش آنلاین ویدیو) را نمیتوانیم فراموش کنیم.
سرمایهگذارها: این روزها تقریبا هرکس که پول دارد، خودش را سرمایهگذار استارتآپها میبیند! البته انواع سرمایهگذار هم متفاوت است، اما معروفترینهایشان اینها هستند: سرآوا پارس، رهنما و شناسا.
مراکز رشد و شتابدهی: واقعیت این است که شتابدهندهها برای اغلب افراد شناختهشدهتر از مراکز رشد هستند و درنتیجه آواتک، دیموند، ستاک، فینووا و پرش را بیشتر از مراکز رشد دانشگاهی یا حتی شهرک علمی و تحقیقاتی اصفهان میشناسند. هرکدام از اینهایی که نام بردم، تخصص خاصی دارند.
رسانهها: اندکی بیشتر از یک سال است که هفتهنامه شنبه با شعار «اولین هفتهنامه اختصاصی استارتآپها» به دنیا آمده. سایتهایی مانند تِکلی یا تِکراسا هم به زبان انگلیسی به انعکاس اخبار استارتآپها میپردازند. علاوه بر این رسانههای رسمیتر، بعضی رسانههای کمتر رسمی حوزه استارتآپها هم هستند که از بین آنها پادکست مسیر و پادکست ۱۰ صبح را پیشنهاد میکنم. با جستوجوی اینترنتی، بهراحتی میتوانید همه این رسانهها را پیدا کنید.
رویدادها: در اکوسیستم استارتآپی ایران، هرکس از راه رسیده، یک رویداد برای خودش راه انداخته؛ و البته منِ نگارنده هم از این موضوع مستثنا نیستم! از معروفترین رویدادهای این حوزه میتوانم به استارتآپ ویکند، وی.سی.کاپ (دانشگاه شریف)، همنت، همفکر و انبوهی رویداد ارائه به سرمایهگذار اشاره کنم. یکی از قدیمیترین رویدادهای کارآفرینی (و نه الزاما استارتآپی) کشور هم جشنواره شیخبهایی است که اغلب در اصفهان برگزار میشود.
نهادهای سیاستگذار: دولت، در حوزه استارتآپها هم مثل بقیه مسائل مملکتی تصمیمگیرنده اصلی است. در بین نهادهای دولتی هم معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری نقش پررنگتری دارد.
مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی: همه دانشگاههای کشور (یا لااقل آنهایی که سرشان به تنشان میارزد)، در این دسته قرار دارند.
چهار. زیرآب زنی
اگر یادتان باشد، در اولین جملات این مطلب گفتم که قرار است کمی هم بد اکوسیستم استارتآپی ایران را بگویم. شاید گفتن ایرادهای بچه نوپایی که هنوز درست و حسابی نفسش درنمیآید، آن هم در یک نشریه غیرتخصصی حوزه استارتآپها کار درستی نباشد. به همین خاطر، سعی میکنم خیلی ملایم از خودمان انتقاد کنم و خیلی خیلی ملایم، سه، چهار ایراد اساسی را که ما استارتآپیها داریم، برایتان بگویم. البته واضح است که همه استارتآپها این ایرادها را ندارند و هستند کاردرستهایی که فراتر از همه محدودیتها، برای ساختن یک کسبوکار حلال و سودده، به معنای واقعی کلمه با همه شرایط در حال جنگاند.
پنج. توهم خطرناک دانایی
یکی از مهمترین ایرادهای استارتآپهای وطنی (و البته شاید همه ما؛ چه استارتآپی باشیم و چه نباشیم)، این است که فکر میکنیم با خواندن یکی دو کتاب و شرکت در یکی دو رویداد و صحبت با یکی دو نفر، بیشتر اطلاعاتی را که برای راهاندازی یک کسبوکار نیاز است، داریم؛ غافل از اینکه هزاااااار نکته باریکتر ز مو اینجاست! این «توهم دانایی» هم دو ایراد عمده دارد؛ اول اینکه ذهنمان را روی حرفهای جدیدتر و کاملتر و جامعتر میبندد و دوم هم اینکه ممکن است ما را به این هوس بیندازد که دانستههایمان را (که ممکن است ناقص یا برگرفته از شرایط خاص کسبوکاری باشند) بهعنوان علم قطعی در قالب دورههایی به دیگران هم آموزش بدهیم.
شش. توهم بامزه خلاقیت
درصد قابل توجهی از استارتآپهای ایرانی، مدل کسبوکار (همان بیزینس مدل)شان را از نمونههای خارجی کپی کرده و میکنند. این کار نهتنها ایراد ندارد، که حتی خوب هم هست: چه لزومی دارد چرخ را از اول اختراع کنیم و وقتی میشود با روشهایی ریسکهای انجام یک کار را کم کرد، چرا این کار را نکنیم؟
اما اوضاع وقتی بامزه میشود که یک تغییر کوچک در بیزینس مدل کپیشده را مثال واقعی خلاقیت میدانیم و دیگر خدا را بنده نیستیم.
هفت. توهم خیلی خیلی خطرناک استیو جابز بودن
مرحوم استیو جابز، با وجود همه بدیهای اخلاقی که داشت، تبدیل به مراد خیلی از کارآفرینان ایرانی شده و همه میخواهند استیو جابز بعدی باشند. جدا از اینکه استیو جابز شدن در یک اکوسیستم شکل میگیرد (چیزی که مشابه آنچه زمان حیات جابز بود را ما در ایران نداریم)، فراموش میکنیم که تبدیل شدن به جابز، فقط با تقلید آنچه آن مرحوم انجام میداد، شدنی نیست.
به همین خاطر است که من و مشاورهایی شبیه من که بهطور روزمره با استارتآپها سروکار دارند، مدام با کارآفرینانی سروکار داریم که دوست دارند محصولی تولید کنند که مردم «باید آن را بخرند»، نه محصولی که از نیاز مشتری برآمده و این خود مشتری است که برای خریدن آن پیشقدم میشود.
هشت. توهم فضایی سیلیکون وَلی
سیلیکون وَلی یا همان دره سیلیکون، مکانی است در آمریکا که بسیاری از شرکتهای معروف تکنولوژی که میشناسیم، در آنجا قرار دارند. سیلیکون ولی، حالا در دنیا تبدیل به الگوی اغلب آنهایی شده که قصد دارند یک اکوسیستم کارآفرینی درست و حسابی راه بیندازند. لازم است بگویم بعضا دیدهام شتابدهندههایی را که فکر میکنند با سه، چهار استارتآپ کپی از آن طرف آبها، قرار است سیلیکون ولی بعدی باشند؟
نُه. قصه ناتمام
اگر خواستید بیشتر درباره استارتآپها بدانید، جستوجو کنید، در رویدادها شرکت کنید و در رسانههای اجتماعی حاضر باشید.
ماجرای استارتآپهای ایران، خیلی خیلی مفصلتر از این حدود دوهزار کلمه است. منِ نگارنده هم جزء کوچکی از این اکوسیستم هستم و بنا به بخت و اقبال بود که قرار شد چند کلمهای درباره این دوستداشتنیِ نفرتانگیز بنویسم. اکوسیستم استارتآپی ایران هرچه که هست – خوب یا بد – کودکی است که متعلق به همه ماست و چه بخواهیم و چه نخواهیم، میتواند نقش مهمی در اقتصاد آینده ایران داشته باشد.
شماره ۷۱۷