یاداشتهایی برای بقیه روز
افشین صادقی زاده
کنراد لوییس را بهتازگی کشف کردهام. پیرمرد، از مشهورترین جانورشناسان جهان و دانشمند برنده نوبل فیزیولوژی و پزشکی اهل اتریش بود. لورنتس اعتقاد داشت برای بررسی حیوانات و رفتارشان، باید آنها را نه در قفس، بلکه در طبیعت بهصورت آزاد مطالعه کرد؛ چراکه بعضی حیوانات تکاملیافتهتر مثل شامپانزه حساستر بوده و در صورت محصور شدن، رفتارشان از حالت طبیعی خارج میشود. به همین علت کنراد لورنتس زندگی و محل کار خود را در نزدیک جنگل قرار داد و با حیوانات زندگی و تعامل کرد. این نگاه باعث شد حیوانات بدون هیچ محدودیتی در خانه او زندگی و رفتوآمد کنند. این همزیستی طولانی، به لورنتس این فرصت را داد که بتواند با حیوانات صحبت و این تجربه شگفتانگیز را در کتابش «انگشتر حضرت سلیمان» بازگو کند. با خواندن این کتاب متوجه شدم که مرغ خانگی از عقاب باهوشتر است و جناب سلطان جنگل، شیر، بهطور طبیعی علاقهای به حرکت ندارد و بهشدت تنبل است. اما شاید جالبترین بخش کتاب آنجایی است که لورنتس خصوصیات انسانی را به حیوانات نسبت میدهد. او میگوید: «میخواهم نشان بدهم در انسانِ امروزی چه میراث عظیمی از جانداران دیگر وجود دارد.» از مترجم کتاب، دکتر هوشنگ دولتآبادی، و نشر ماهی، ناشر کتاب، که باب آشنایی مرا با این پیرمرد جذاب فراهم کردند، سپاسگزارم.
«در زندگی بعدی میخواهم در جهت معکوس زندگی کنم! با مردن شروع میکنی و میبینی که همه چیز خیلی عجیب است… سپس بیدار میشوی و میبینی که در خانه سالمندان هستی!… هر روز که میگذرد، حالت بهتر میشود… بعد از مدتی، چون خیلی سالم و سرحال میشوی، از آنجا اخراجت میکنند! بعد از آن میروی و حقوق بازنشستگیات را میگیری و وقتی کارت را شروع میکنی، در همان روز اول یک ساعت مچی طلا میگیری و یک مهمانی برایت ترتیب داده میشود! مهمانیای که موقع بازنشستگی برای شما میگیرند و به شما پاداش یا هدیه میدهند. ۴۰ سال آزگار کار میکنی تا جوان شوی و از بازنشستگیات لذت ببری! در دبیرستان روزگار خوشی را سپری میکنی. سپس دبستان؛ برای دبستان رفتن آماده میشوی و بعد از آن تبدیل به یک بچه میشوی و بازی میکنی و هیچ مسئولیتی نداری. سپس نوزاد میشوی و آنگاه به دنیا میآیی! در این مرحله ۹ ماه را باید به حالت معلق در یک آب گرم مجلل صفا کنی که دارای حرارت مرکزی است و سرویس اتاق هم همیشه مهیا است، و فضا هرروز بزرگتر میشود… واااای! کدام پایان زیباتر است؟» وودی آلن.
صحبت از وودی آلن شد، فیلم جدیدش «کافه سوسایتی» را با اشتیاق تماشا کردم، اما اعتراف میکنم که در آخر، هیجانم فروکش کرد. شاید دلیلش انتظار بالایی است که از استاد دارم، اما به نظرم آلن به مرحلهای در زندگی رسیده که وقعی به خواستههای ما نمیگذارد!
یک ابتکار بهشدت جذاب در حوزه حفظ محیطزیست: روزنامه ماینیچی در ژاپن از این به بعد با کاغذ حاوی تخم گل و گیاه چاپ میشود. کاغذ این روزنامه بازیافتی است و بعد از خواندن و کاشتن، جوهرش مانند یک کود، تقویتکننده گیاه خواهد بود. این ابتکار با استقبال فراوان خوانندگان روزنامه مواجه شده و تیراژ روزنامه را به چهار میلیون رسانده است. قابل توجه دوستانی که از ریزش مخاطبان مطبوعات گله دارند!
طرفدار تیفوسی اپل نیستم، اما درک میکنم چرا بعضیها حاضرند شب در خیابان و جلوی درِ فروشگاه اپل بخوابند تا اولین خریدار آیفون ۷ باشند. درواقع اپل به رهبری استیو جابز، کیشِ جدیدی را به دنیا معرفی کرده و فروشگاههایش بهمثابه یک معبد برای پیروانش محسوب میشوند. اگر به یکی از این فروشگاهها سر بزنید، متوجه خواهید شد که طراحی آن بر اساس کارکرد یک معبد انجامشده، هیچ نشانهای از یک فروشگاه نمیبینید، فروشندگان که لباسهایی به رنگ لباس راهبان بودایی بر تن دارند، به شکل نامحسوس در محوطه حضور دارند و اگر نظرتان به یکی از محصولات جلب شود، ناگهان سروکلهشان کنار شما پیدا میشود تا توضیحات لازم را ارائه کنند. البته اپل این کالت بودنش را علاوه بر جابز، مدیون طراح ارشدش، جاناتان آیو هم هست. حکایت میکنند وقتی در اواخر دهه ۹۰ استیو جابز از او خواست که کامپیوتری با رنگهای شاد بسازد -که بعدها به آیمک معروف شد- او ساعتها در یک کارخانه تولید شیرینی وقت صرف کرد تا از رنگها الهام بگیرد و برای کاهش ضخامت هرچه بیشتر آیپد نسل دوم، به دیدار یکی از استادان خبره ژاپنیِ ساخت شمشیر سامورایی رفت و با الهام از فرایند ساخت شمشیر سامورایی، بدنه فلزی آیپد نسل دوم را آنقدر تراش داد و اصلاح کرد، تا ضخامت آن نسبت به نسل قبلیاش تا یکسوم کاهش یابد و سبکتر شود. راست و دروغش با راوی!
موسیقیهایی که هنگام نوشتن این مطلب به آنها گوش میکردم:
– Bob Dylan: One More Cup Of Coffee
– Coldplay: Clocks
– Fleetwood Mac: Go Your Own Way
– محسن چاوشی: امیر بیگزند
شماره ۶۷۹