نسل فعلی دانشجویان با انقلاب ایران چه نسبتی دارند؟
محمد نیستان
در تحلیلهایی که درباره زمینههای شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران طرح شده است، همواره بر نقش دانشجویان به منزله پیشتازانی که گروههای سنتی و تودهها را به حرکت درآوردهاند، اشاره شده است. از نظر نگارنده نیز این تحلیلها از حقیقت دور نیستند. آنچه در این متن بررسی میشود، کاوشی است از چند و چون این پیشتازان و نسبتی که نسل فعلی دانشجویان با انقلاب ایران برقرار میکنند.
بیتردید با گذر از دهه اول انقلاب عوامل متعددی نگرش دانشجویان و بدنه نیروهای اجتماعی نسبت به مسائل سیاسی را تغییر داد؛ از این دست عوامل میتوان به ترک رفتارهای مسئولانه در قبال آرمانهای گذشته، بلندبختی جناح راست حزب جمهوری در عرصه سیاست، توجه گسترده به توسعه اقتصادی و سازندگی ویرانیهای ناشی از جنگ تحمیلی، بیتوجهی به توسعه سیاسی و غلبه دیدگاههای فردگرایانه از اواسط دهه ۷۰ در میان روشنفکران اشاره کرد. عواملی که نام برده شد، عملا تاثیری قابل مشاهده در سیاستزدایی و بیتفاوتی نسبت به مسائل جامعه در سایر اقشار اجتماعی و بهخصوص دانشجویان داشت.
با تمام این اوصاف باید اتفاقات و برهههای خطیر و موثری را که ناشی از برخورد مستقیم دانشجویان و نهادهای خارج از دانشگاه بود، بهعنوان عوامل اثرگذار بر تفکر سیاسی دانشجویان برشماریم؛ به عبارتی، ناکامی جنبش دانشجویی در دوره اصلاحات و بعد از آن حضور و اعمال نفوذ عریان و گسترده نیروهای خارج از دانشگاه (و حتی خارج از وزارتهای علوم و بهداشت و سایر نهادها و دستگاههای دولتی) را در افزایش فشار بر دانشجویانی که همچنان خود را در نقش کلاسیک دیدبانی جامعه ایرانی تصویر میکردند. تمام این مقدمات نتیجهای منطقی و طبیعی جز مواجهه با دانشگاهی با اکثریتی محافظهکار از دانشجویان نخواهد داشت. محافظهکاری امروز دانشجویان را میتوان بهوضوح از بیتفاوتیشان به مسائل سیاسی اجتماعی، توجه صرف به عرصه فرهنگ و هنر، گرایش انجمنهای سبز برای حفظ محیط زیست، اولویت یافتن مسائل درسی که نمود بارز آن افزایش شتاب رشد علمی در دهه گذشته بود و… دریافت. البته پرداختن به مواردی که ذکر شد، بهذات فعالیتی منفی یا بیهوده نیست، اما به نظر میرسد دانشجوی امروزی بیشتر به دلیل فرار از سیاست و امر سیاسی (و حتی تفکر سیاسی!) به این فعالیتها پناه برده است. کوتاه سخن آنکه امروز در برخورد اولیه آنچه چشمگیر مینماید، «دانشجوی غیرسیاسی» است.
هرچند که کثرت دانشجویان غیرسیاسی امری پسندیده به شمار نمیرود، ولی به گواه فعالان دانشجویی پیش از انقلاب، این انتظار که بخش قابل توجهی از دانشگاهیان تمایل به ایفای نقش عاملیت در برونرفت از وضعیت سیاسی اجتماعی مغایر با دیدگاههایشان داشته باشند، دور از انتظار است. از اینرو در ادامه به برشماری اقلیتهایی از دانشجویان که همچنان دغدغهمند مسائل سیاسی-اجتماعی هستند، میپردازیم:
در مواجهه ابتدایی با دانشجویان سیاسی تقسیمبندیهای متعددی معمول است که در این متن ایشان را به دو بخش موید وضعیت سیاسی اجتماعی حال حاضر کشور و منتقد وضعیت موجود تقسیم میکنیم:
لازم به ذکر آن است که این دو دسته اهتمام ویژهای به غیرسازی (خود و دیگری) در تعریف هویت خود دارند؛ به دیگر سخن آنکه در برخی موقعیتها و در کوران حوادث سیاسی هر دسته دیدگاههایی اتخاذ میکنند که در تقابل با نظرات دسته دیگر است.
دسته اول؛ به عقیده برخی نظریهپردازان شناسایی این جریان بهعنوان بخشی از جنبش دانشجویی به دلیل آنکه با جوهره این جنبش که نقد نهاد قدرت در ساختار سیاسی اجتماعی است، امری صحیح قلمداد نمیشود، چراکه این بخش با تایید سیاستهای کلی و روند حرکتی حاکمیت در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ناکارآمدیهای موجود را نه در اثر مسائل ساختاری و سیاستهای کلی، که وابسته به مدیران عمدتا دولتی و خطاهای ایشان دانسته و اصلاح این ناکارآمدیها را از طریق تغییر در قوه مجریه (دولت) و بعضا قوه مقننه (مجلس شورای اسلامی) پیجویی میکنند. در برابر این رویکرد بعضی صاحبنظران معتقد به شناسایی این جریان به منزله بخشی از جنبش دانشجویی ایران هستند. قائلان به این دیدگاه به تعارضات جدی این دانشجویان با طیفی از حاکمیت (نه صرفا مدیران دولتی) که نظر گشودهتری درباره ارتباط با کشورهای آمریکای شمالی و اروپای غربی داشته و در سیاست داخلی تقویت جامعه مدنی را دنبال میکنند، تاکید دارند. علاوه بر این تاثیرگذاری این جریان در سیاستهای داخلی نادیده انگاشتن این دسته را امری عبث جلوه میدهد.
این بخش از جنبش دانشجویی که عمدتا با طیف اصولگرای سیاسی قرابت دارد، در پایگاههای بسیج دانشجویی خواهران و برادران، انجمنهای اسلامی «مستقل» دانشجویان، جامعه اسلامی و اتحادیه تحکیم وحدت تمرکز پیدا کرده است.
دیگر سخن آنکه این دسته را در نگاهی دقیقتر میتوان به سه بخش تقسیم کرد:
اول افرادی که مشی سیاسی خود را براساس مواضع رهبری جهت میدهند، دوم بخشی که مسئله ولایت فقیه را به منزله ولایت فقیه قلمداد میکند، و سوم اقلیتی که به اقتضای جهان جدید به مسئله مردمسالاری توجه بیشتری معطوف مینمایند.
دسته دوم؛ این بخش که درحقیقت میراثدار اصلی جنبش دانشجویی ایران است، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و اگر صحیحتر بگوییم، از نیمه دهه ۷۰ در انجمنهای اسلامی دانشجویان که تاریخ آن به ابتدای سلطنت پهلوی دوم بازمیگردد، تمرکز داشت. پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ و انتصاب فرجیدانا به وزارت علوم و اعمال تغییراتی در ریاست دانشگاهها که باعث تلطیف فضای سنگین غیرسیاسی-فرهنگی حاکم بر دانشگاه ناشی از حوادث سال ۸۸ شد، این دانشجویان نیز بهتدریج فعالیتهای خود را به حوزه رسمی بازگرداندند و تا آنجا که امکان داشت، سعی در حضور موثر در انجمنهای اسلامی دانشجویان کردند و در مواردی که تحقق این مهم دور از دسترس بود، اقدام به تاسیس تشکلهای اسلامی کردند.
این دسته از جنبش دانشجویی را میتوان به چند شاخه مسلمان تقسیمبندی کرد؛ حال آنکه تمامی این جریانات به صورت کلی یا با اصلاحطلبان قرابت نظری دارند، یا با اتخاذ رویکردهایی متفاوت، از این جریان سیاسی حمایت میکنند.
در این میان میتوان حداقل به سه جریان دانشجویان پیرو خط امام که به منزله نیروهای اصلاحطلب سنتی قلمداد میشوند و عمده نظراتشان معطوف به سیاستهای اقتصادی حاضر است و دانشجویان اصلاحطلب مترقی که شامل طیفی از دانشجویان با گرایشهای مختلف اقتصادی است که با تاکید ویژهای بر فصل سوم قانون اساسی و آزادیهای فردی و اجتماعی مشروع فعالیت میکنند، اشاره کرد. همچنین از شاخه سوم میتوان به نیروهای تحولخواه یاد کرد؛ در این دسته حضور افرادی با تعلقات ملی و مذهبی نیز به چشم میخورد که با اتخاذ رویکردی استقلالطلبانه در قبال احزاب سیاسی به تنظیم فعالیتهای خود میپردازند.
شماره ۶۹۷