گپ و گفت با یک اینستاگرامر کتابخوار
مریم عربی
«وقتی مطالعه میکنم، توی زنجیره درست میافتم. کتاب خوب هلم میدهد سمت فیلم خوب، فیلم خوب به گفتوگوی خوب منجر میشود، گفتوگوی خوب به موسیقی خوب میرسد، موسیقی خوب به فکر و خیال درست و حسابی میرسد، از دل اینها آن مدل زیستنی درمیآید که میخواهم. من فقط در چنین شرایطی خوشحال خوشحالم. وقتی دارم آنطور که باید، زندگی میکنم.» این جملهها را توی سایت شخصیاش نوشته؛ همانجایی که به قول خودش «دارد با صدای بلند فکر میکند». معلم زبان انگلیسی است و در اینستاگرام حدود ۱۳۲هزار فالوئر دارد. چند وقتی است با فالوئرهایش دورههای کتابخوانی جمعی راه انداخته. طبق یک برنامه زمانی مشخص با هم کتابی را میخوانند و دربارهاش بحث میکنند. حالا یک جمع سه چهارهزار نفره شدهاند و کلی کتاب خوب خواندهاند. یلدا علایی اینستاگرامر کتابخوار با ما از تجربه کتابخوانی جمعیاش گفته؛ از حس مشترک یک جمع صمیمی که ترجیح دادهاند به جای وقت تلف کردن در اینستاگرام، یک کار بهدردبخور بکنند.
دورههای کتابخوانی جمعی اصلا از کجا آمد؟
مطالعه همیشه بخش بزرگی از زندگی من بوده، اما هیچوقت به فکر راهاندازی دورههای جمعی کتابخوانی نیفتاده بودم. یک بار پستی درباره کتابی گذاشته بودم و بخشی از کتاب را در کپشن عکس آورده بودم. خانمی به من پیام داد و گفت چرا یک برنامه جمعی راه نمیاندازید که همه با شما یک کتاب را بخوانند. در واقع جرقه این برنامه را همین خانم زد. به نظرم ایده جالبی آمد و چون آن موقع وقتم آزادتر بود، برنامه را شروع کردم. بعد از دو سه روز که به این ایده فکر کردم، پستی درباره کتابخوانی جمعی گذاشتم و نظر بقیه را پرسیدم. اغلب دنبالکنندههای صفحه از این ایده هیجانزده شدند و همین انگیزه من را بالاتر برد.
اولین کتاب را چطور انتخاب کردی؟
اولین کتاب را خیلی اتفاقی از کتابخانهام بیرون کشیدم. یکی از کتابهای گلی ترقی بود به نام «اتفاق». این کتاب را از این نظر انتخاب کردم که کتاب خیلی سادهای است و آدمهای بیشتری به جمعمان میپیوستند. برنامهای را برای خواندن کتاب مشخص کردم و بعد از خواندن، تحلیل کتاب را گذاشتم. تعداد زیادی آمدند و در بحث مشارکت کردند و این به من خیلی هیجان داد و انگیزهای شد که کار را ادامه بدهم.
اول کار استقبال چطور بود؟ چند نفر با تو اولین کتاب را خواندند؟
آماری که گرفتم، نشان داد که آن ابتدا حدود ۲۵۰۰ نفر با من همراه بودند. برای کتابهای بعدی بسته به علاقه و سلیقه مخاطبان، این آمار گاهی پایینتر آمد و گاهی بالاتر رفت.
کتابهایی که اتفاق میکنی، کتابهای عامهپسندی نیست. «فلسفه ترس»، «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»؛ اینها کتابهایی نیست که عامه مردم برای خواندن امتحان کنند. به نظرت چرا سه چهار هزار نفر با تو در خواندن چنین کتابهایی همراه میشوند؟
من از همان اول مدام برای کسانی که با برنامه همراه شده بودند، توضیح میدادم که این برنامه قرار است با سلیقه کتابخوانی من پیش برود و هر کتابی اینجا خوانده نشود، چون من هر کتابی را نمیخوانم. انتخاب این کتابها کمی ریسکی است. اینها کتابهای سختخوانی است و نمیدانم چرا این همه آدم با من همراه میشوند. شاید دلیلش لطفی باشد که به من دارند. شاید به خاطر این است که به انتخاب من اعتماد میکنند.
این اعتماد شاید باعث شود که از سر کنجکاوی کتاب را بخرند و تا یک جاهایی هم بخوانند. اما دنبال کردن تحلیلها و مشارکت در بحثها چیزی بیشتر از لطف و اعتماد را میرساند. اینطور فکر نمیکنی؟
آدمها خاصیتشان با جو همراه شدن است. شاید جوی که بین دنبالکنندههای صفحه من راه افتاده، باعث شده که این تعداد آدم با کتابخوانی همراه شوند. همین گروهی شدن، آدمها را ترغیب به همراهی میکند. وقتی در حین خواندن یک کتاب، بخشهایی از آن را به اشتراک میگذارم، میبینم که تعداد آدمهایی که با برنامه همراه شدهاند، به طرز محسوسی زیادتر میشود. خیلیها ممکن است هیچ شناختی از کتابهای معرفیشده نداشته باشند و همین بهاشتراکگذاری بخشی از کتاب باعث میشود که جذب آن شوند. یعنی ضعف در معرفی و اطلاعرسانی باعث شده که عدهای سراغ بعضی کتابها نروند. پیامهای زیادی از آدمها میگیرم که میگویند میترسند سمت چنین کتابهایی بروند و میپرسند برایشان سنگین است یا نه. طبیعتا نمیتوانم به این سوال جواب بدهم؛ چون سوالی شخصی است و من شناختی از سوالکننده ندارم. وقتی بخشهایی از کتاب را استوری میگذارم، میبینم که برایشان جذاب میشود و ترسشان از خواندن کتاب میریزد. گذشته از این، فکر میکنم شاید به شکل ناخودآگاه کتابهایی را انتخاب کرده باشم که به درد روزگار امروزمان میخورد. چون با حالوهوا و موقعیتمان همخوانی دارد، جذبش میشویم.
کسانی که با تو کتاب میخوانند، چقدر در بحثها و تحلیلها مشارکت میکنند؟
از آنجایی که دوست داشتم گفتوگوهای بیشتری اتفاق بیفتد و آدمها تحلیلهایشان از کتاب انتخابی را با بقیه به اشتراک بگذارند، مخاطبها را به این مسئله تشویق کردم. در اینستاگرام آدمها بیشتر دنبال راهکار هستند و مدام دنبال یک الگوریتم خاصاند. مثلا دائم از من و امثال من میپرسند چه کار کنیم که فلان اتفاق بیفتد. وقتی مطالعه میکنیم، این سوالها کمکم محو میشوند، چون میفهمیم که خودمان باید راهکارزایی کنیم، نه اینکه به دنبال شنیدن راهکار از زبان دیگران باشیم. به خاطر همین تمرکزم را گذاشتم روی ادبیات و فلسفه؛ چون بیشتر از هر چیزی روی تفکر نقاد و تحلیلزایی و راهکارزایی کار میکند. بنابراین بعد از خواندن کتاب اول اعلام کردم که قرار است اینجا فقط ادبیات و فلسفه بخوانیم و تمرکزمان هم روی تفکر نقاد است.
گفتوگوهایی که زیر هر پستی انجام میشود، برای من خیلی مهم است. در بعضی کتابها تعداد بیشتری با ما همراه شدند و پستها کامنتهای بیشتری گرفت. معمولا در استوریها آمار تعداد کسانی را که مشغول خواندن کتاب انتخابی هستند، میگیرم. بر اساس نظرسنجی استوریها معمولا به طور متوسط حدود سه هزار نفر با ما کتاب میخوانند. اما خیلیها هم ممکن است اصلا استوریها را نبینند؛ فقط برنامه را میخوانند و روز تحلیل، پست را میبینند. بااینحال از روی تجدید چاپ کتابها آمار دقیقتری دستم آمده. هر کتابی که در این مدت انتخاب کردیم، چند بار تجدید چاپ شده است.
میدانی که وضعیت نشر خراب است و تیراژ کتابها به ۵۰۰ تا هم رسیده. در این شرایط هر کتابی که انتخاب میکنی، حداقل دو سه بار تجدید چاپ میشود و این احتمالا برای ناشران مهم است. حتما پیشنهاد تبلیغ کتاب زیاد داری؟
پیشنهاد تبلیغ که زیاد داشتم. نویسندههای جدید اغلب به من پیام میدهند، یا کتابهایشان را برایم میفرستند. تمام سعیم را کردهام که بیطرف باشم. تعدادی از کتابهایی را که برایم فرستادهاند، خواندهام و اگر دوست نداشتم، کنار گذاشتهام. در این قضیه هم با آدمها رک هستم و نظر واقعیام را میگویم. به خاطر همین رک بودن، بعضیها هم هستند که از من خوششان نمیآید. درک میکنم که نویسندهها و مترجمهایی که برایم کتاب میفرستند، دوست دارند بیشتر دیده و خوانده بشوند، اما در این برنامه قصد دارم فقط کتابهایی را انتخاب کنم که روی خودم تاثیر گذاشته.
الان عده زیادی هستند که با همین اینستاگرام زندگیشان از نظر مالی عوض شده. وسوسه نمیشوی که سراغ تبلیغ بروی؟
اصلا؛ دوره این چیزها برایم گذشته. اینجا همیشه پول حرف اول را میزند، اما برای من هیچوقت پول اول نبوده. هویتم برایم مهم است. اگر تبلیغ شامپو و پفک کنم، دیگر این چیزی نیستم که الان هستم. روزهایی که دلار بالا و پایین میرود و حال همه بد میشود، میبینم که همه خشمگیناند و گاهی این خشم را در صفحه من تخلیه میکنند. اما تهش این است که میخواهم خوب زندگی کنم و سلامت روحیام برایم مهم است. اگر تبلیغ شرکتی را بکنم که به بهانه خیریه میخواهد جنسهایش را به مردم بفروشد، از خودم بیزار میشوم. مدام سعی میکنم سمزدایی کنم، اما با تمام تلاشم گاهی آلودگیها را جذب میکنم. هرچه فکر کردم، دیدم حسم به تبلیغ بد است و نباید انجامش بدهم. در این مدت هر کاری از دستم برآمده، برای کمک به ناشرها کردهام. مثلا یکی از کتابهایی که انتخاب کردیم و یک مترجم سرشناس هم ترجمهاش کرده بود، غلطهای فاحشی در ترجمه داشت. من از نسخه اصلی و ترجمهشده کتاب عکس گرفتم و برای ناشر فرستادم و قرار شد برای تجدید چاپ بررسی و اصلاح شود. در این حد با ناشرها تعامل دارم، اما دوست ندارم وارد جنبههای بیزینسی کارشان بشوم. وقتی کتابی که انتخاب میکنیم، تجدید چاپ میشود، معمولا ناشرش چند جلد از کتابهای دیگرش را برایم میفرستد. برای اینکه بیاحترامی نکرده باشم، کتابها را قبول میکنم، اما زیر بار انتخاب سفارشی نمیروم. دوست دارم اصالت این کتابخوانی برایم حفظ شود و صرفنظر از ناشر و پدیدآورنده، فقط کتابهای خوب را انتخاب کنم. امیدوارم کارم به اقتصاد نشرها هم کمکی بکند، چون میدانم در این شرایط اقتصادی وضعیت خوبی ندارند.
کتابهایی که انتخاب کردی، بیشتر ترجمه بوده یا تالیف؟
در این مدت فقط دو کتاب تالیفی از نویسندههای ایرانی را انتخاب کردم؛ گلی ترقی و سیامک گلشیری. خوبی انتخاب کتاب آقای گلشیری این بود که توانستیم یک لایو هم با ایشان داشته باشیم. درباره بقیه کتابها هم میشد همین کار را انجام داد. مثلا مترجم کتاب «خاطرات» در اینستاگرام هست و مطمئنم اگر از ایشان میخواستم، با ما همراهی میکرد. اما متاسفانه فرصت نشد که برنامه مشترک ترتیب بدهیم. اگر زمان اجازه بدهد، میشود به استفاده منظم از لایو فکر کرد تا گفتوگوی بهتری اتفاق بیفتد.
تجربه لایو با سیامک گلشیری چطور بود؟
از نوجوانی کتابهایش را میخواندم و این لایو اتفاق جذابی بود؛ هم برای من و هم مخاطبها. چیزی که در جریان لایو سیامک گلشیری باعث تاسف من شد، این بود که تعداد زیادی هستند که ایشان را نمیشناسند. برای من خیلی عجیب است که حتی کتابخوانهایمان هم بسیاری از نویسندههای ایرانی را نمیشناسند. اغلب ما به کارهای روس و فرانسه و غرب تمایل داریم و کمتر پیش میآید که کارهای خودمان را بخوانیم.
الان فقط سه چهار نویسنده خاص ایرانی هستند که سلبریتی شدهاند و اغلب فقط آنها را میشناسند. یک رمان خوب با نویسنده ناشناس به چاپ دوم هم نمیرسد و رمان متوسط نویسنده سرشناس، با تیراژهای بالا، چندین بار تجدید چاپ میشود. دوست داری این الگو را تغییر بدهی؟
راستش تلاشی برای این ندارم. هم به خاطر اینکه فکر میکنم نمیتوانم دست تنها چنین کاری کنم و هم اینکه به نظرم این الگو جزئی از دنیای مدرن است و نمیشود تغییرش داد. ترجیح میدهم برای خودم هدفهای کوچکتری انتخاب کنم تا بتوانم مدیریتش کنم. اگر سنگ بزرگ بردارم، میدانم که خسته میشوم و از کار دست میکشم. هر تحلیلی که برای هر کتاب میگذارم، برای من حداقل دو ساعت طول میکشد. قبلش هم در طول هفته کتاب را دوباره میخوانم و هایلایت میکنم. معمولا نمیتوانم به همان کتاب بسنده کنم و قبل از نوشتن تحلیل، چند مقاله مرتبط با کتاب را میخوانم. این برنامههای کتابخوانی، زندگی من را تحت پوشش قرار داده و دوست ندارم به چیزی تبدیل شود که به من فشار میآورد. چون نمیخواهم برنامه را متوقف کنم، به آن پر و بال زیادی نمیدهم و دوست دارم همینطور محلی و کوچک باقی بماند. الان خیلی از این کار لذت میبرم و دوست دارم این لذت هم برای من و هم برای مخاطبهایم پایدار بماند.
کدام بخش این تجربه برایت از همه جالبتر بوده؟
کامنتها اغلب من را شگفتزده میکند. کیف میکنم از اینکه چنین آدمهایی در پیجم هستند و با من در این برنامه جلو میآیند. بعضی از کامنتهای زیر پستهای تحلیل خیلی عمیق هستند. پستهای تحلیل کتابها همیشه کمتر از پستهای دیگر کامنت و لایک میگیرد، اما کیفیت کامنتها زمین تا آسمان با پستهای دیگر متفاوت است. وقتی عکس دونفره خودم و همسرم را میگذارم، حدود ۱۱ هزار تا لایک میخورد، اما پست تحلیل کتابها هزار تا لایک میخورد. ممکن هم هست دلیل کمتر لایک خوردن پستهای کتاب این باشد که مخاطبهای این پستها فقط تحلیلها را میخوانند و فراموش میکنند لایک بزنند. اما بههرحال تفاوت لایک خیلی محسوس است. شاید زیر پست تبریک تولد سه هزار کامنت بیاید، اما زیر این پستها ۷۰ کامنت است؛ اما کامنت عمیق و باکیفیت. با خواندنشان میفهمی که چقدر عمیق کتاب را خواندهاند و چه ایدههای جالبی دارند. این برای من جذابترین بخش دورههای کتابخوانی جمعی است.
تو اینفلوئنسری هستی که روی سبک زندگی دنبالکنندههایت تاثیر میگذاری. انتخاب کردهای که این تاثیرگذاری در حوزه کتابخوانی باشد؛ برخلاف اغلب اینفلوئنسرها که با صفحههایی مثل مراقبت از پوست و مو و آشپزی و موضوعات اینچنینی مخاطب جذب میکنند. پشیمان نیستی که راه سختتر را انتخاب کردهای؟
وقتی تازه وارد اینستاگرام شدهای، عدد فالوئر برایت مهم میشود و با بالا رفتن تعداد فالوئرها، هیجانت بالا میرود. ولی بعدش آدمها دو شاخه میشوند. دسته اول کسانی هستند که به این هیجان اعتیاد پیدا میکنند و به هر دری میزنند که مدام تعداد فالوئرهایشان را زیاد کنند؛ از خرید فالوئر فیک تا عکس گرفتن از سوژههای خاصی که میدانند بیشتر لایک و فالوئر میگیرد. دسته دیگری هم هستند که هیجان اولیه برایشان تمام شده و دیگر دغدغه تعداد فالوئر را ندارند. فکر میکنم برای من همین اتفاق افتاده. خودم هم تلاش کردم که این اعتیاد را از بین ببرم، چون مطمئنا روی هویتم تاثیر میگذارد. الان بیشتر از آنکه درگیر کمیت فالوئرها باشم، دنبال کیفیت آنها هستم. غیر از این باشد، دیگر خودم را دوست ندارم. مدام به خودم یادآوری کردهام که کیفیت آدمهایی که با من هستند، مهم است؛ مقدار حاشیهای که به زندگی ما تزریق میکنند مهم است. فکر میکنم توانستهام این قضیه را مدیریت کنم. پیجم هم تقریبا هیچوقت دچار حاشیه نشده و آرام برای خودش جلو میرود. هیچوقت شعار ندادهام که دوست دارم یک حرکت بزرگ در جامعه بکنم. به نظرم دریافتی که طی این برنامه اتفاق میافتد، دوطرفه است. اگر حتی ذرهای سرانه مطالعه در کشور بالا برود، درنهایت به نفع خود من است. مردم ما عادت ندارند برای کتاب پول بدهند. مطمئنم خیلی از کسانی که به من پیام میدهند که پول کتاب خریدن ندارند، برای رستوران و چیزهای دیگر بهراحتی پول خرج میکنند. بالا رفتن آگاهی دوروبریهایم روی کیفیت زندگی من تاثیر میگذارد و زندگیام را جدا از اطرافیانم نمیبینم. در واقع بیشتر از همه به خاطر خودم این برنامه را ادامه میدهم و خوشحالم که عدهای با من همراه هستند.
بهترین بازخوردی که در این مدت از فالوئرها گرفتی، چه بوده؟
یک بار یک مهاجر افغان عکسش را برایم فرستاد که کارگر ساختمان بود و در محل کارش داشت «جستارهایی در باب عشق» را با ما میخواند. کتاب را کنار نیمروی ظهرش گذاشته بود روی موکت اتاقی شبیه اتاق سرایداری و از آن عکس گرفته بود. با لهجه شیرینش گفته بود که من هم با شما کتاب میخوانم. این عکس و همراهی خیلی تحت تاثیر قرارم داد و برایم عزیز بود. از خارج از ایران هم تعداد زیادی با ما همراه شدهاند و این هم از اتفاقهای مثبت این دورههاست.
فکر میکنی این دورهها تا کجا ادامه پیدا کند؟
من زیاد به آینده فکر نمیکنم، به این فکر میکنم که چطور در زمان حال بشود کتابخوانی را زنده نگه داشت. حس اشتراک این کار جمعی برایم خیلی عزیز است. وقتی کتاب میخوانم و به این فکر میکنم که چندصد نفر دارند با من این کتاب را میخوانند، حس خیلی خوبی پیدا میکنم. اتحاد بین ما ایرانیها کمرنگ شده و به تقویت حس اتحاد نیاز داریم. همین که لااقل این یک جا با هم هستیم، برایم کافی است.